تو که خوبی باشی، منم حالم خوب
فقدان و ملال
شوپنهاور، با برهان «استرس-یا-ملالِ» خود، از زندگی اجتماعی به روانشناسی فردی روی میآورد.
ما میدانیم که زیستن یعنی خواستن. اکنون، یا خواهش آدمی برآورده میشود یا خیر.
اگر برآورده نشود، آدمی رنج میکشد. اگر میل به خوردن برآورده نشود، آدمی دچار رنج گرسنگی میشود؛ اگر میل جنسی برآورده نشود، آدمی دچار رنج سرخوردگی جنسی میشود.
در دیگر سو، اگر خواهش آدمی برآورده شود، آنگاه، در بهترین حالت، پس از لحظهای گذرا از لذت یا شادی، «ملال یا پوچی ترسناکی» ما را فرامیگیرد.
بنابراین، زندگی «همانند یک آونگ» بین دو نوع رنج در نوسان است: فقدان و ملال
این نوع استدلالها گاهی دلمان را مشغول می کند، اما از پایه طرح مسئله غلط و اشتباه است . چیزی که وجود دارد ما از گزاره درست ، نتیجه نادرست می گیریم ، پس دو گزاره اشتباه هستند.
مگر عطش و میل به نوشیدن ، ملال انگیز است . اگر بخواهی در درگاه هستی ، به حقیقت پی ببرید ، مگر ملال انگیز است . آنچه مهم است درک درست از زندگی و درخواست های حقیقی است .
آنچه جان ما به آن میل داریم ، عشق است ، نه تمایلات جنسی .
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساس خستگی می کنید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
مثبت اندیشی تکیه گاه من است
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا میدانید یکی از مشهورترین دیوار های دنیا توی ایران است