هنگامِ وصلِ ماست به باغِ بزرگِ شب ،وقتی که سیبِ نقره ایه ماه میرسد...
حالا برو بمیر !
وارد فاز شیدایی که شده بودم ...
نمیدونم چه فکری میکردم با خودم اصلا یادم نیست .فقط یادمه یه عده از دوست و آشنا رو تو اینستا منشن کردم و نوشتم:' هرکی شریک جرممه لایک که"
البته شبِ قبلش ب مامانم گفته بودم که :"پسر همسایه تو کوچه تهدیدم کرد که سرمو میبره"
گفتم تقصیر دوست صمیمم بود که باهاش هم کلام شد ...
دوستمم ب مامانم گفت ک من اشتباه میکنم .
بهرحال من ک بلاکش کردم ولی ظاهرا اصلا پسر همسایه با من دعوایی نکرده بود ...
باید ب دادم میرسیدن
من به یکی از آشنایان ک زن و بچه داره پیام دادم گفتم ازت خوشم میاد .من ازش خوشم نمیاد نمیدونم چرا بهش گفتم .🤣🤲
باید به دادم میرسیدن
من دو روز تمام فکر میکردم تلوزیون یه پیغامی برام داره .متن پیام میدیدم پایین تلوزیون شماره تماس با اسم و چیزای عجیب غریب .بابت همین میگفتم یکی تلوزیونو هک کرده ...
باید به دادم میرسیدن .پس بردنم پیش روانپزشک .
اصلا شهرمونو یادم رفته بود نمیدونستم از کجا کجا میریم انگار مسافر بودم تو ی شهر غریبه .
راستی یه کلیپ رقص هم از خودم تو مجازی پخش کردم و چندتا پست نامربوطم گذاشتم .باید زودتر ب دادم میرسیدن.
ولی آخر معلوم شد که اختلال دو قطبی دارم و الانم تحت درمانم .
باید برگردم سرکار .برگردم ب زندگی .معاشرت کنم .ولی چجوری؟
پ.ن(شما جای من باشید چیکار میکنین؟)
مطلبی دیگر از این انتشارات
او
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلتنگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاموشیِ زُحل