تئوری زمینه‌ای (Grounded Theory) به زبان ساده

My LIB Code: WU-SCR

در نگاه اول با تعبیری روبرو هستیم که درباره ترجمه آن هم بین نویسندگان و مترجمان فارسی‌زبان اتفاق نظر چندانی وجود ندارد؛ اما من به دور از همه این رنگارنگی‌ها، ترجمه "تئوری/نظریه زمینه‌ای" را برگزیده‌ام. البته کمی اصرار دارم که تئوری را ترجمه نکنم چون به نظرم غنای موجود در این واژه با ترجمه‌ آن به "نظریه" منتقل نمی‌شود. ما در امر تحقیق عموماً یا می‌خواهیم یک تئوری را توسعه دهیم یا می‌خواهیم یک تئوری را بیازماییم. پس بهتر است در همین ابتدا توافق کنیم که حوزه کاربرد بحث ما تئوری‌پردازی و توسعه یک تئوری درباب یک یا چند پدیده است. ضمناً اگر داده‌های تحقیق را به دو دسته کلی: کیفی و کمی تفکیک کنیم، در سرزمین تئوری زمینه‌ای ما با داده‌های کیفی سر و کار داریم.

اگر بخواهیم سرراست به سراغ تعریف برویم و پس از استخدام تعبیر "تئوری زمینه‌ای" دارای یک تداعی مشترک شویم، خوب است به تعریف ذیل اشاره کنیم:

تئوری زمینه‌ای یعنی کشف یک تئوری از دل داده‌هایی که به صورت نظام‌مند از تحقیقات اجتماعی بدست آمده‌اند (Glaser and Strauss 1967:2).

این تعریف جامع است ولی برای مانع بودن هم لازم است تا مورد واکاوی بیشتر قرار گیرد تا ابعاد آن بیشتر تدقیق شود.

تئوری زمینه‌ای که امروز تعبیری متداول در علوم اجتماعی است، در دهه ۱۹۶۰ میلادی در دانشکده پرستاری دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیکو توسط دو محقق با نام‌های استراوس (Strauss) و گلیزر (Glaser) متولد شد. زمانی که علوم اجتماعی مسیر نوینی را طی می‌کرد و وابستگی خود به علوم طبیعی را کمرنگ‌تر می‌نمود تا مسیرهای مدرن‌تری را برای تحقیق برگزیند. البته با بزرگ‌تر شدن این نوزاد نورس و توجهات و بازخوردهای دیگر اندیشمندان و محققان نسخه‌های مختلفی هم برای آن پیچیده شد. به طور کلی امروز سه نسخه اصلی از تئوری زمینه‌ای وجود دارد: ۱) نسخه استراوس، ۲) نسخه گلیزر و ۳) نسخه چارماز (Charmaz). البته برخی اصرار دارند که نسخه چهارم (Clarke) را هم به این لیست اضافه کنیم. پرداختن به تفاوت این نسخه‌ها زمان زیادی می‌طلبد و نیازمند پرداختن به مبانی فلسفی متعددی است که از حوصله بحث ما خارج است. پس در ادامه فارغ از این دشواری‌ها خوب است که به همان اصول حاکم بر نسخه اولیه بپردازیم و مسیر کلی را تا حدودی شفاف کنیم.

البته خوب است به چند سوال مهم در ابتدا پاسخ دهیم (Dey, 1999):

·        چگونه کار شروع کنیم؟ در پاسخ به این سوال ابتدا باید حوزه علاقه‌مندی خود را شناسایی کنیم. از بناهای تئوریک پیشتر ساخته شده فاصله بگیریم ولی حسگرهای تئوریک فعالی داشته باشیم. یعنی با حساسیت و به کمک داده‌های نوین، تئوری‌ نوینی را رقم بزنیم نه اینکه محصور و منجمد در بناهای تئوریک قدیمی باقی بمانیم.

·        چگونه کار را انجام دهیم؟ برای انجام کار باید استراتژی‌های درست نمونه‌گیری داشته باشیم و بر مبنای رویه‌های تحلیلی مشخص در تئوری زمینه‌ای به پیش رویم.

·        چگونه کار را متوقف کنیم؟ وقتی می‌توان در افق یک تئوری نوروییده را مشاهده کرد که به اشباع نظری (Theoretical Saturation) رسیده باشیم. یعنی داده‌های اضافی، دیگر حرف جدیدی برای ما و تئوری ما نداشته باشند.

حال باید داده جمع کنیم. معمولاً مصاحبه‌های عمیق که پرسش‌های باز دارند همیشه در اولویت هستند. بررسی مستندات و بهره‌گیری از مشاهدات هم می‌تواند راهگشا باشد و همین‌طور گاهی هم شاید به گروه‌های کانونی (Focus Group) نیاز داشته باشیم. یعنی به زبان ساده چندتا آدم به درد بخور را در کنار هم بنشانیم و با رعایت اصولش بحث راه بیاندازیم تا تمایل به تفکر و تبادل اندیشه بین آنها افزایش یابد و از دلش داده‌های مناسبی استخراج شود.

