بهترین افتخاری که برای بهترینها نیست | فیلمسازان کلاسیکی که هرگز اسکار نگرفتند
در سالهای اخیر، با توجه به تولید و پخش گسترده و سریع فیلمها در سرتاسر جهان، سوال بزرگی برای همهی فیلمبازان و علاقهمندان سینما پیش میآید: چه فیلمی ببینیم؟ چقدر احتمال دارد که از انتخابمان راضی باشیم؟ یک راه مراجعه به سایتهایی مانند "آی ام دی بی" است که کمک بزرگی به ما میکند تا فیلمهایی که ارزش دیدن دارند را انتخاب کنیم. راه دیگر، دنبال کردن مراسمهایی مانند اسکار است؛ اینکه کدام فیلم جایزه گرفته یا نامزد شده و کدام کارگردان آن فیلم را ساخته، به ما کمک میکند تا راحتتر فیلمهای خوب را از بین انبوهی از فیلمها انتخاب کنیم. اما آیا اینکه یک فیلم یا کارگردان آن فیلم اسکار گرفته میتواند نشانه برتری آن نسبت به سایر آثار حاضر یا غایب در رقابت باشد؟
در سال 1991، مارتین اسکورسیزی با فیلم «رفقای خوب» برای سومین بار نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی شد. او که تا آن زمان موفق به دریافت این جایزه نشده بود، آن سال رقابت را به کوین کاستنر، کارگردان فیلم «رقصنده با گرگ ها» واگذار کرد. در پی این ماجرا، هاروی کایتل در اظهار نظری گفت: «شاید اسکورسیزی به آنچه شایستهاش بود رسید و از متوسطها جدا شد.» احتمالاً منظور کایتل از پیوستن اسکورسیزی به جمع فیلمسازان بزرگ هالیوود است که هرگز موفق به کسب این جایزه نشدند. البته، اسکورسیزی در سال 2006 با فیلم «رفتگان» در مراسم اسکار حضور پیدا کرد و از جمع این کارگردانان جدا شد. هیچکاک با پنج بار نامزدی (برای فیلمهای «ربکا»، «روانی»، «پنجره عقبی»، «طلسم شده»، «قایق نجات»)، و کوبریک با چهار بار (برای فیلمهای «بری لیندون»، «ادیسه فضایی»، «پرتغال کوکی»، «دکتر استرنج لاو»)، و هاوارد هاکس با یک نامزدی (برای فیلم «گروهبان یورک») از جمله کارگردانان نامآشنای این جمع هستند که حداقل یک بار نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی شدند. جالب است که چارلی چاپلین (که معرف حضورتان هست!) و ارسن ولز (کارگردان فیلم «همشهری کین» که در بسیاری از لیستهای بهترین فیلمهای تاریخ سینما رتبه اول را دارد) حتی یک بار هم نامزد این جایزه نشدند! نکته دیگر قابل توجه درباره این کارگردانان این است که تقریباً همهی آنها در دورهی فیلمسازی خود تاثیر بهسزایی در نحوهی فیلمسازی و شیوههای پرداخت قصه در سینما داشتند که کمتر فیلمسازی را میتوانید پیدا کنید که متاثر از آنها نباشد.
درخشش یک ذهن خطرناک | استنلی کوبریک
نولان، که امسال برای دومین بار به جایزه اسکار نامزد شده است، درباره تأثیر زیاد کوبریک بر خودش صحبت میکند. او میگوید: «یکی از دلایلی که کوبریک تا این حد برای من محترم است، به غیرقابل تقلید بودن سبک او بازمیگردد. هر بار که میبینید فیلمسازی بیش از حد از او وام میگیرد کارش عملی نمیشود. کوبریک در شیوه منتقل کردن اطلاعات بسیار آرام است، یک نوع سادهگرایی و دیسیپلین در کارش هست که هر فیلمسازی میتواند از آن الهام بگیرد. او در درجهای بسیار بالاتر از همه ما کار میکند؛ این بسیار الهامبخش است اما وحشتآور هم هست.»
