سرت را بلند کن آسمان را ببین

اره سرمان را بلند کنیم و آسمان را ببینیم .

راستی شما چند وقت آسمان را ندیدی

من خیلی کم پیش می آد

سرم را بلند کنم،

آخه به ما اون قدیم ها می گفتن مرد باید سر به زیر باش.

الان که فکر می کنم می بینم، مثل اینکه کلاه رفت سرم .

آدم باید سرش بلند باش

چون اگر سرش پائین باش

گردن درد می گیره

بعضی ها شاید بزنن توی سر آدم

بعدا کلمه سرافراز را بشنوه ، شاید معنیش را نفهم

سرت را که بلند کنی، چیزها ی بیشتری می بینی

سرت که بلند کنی ، چیزها را بهتر می بینی

آدم که سرش پائین نباش و سربلند زندگی کن بهتر .

سرت را بالا کن آسمون را نگاه کن
سرت را بالا کن آسمون را نگاه کن

اما در مورد آسمون

میگن هفت آسمون

راستی چرا ما فقط یک آسمون را داریم، اون هم پر از دود

انگار از ما رنجش داره

آخه زندگی ما همه اش شد رنجش

این چه کار کرد و اون یکی چقدر بهم بدی کرد.

چقدر رنجش حال دل آدم را بد می کن.

شیطون وجود آدم همش به هش شاخ و برگ می ده.

آسمون اگر قول بدی تو هم آبی تر شی

من هم قول می دم رنجش را بزارم کنار

اونطوری حال هر دوتامون بهتر می شه

شاید هم حال همه بهتر ش.

میگه اگه یک روز همه به خدا دعا کنن که جنگ و دعوا نباش.

توی اون روز آمار جنگ و دعوا می آد پائین.

چطوریش را نمی دونم ،

اما فکر کنم جواب میده.

ننه لعلا گل اعلا

آهان لعلا اسم مامان بزرگم بود

من بهش می گفتم ننه لعلا گل اعلا

خدا بیامرزدش

البته عمر طولانی و با حالی کرد

فکر کنم حدود 100 سال ، شاید هم 99 سال

یعنی من که نوه اش میشم ، مثل اون عمر می کنم.

ای بابا چقدر طولانی .

که چی عمر دراز بی مزه . می خواهم چکار ؟

عمر مامان بزرگ را نمی گم ، عمر آدم های گرفتار امروز را می گم ؟

اما داستان اون شب ، من و آسمون

من سرباز بودم رفتم خون مامان بزرگ توی دهات بابام

یک تخت داشتن توی حیاط

اون شب کتلت پخت و خوردیم، چقدر خوشمزه بود

شامی کباب

به کتلت می گفت شامی کباب

مامان بزرگم را می گم

هنوز هم مزه اش تو یادم

اما در مورد آسمون

داستان تخت بود وسط حیاط

جام را انداخت روی تخت که بخوابم

دراز کشیدم

فکر می کنید چی را دیدم

آسمون را

چقدر قشنگ

حالی داری بابا

آسمون دیگه ، انگار چی دیده ؟

انگار پست های کیم کارداشیان را دیده

بابا همه اش از م ایراد نگیر

خوب آسمون اون موقع قشنگ بود ، دوستمون بود.

بعدش ام اون موقعه بی حیائی بود اگر

عکس های کیم کارداشیان را می دیدی

فکر کنم اون هم چادر گل گلی داشت

کیم کارداشیان را می گم

آخه مامان بزرگم کت داشت ، نه مانتو و نه چادر - کت داشت

کت چیه بابا ؟

هیچی بابا بگذریم.




توی آسمون بودیم .


چه آسمونی داشتن

بزرگ و پر ستاره

نگاه که میکردی فکر می کردی به خدا هم نزدیک تری

این که فکر می کردی خدا بهت نزدیکتر مال آسمون بود؟

فکر کنم .

شاید هم چون

ننه لعلا بود

چون زیر لب همش دعا می خوند و فوت می کردم به آدم

شاید دلها یک جور دیگه بود .

میگن خدا از رنگ گردن به آدم نزدیک تر .

چرا ما حسش نمی کنیم.

اشکال خدا ؟

اشکال آلودگی

آلودگی هوا را میگی ؟

به

قطعی برق را میگی .

نه بابا

از دلهای رنجور می گم . همه از هم رنجش داریم .

بگذارید کنار این رنجش از هم را

سخت ، اره که سخت

اما اگر بگذاریم کنار

شاید خدا را حس کنیم .




یادش بخیر

مامان بزرگم را می گم

آسمون چی شد ؟

آخه اون فکر کنم فوت کرد

ستاره هاش دون دون افتادن دیگه نیستش

نمی دانم، شاید هم من دیگه ندیدمش و فکر می کنم، که آسمون مرده

شاید دلها مرده

اگر دلها خوش بشه

آسمون هم زنده میشه




خوب حرف من را باور کنید

همه چی می می ره

قبل از اینکه بمیره ، سرت را بالا کن و ببینش

سر بلند باشید .