اما خیلی از ما شاید فکر کنیم که وقتی که بحث تئوری زمینه‌ای مطرح می‌شود، دیگر نیازی به مرور ادبیات و تلاش‌های پیشتر صورت گرفته در موضوع تحقیق نیست. می‌توان آستین‌ها را زود بالا زد و رفت و مصاحبه کرد و داده جمع کرد و ... این طبعاً خام‌ترین و کودکانه‌ترین برداشت از تئوری زمینه‌ای است؛ چراکه بین یک ذهن باز و یک کله خالی تفاوت‌های زیادی است (Dey, 1999). بنابر این باید به ادبیات بحث هم به مثابه یک منبع مهم داده توجه کرد و به صورت پیوسته محصولات ذهن باز خود را با آن مقایسه کنیم تا به یک تئوری یکپارچه برسیم (Glaser, 1992).

یک نکته مهم دیگر هم در رابطه با تئوری زمینه‌ای این است که گردآوری و تحلیل داده‌ها باید به صورت همزمان (Concurrent) صورت گیرد و این امر دقیقاً خلاف آن چیزی است که بسیاری از ما پیشتر تجربه کردیم. پیشتر بلد بودیم ابتدا داده‌هایی را با ابزارهایی مثل پرسشنامه گردآوری کنیم و سپس به تحلیل آنها بنشینیم. اما اینجا همه چیز فرق می‌کند. تحلیل همزمان به ما کمک می‌کند که مسیر مصاحبه‌های آینده را دقیق‌تر کنیم تا در افق، شمای یک تئوری نوین پدیدار شود.

قبل از اینکه شروع به ساختن بنای یک تئوری نوین بر مبنای داده‌ها کنیم. خوب است اجزای این ساختمان را هم کمی بشناسیم. به طور کلی ما با اجزای اساسی ذیل روبرو هستیم (Bernard and Ryan, 2010):

·        کدها (Codes): کدها یعنی سرنخ‌هایی برای رسیدن به نقاط حساسی که داده‌ها به آنها اشاره می‌کنند.

·        مفاهیم (Concepts): کلکسیونی از کدهای مشابه که به ما امکان گروه‌بندی داده‌ها را می‌دهند.

·        مقوله‌ها (Categories): گروه‌های بزرگتری از مفاهیم مشابه

حال با در اختیار داشتن مقوله‌ها و روابط بین آنها می‌توان بنای یک تئوری نوین را بالا برد.

اما خوب است کمی این ساختن و بالا بردن را تشریح کنیم. خلاصه وقتی مثلاً مصاحبه کردیم، لازم است تا همه آن پیاده شود و ما بجای حرف آدم‌ها، دنیایی از نوشته‌ها داشته باشیم (Transcription). کار بعدی در تحلیل این داده‌ها، کدگذاری است. معمولاً نخستین سطح از کدگذاری را کدگذاری اولیه یا کدگذاری باز می‌نامند. بر مبنای این کدگذاری باز مفاهیم اولیه از دل کدهای مشابه خودنمایی می‌کنند. حال به سراغ کدگذاری محوری (Axial) می رویم و عملاً تلاش می‌کنیم تا پل‌هایی ابتدایی بین این مفاهیم را برپا کنیم. مرحله بعدی کدگذاری انتخابی (Selective) است که عملاً همان رسمیت بخشیدن به این پل‌ها در قالب یک چهارچوب نظری است. کار آخر ما هم دوخت و دوز همه اینها در قالب فرضیه‌هایی است که اصلی‌ترین دغدغه‌های پاسخ‌دهندگان درباره پدیده را نشان دهد (Strauss and Corbin, 1990; 1998).

البته ایده‌هایی که در طول این فرآیند شکل می‌گیرند را به صورت یادداشت می‌نویسیم (Memo Writing). این کار ابزار قدرتمندی را در اختیار ما قرار می‌دهد چرا که ایده‌ها و فرضیه‌ها را در حین تحلیل ثبت و ضبط می‌کند و به ما امکان می‌دهد تا بازگردیم و کل فرآیند را ممیزی کنیم. منظم کردن این یادداشت‌ها ما را در فرموله‌نمودن تئوری یاری می‌کند و خود دریچه‌ای به ایده‌های نوین است.

اما فرض کنیم همه این کارها را هم انجام دادیم و به مدد تئوری زمینه‌ای مدعی شدیم که درباره یک یا چند پدیده به یک تئوری نوین رسیدیم؛ حال این ادعا را چطور باید به محک ارزیابی اندیشمندان سپرد؟

این پرسشی است که در نوشته‌های بعدی به آن می‌پردازیم.


باید به خاطر داشت که تئوری زمینه‌ای را در این نوشته به عنوان یک روش‌شناسی (Methodology) مورد بحث قرار دادیم؛ هرچند که می‌توان در قالب یک روش‌شناسی‌های دیگری مانند موردکاوی (Case Study) هم از تئوری زمینه‌ای تنها به عنوان روش (Method) تحلیل داده‌های کیفی بهره برد.


منابع:

  • Glaser BG Strauss AL (1967)The discovery of grounded theory: Strategies for

qualitative research New York: Aldine de Gruyter

  • Dey I (1999)Grounding Grounded Theory Guidelines for Qualitative Inquiry,San

Diego: Academic Press.

  • Glaser BG (1992)Basics of grounded theory analysis Emergence vs. forcing

California: Sociology Press

  • Bernard, H. R., & Ryan, G. W. (2010). Analyzing Qualitative Data: Systematic Approaches. California, CA: Sage Publication.
  • Strauss A Corbin J (1990)Basics of qualitative research Grounded theory procedures

and techniques Newbury Park: Sage Publications

  • Strauss A Corbin J (1998)Basics of qualitative research techniques and procedures

for developing grounded theory second edition ThousandOaks: Sage

Publications