عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا

دختر جوانی و زیبایی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزدش به عیادت وی رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید، که چشمهاش درست نمی بیند.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.

موعد عروسی و جشن رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

دو سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.همه تعجب کردند.

داستان کوری نبود ، داستان عشق بود از چرند و پرند.



کدام طرف را می بینی ، زشت ، زیبا
کدام طرف را می بینی ، زشت ، زیبا

سهیلا جورکش یکی از قربانیان اسید پاشی می گفت ، بدترین لحظه موقعه ای بود که دست به چشم بردم و احساس کردم ، انگار چیزی در چشمم رفته ، انگار مال من نبود، با انگشت به آن زدم و آنرا جدا کردم، بعد فهمیدم که آن چیز همان چشم من بود که دیگر از دست رفته بود .

من قول داده بودم جریان " کافه لاته ، گنده لاته " را برایتان روایت کنم. آیا شما اینجا ردپائی از این جریان می بینید.


مرداد 1400 - داروش زمانی