تو که خوبی باشی، منم حالم خوب
مرد بزرگی که آمد و رفت
اگر فکر می کنید من می خواهم در مورد دانشمندان و یا رهبران چیزی بنویسم. اشتباه آمدید. اما اگر می خواهید داستان یک مرد بزرگ را بشنوید ، جای درستی آمدید. من می خواهم در مورد یک مرد بزرگ صحبت کنم ، اما نه از آن آدم های بزرگ که شما فکر می کنید و هر روز عکسشان توی اخبار هست .
مردان و زنان بزرگ
ما به چه کسانی می گوئیم بزرگ ، امروزه ما بیشترین احترام را برای مردان و زنان صاحب ثروت، قدرت ، منصب را بزرگ می دانیم. اما بزرگی ملاک های دیگر هم دارد. مثلا من خودم به یک آدم خر پول هیچ حسادتی ندارم، اما به کسی که از من بیشتر می فهم، دانش بیشتری دارد غبطه میخورم.
ریش سفید
یک کم که به عقب برگردیم ، مثلا 40 یا 50 سال پیش یک مفهوم توی جامعه ایرانی بود بنام ریش سفید که مردان بزرگی بودند. البته ما کدخدا هم داشتیم که بزرگ فرض می شدند ، اما محبوب نبودند. کدخدا بیشتر از جنس زور گوئی و اینکار را بکن و اینکار را نکن بود. اما ریش سفید بیشتر به درد دیگران رسیدن بود. ریش سفید توی زندگی مردم دخالت نمی کرد، اگر راهنمایی یا اختلافی بود ظاهر می شد و نقش ایفا می کرد. راهنمایی می کرد، میانجگری می کرد، صلح و صفا را گسترش می داد، اگر لازم هم می داید دخالتکی ( دخالت کوچکی می کرد)
مردان و زنان بزرگ ایرانی
ما در طول تاریخ خودمان مردان و زنان بزرگی داشتیم که باعث افتخارات بشریت هستند مثل کوروش ، فردوسی یا زنان بزرگی که ما کمتر بهشون سر می زنیم مثل پروین اعتصامی یا سیمین بهبهانی .
همین الان به فکر این افتادم که فهرست 100 تائی از مردان و زنان بزرگ ایران را انتخاب کنم و در مورش بخونم و برای شما به اشتراک بگذارم.
امروز همه مردان و زنان بزرگ هستم
بد نیست که اشاره ای به خودمان هم بکنم ، ما مردان و زنان بزرگی که از پس این روزگار سخت بر می آئیم . همین که کسی خرج و دخلش توی این روزگار توی مملکت ما جور در بیاد ، به خدا بزرگ است . کار سختی شده . اما با مثبت اندیشی و امید به خدا ، انشاءالله اوضاع درست می شود ، خدا معجزه می کن . فقط خدا موقعه ای معجزه می کن که ما هم بخواهیم از ته دل بخواهیم، خداوند می فرماید از تو حرکت ، از من برکت .
خدایا
به امید تو
اما مرد بزرگ من
حکایت را کوتاه کنم
برگردیم به داستان خودمان
من آن موقع کامپیوتر می فروختم .
یک روز یک مشتری داشتیم ، جلب توجه کرد.
یک کیسه دستش بود ، توش لیف و تیغ و وسایل حمام بود .
می خواستم یکجوری بهش بفهمانم که آقا با این کیسه اینور ، اونور نرو.
ازش پرسیدم که آقا این کیسه حمام ، چیه و چرا همراهات آوردی دفتر ما ،چرا همراهت هست.
یک جوابی داد که هنوز داستانش توی ذهنم مانده ، خیلی وقت هست می گذرد ، شاید حدود سی سال .
این مرد بزرگ با لبخندی شروع کرد و داستان خودش را ساده بهم توضیح داد ، معلمی شد که درس زندگی داد.
این مرد بزرگ به مکان هایی که کودکان عقب افتاده را نگه داری می کنند سر میزده و حمامشان می کرده .
حمام کردن کودکان عقب افتاده . گفتند که هم خودش و هم خانمش این کار را انجام می دهند.
خدا بعضی موقعه ها به آدمی توفیق می دهد، این به حرف نیست ، لیاقت می خواهد.
این آقا چندین دفعه دیگه به ما سر زد ، با هم رفیق شده بودیم. ازش آموختم.
آنهایی که در این اماکن کار می کنند به این فرزندان اسم فرشته گذاشتن .
یعنی وقتی خدا توفیق داد و رفتی باهاشون وقت گذاشتی .
حالت خوب می شه ، لذت می بری ، شاد می شی.
فرشته های روی دوشت را می بینی .
که خوشحالی می کنند.
خوشحال میشود.
کی را میگم .
خدا.
اگر قشنگ بود ، داستان کاملش را هم ببینید .
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنچه شنیدهاید عمل کردهاید؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
موفقیت به سبک بیکار و بیعارها
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنار آمدن با غم و اندوه