تو که خوبی باشی، منم حالم خوب
این نیز بگذرد ...
ما از این عبارت زیاد استفاده می کنیم، هنگامی که ناراحت هستیم حتی مواقع ای که شاد و خرسندیم.
عارفی را پرسیدند روی انگشترم چه حک کنم تا هم وقتی شادم هم وقتی غمگینم به آن نظر کنم.
گفت حک کن: "این نیز بگذرد"
این نیز بگذرد ، مصراع یک شعر است یا تنها یک ضرب المثل؟
این نیز بگذرد ، اختصاص به ما ایرانی ها دارد، یا جهانی است ؟
این نیز بگذرد مثلی است که به اشاره به فانی بودن دنیا دارد و بر این دلالت میکند که همه شرایط چه خوب و چه بد همگی موقت هستند. این مثل در زبانهای مختلف به شکلهای گوناگونی دیده میشود. در عربی بدان "لا شیء یدوم" میگویند. در عبری גם זה יעבור ("Gam Zeh Yaavor") گفته میشود. در زبان ترکی هم این مثل دیده شده و از آن به عنوان Bu da geçer yâ hû یاد میشود. چنین به نظر میآید که این حکایت به صوفیان ایرانی بر میگردد در غالب این حکایات اشارهای پادشاهی هست که با چنین لغاتی تحت تأثیر قرار گرفتهاست. در برخی از حکایات که عموماً از عطار نیشابوری آغاز میشود در آن انگشتری وجود دارد که در آن این نوشته قادر است یک فرد را در زمان شادی غمگین و در زمان غم دوباره شاد کند.
ویکی پدیا
داستان این نیز بگذرد
بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
به نزدیک حمامی رفت وگفت:کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و... حمامی گفت: این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد.مرد وارد حمام شد وگفت:یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد.دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.
به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد.مرد تعجب کرد گفت:دوست من ،کار وموقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود
مردم گفتند:پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد واودر مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد وچون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.
مرد به کاخ پادشاهی رفت واز نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت:خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.مرد شگفت زده شد وگفت :از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد.
هم موسم بهار طرب خیز بگذرد //// هم فصل ناملایم پاییز بگذرد
گر نا ملایمی به تو روی آورد فرات //// دل را مساز رنجه که این نیز بگذرد
شعری از عراقی :
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد ---- بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند ---- خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
آیی و بگذری به من و باز ننگری ---- ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد
هر کس رسید از تو به مقصود و این گدا ---- محروم از عطای تو، این نیز بگذرد
ای دوست، تو مرا همه دشنام میدهی ---- من میکنم، دعای تو، این نیز بگذرد
آیم به درگهت، نگذاری که بگذرم ---- پیرامن سرای تو، این نیز بگذرد
آمدم دلم به کوی تو، نومید بازگشت ---- نشنید مرحبای تو، این نیز بگذرد
بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا ---- دیگر شده است رای تو، این نیز بگذرد
تا کی کشد عراقی مسکین جفای تو؟ ---- بگذشت چون جفای تو، این نیز بگذرد
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتاری از شوپنهاوری ، راستگوی لعنتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتل ، متل ، تتوله
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرت را بلند کن آسمان را ببین