زبان ۱

تا حالا فکر کردید چطور حرف می‌زنیم؟ چطور کلمه‌ها رو در ذهنمون می‌سازیم یا اصلا زبان چیه؟

ما برای بیان تفکرات‌مون به زبان نیاز داریم وقتی که خاطره‌ای، درس یا مطلبی رو تو ذهنمون مرور می‌کنیم اغلب در قالب کلمات نمود پیدا میکنن مثل‌اینکه یک گفت‌‌وگو خیالی در ذهنمون انجام میشه که بهش گفتارضمنی میگن. اگر چه تفکرات ما با تصویر یا گاها با بو هم ممکنه که تشکیل بشن اما بزرگ‌ترین راه نمود تفکر زبانه. پس شاید بتونیم زبان و تفکر رو یکی بدونیم اما با قبول این فرضیه سوال بعدی که بهش میرسیم اینکه آیا اون شخصی که چینی حرف میزنه مثل یک فرد انگلیسی زبان فکر می‌کنه؟! این برتری زبان باعث شد بعضی به این نتیجه برسن که تفکر و زبان اینقدر شبیه یکدیگه‌اند که امکان نداره فکر ساخته شده در یک زبان رو در زبان دیگر بیان کرد. اسم این فرضیه به افتخار ساپیر(Sapir) و دانشجوش(Lee Whorf) فرضیه ساپیر-ورف نامگذاری شد. نسخه ضعیف این فرضیه بیان میکنه که زبانی که شخص با اون صحبت میکنه بر تفکرش تاثیر میذاره. این فرضیه به فرضیه نسبیت زبان هم معروف هست.

یک مثال جالب از فرضیه نسبیت زبان بررسی زبان هوپیه که توسط ورف انجام شد. زبان هوپی یک زبان بومی آمریکایی هست که توسط بعضی قبایل سرخپوستی استفاده میشده. در این زبان، زمان پیوسته نیست و با واحدهای مثل روز در نظر گرفته میشه یعنی یک شخص هوپی‌زبان نمیگه من پنج روز آنجا بودم بلکه میگه من در روز پنجم آنجا را ترک کردم. (این زبان سرخپوستی فاقد گرامر و تعاریف لازم برای ساخت جمله اوله.) نسخه قوی فرضیه نسبیت زبانی میگه یک فرد هوپی نمیتونه زمان رو به صورت پیوسته تصور کنه و نسخه ضعیفش میگه فرد هوپی میتونه این مفهوم رو درک کنه ولی برای درکش نیاز به توضیحات بیشتر یا توضیحی با زبان دیگ داره. اما کدوم نشخه این نظریه درسته؟

آزمایشی که بلوم (Bloom) در سال ۱۹۸۱ طراحی کرد باعث شد جواب این سوال خیر باشه. آزمایش اون به این شکل بود که تعدادی از افراد انگلیسی‌زبان و چینی‌زبان رو دور هم جمع کرد و به اون‌ها قصه‌ای داد که درون‌ش از گرامر if در انگلیسی که با would ساخته میشه و معنی رخدادن یک اتفاق خیالی و غیرممکنه، استفاده شده بود.( مثلا If I was president, I would quarantine the cities involved with Corona virus much sooner ) اما در زبان چینی (مثل فارسی) فقط یک حالت از if وجود داره. نتیجه آزمایش این بود که به شکل مشهودی افراد چینی‌زبان اصلا درک درستی از داستان بدست نیاوردن درحالی که انگلیسی‌زبان‌ها با مفهوم داستان مشکلی نداشتند.

گرامر و لغت‌های یک زبان امکان فکر کردن متفاوتی با افراد دارای اون زبان میده. حتما با لغت‌هایی که معادل فارسی ندارن برخورد کردید(شاید trade off مثال خوبی باشه) یا لغت‌هایی که شاید معادلی بهشون نسبت بدیم اما ممکنه معنای ژرف‌تری داشته باشند. یا در آموزش انگلیسی گرامر‌هایی که در فارسی نیست حتما وقت بیشتری گرفته که یاد بگیرید.

اما آزمایش دیگه‌ای که باعث شد نسخه قوی این فرضیه رد بشه آزمایش کیت های رنگی که توسط دیویس و کوربت (Davies and Corbett) طراحی شد، هست. در این آزمایش افرادی با زبان‌های انگلیسی، روسی و ست‌سوانا(Setswana)که یک زبان در آفریقاست، جمع شدند. به اون‌ها کیت‌های رنگی داده‌شد و خواسته‌شد که اون‌ها رو دسته‌بندی کنند. انتظار می‌رفت روس‌ها رنگ آبی روشن رو از آبی تیره جدا کنند چون در زبان روسی دو واژه متفاوت برای این رنگ‌ها وجود داره و همینطور افراد با زبان ست‌سوانا رنگ سبز رو از آبی جدا نکنند چرا که در زبان اون‌ها برای این دو رنگ یک واژه استفاده میشه. اما برخلاف تصور تمام افراد دسته‌بندی‌های یکسانی داشتند پس نسخه قوی فرضیه نسبیت زبانی رد شد.

مطالعه زبان در رشته‌های مختلفی دنبال میشه مثل زبان‌شناسی، فلسفه، روان‌شناسی، علوم شناختی، علوم اعصاب و هوش مصنوعی. سعی می‌کنم در آینده بیشتر در مورد مفهوم زبان صحبت کنم و در آخر به پردازش زبان طبیعی در هوش مصنوعی اشاره میکنم.

این پست رو با مصراعی از مولانا تموم میکنم.

" من ز بسیاریِ گفتارم خموش "