زمان من

عالیجناب ناصر خسرو می فرمایند:

زمان چیزی نیست مگر گشتن حال های جسم پس یکدیگر تا چو جسم از حالی به حالی شود، آنچه به میان این دو حال باشد، مر آن را (همی) زمان گویند. و آنچه مر او را حال گذرنده نیست، (مر او را) زمان گذرنده نیست، بل که حال او یکی است و مر یک حال را درازی نباشد. و دلیل بر درستی این قول آن است که (آنچه حال او گردنده است جسم است و زمان آن است که) اندر او جسم از حالی به حالی دیگر شود، چنانکه از روشنایی به تاریکی رسد و مر آن مدت را روز گویند، یا از تاریکی به روشنایی رسد و مر آن مدت را شب گویند، یا جسم نبات و حیوان از خردی بزرگ شود (و) مر آن مدت را عمر گویند و جز آن. و چو مر هر حال گردنده یی را گشتن حال او اندر زمان است و حال او جز به زمان گردنده نیست و آنچه حال او گردنده است جسم است و گشتن حال جسم حرکت است، پیدا آمد که زمان جز حرکت (جسم) چیزی نیست و نیز پیدا آمد که آنچه او نه جسم است، حال او گردنده نیست. و آنچه حال او گردنده نیست، زمان بر او گذرنده نیست، چه اگر زمان بر او گذرنده بودی حال او نیز بگشتی، چنانکه حال جسم گشت که زمان بر او گذرنده بود.




آیا زندگی را بیشتر پارک کرده ایم
آیا زندگی را بیشتر پارک کرده ایم

آیا زندگی را بیشتر پارک کرده ایم و زمان ما همان است که در پارکومتر نشان داده می شود .


زمان من مساوی است با اتفاقات که می تواند خوب باشد یا بد. روزی که هیچ اتفاقی در آن پیش نمی آید جزء زمان من نیست ، جزء زمان از دست رفته است.

چرا شما وقتی به گذشته فکر می کنیم ، تنها چند اتفاق به یادمان می آید ، پس گذشت زمان و عمرمان به چه گذشته است.

بیشتر اتفاقات در سفر پیش می آید. بیشتر آنرا به یاد داریم ، اما لحظات و روزهای دیگر فراموش شده اند، اصلا نبوده اند.

زندگی خود یک سفر است ، سفری بی بازگشت ، تجربه ای یک باره ، بدون تجربه لحظاتی که می گذرد، همه چیز در آن تازه است . اگر آنرا دریابیم .

ما زمان خوب داریم ، اتفاقات خوب ، گاهی لازم است، آنرا بکشیم تا کش بیاید و طولانی شود .

گاهی زمان به بدی می گذرد ، اتفاقات بد ، باید آنرا حس کنیم و در جریان آن قرار بگیریم ، باید آنرا حس کنیم .

زمان صفر ، هر روز پیش می آید ، تکه ای از عمرمان کنده می شود ، اما زمان خوب و یا بد نیست ، تنها زمان صفر است . متنفرم از زمان های صفر .

زمانهای خوب و بد را در آغوش می گیرم ، زمان صفر دشمن اصلی من است . زمانی که هیچ خاطره ای از آن در ذهن ندارم ، انگار نبوده است . زمانی که از محل کار تا به خانه می روم ، هیچ خودآگاهی در آن وجود ندارد ، یک عادت است و گاهی طولانی، مانند آن بسیار است .

گاهی زمان های صفر را می توان زمان خودفروشی نامید.

زمان صفر برای پول و برای دیگران می گذرد و ارزش واقعی آنرا درک نمی کنیم و به چندرغاز آنرا می فروشیم . آن زمان من نیست .

چرا زندگیمان را ، زمان گرانبها را به حراج می گذاریم.


مرداد 1400 - داریوش زمانی