افرادی که فیلم «ادیسه فضایی» را دیدهاند، احتمالاً متوجه الهام گرفتن گرتا گرویک نویسنده و کارگردان فیلم «باربی» ساخته سال 2023 از سکانس ظهور لوح در فیلم «ادیسه فضایی» شدهاند و متعاقباً درکی بهتر از هدف این کارگردان از این وام گرفتن داشتهاند. نولان به طور خاص مسحور فیلم «ادیسه فضایی» (عمق رنگها، صدا، قاببندیها) بود، اما ما بیشتر کوبریک را با فیلم «درخشش» میشناسیم، که با ساخت آن جایزه تمشک بدترین کارگردان را دریافت کرد! اما بعدها به عنوان یکی از آثار شاخص کوبریک شناخته شد. این فیلم هم سادهگرایی و روند بسیار آرام که مشخصه بارز فیلمهای کوبریک است را داراست.
استاد تعلیق | هیچکاک
هیچکاک جزو آن معدود کارگردانانی است که شاید به اندازهٔ ستارگان فیلمهایش معروف بوده و هم در بین منتقدان و هم مخاطبان معمولی فیلمهایش پرطرفدار بوده است. سبک فیلمسازی و قصهگویی منحصربفرد هیچکاک، که دوران اوج آن با فیلم «ربکا ۱۹۴۰» شروع و با «پرندگان ۱۹۶۳» پایان یافت، بعدها به نحوی باعث شکلگیری موج نوی سینمای فرانسه با فیلم «۴۰۰ ضربه» تروفو شد. استاد تعلیق برازندهترین لقب برای هیچکاک است. او به خوبی از ابزاری که سینما در اختیارش قرار داده بود برای روایت قصههایی که اغلب در ژانر جنایی دستهبندی میشد، استفاده میکرد تا مخاطب را تا زمان گرهگشایی داستانش معلق نگه دارد. سبک هیچکاکی شامل به کار بردن حرکت دوربین برای تقلید نگاه یک فرد از دید بیننده (بهترین آن در فیلم سرگیجه هنگام سرگیجهگرفتن جیمز استوارت بود که بعدها در فیلمهای دیگر کپی شد) و به حداکثر رساندن القای اضطراب و ترس با استفاده از کادربندی و صداها است. (نمونهی بارز آن استفاده از نماهای باز و درشت پشت سر هم در صحنه حمام فیلم روانی است).
همهفنحریف | هاکس
«میخواهم از بدترین داستانت یک فیلم خوب بسازم»، این جمله را هاوارد هاکس که دوستی نزدیکی با ارنست همینگوی نویسنده کتاب داشتن و نداشتن داشت، به او گفت و همانطور که وعده داده بود، فیلمی خوب بر مبنای این کتاب ساخت. هاکس در فیلمهایش از هر نمایی برای قصهگفتن و معرفی شخصیتهایش و شکل دادن روابط بین آنها استفاده میکرد. (در یکی از صحنههای فیلم «صورت زخمی ۱۹۳۲» هاکس با هنرمندی از سایهها برای هشدار دادن استفاده میکرد که این ظرافت بعدها در نسخه دیگر این فیلم که در سال ۱۹۸۳ ساخته شد دیده نمیشد). یکی از ویژگیهای مهم هاکس این است که در طیف وسیعی از ژانرها فیلمسازی کرده است و انگار که توانایی ساختن هر فیلمی را داشت.
برمیگردیم به سوالی که در ابتدای این مطلب پرسیده شده بود. شاید اسکار را بتوان به عنوان افتخاری دانست که هر یک از اهالی سینما نقطه عطفی در موفقیت خود میدانند، اما قطعاً نمیتوان آن را به عنوان مقیاسی برای متمایز کردن یک فیلم از دیگر فیلمها به عنوان بهترین قرار داد؛ مهمتر از آن عکس این ماجرا است. شاید بتوان برای فیلم یا کارگردانی که موفق به دریافت جایزه اسکار شده، ارزش و اهمیت ویژهای قائل شد، اما نمیتوان نسبت به آثاری که رقابت را واگذار کرده یا حتی در آن حضور نداشتهاند، کمتوجهی کرد. چه بسا کارگردانانی چون کوبریک، هاکس و هیچکاک از این دسته بودهاند!
نویسنده: زهره اصفهانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزها با نقص هایشان کامل perfect میشوند | نقدی بر آخرین ساخته ویم وندرس: perfect days
مطلبی دیگر از این انتشارات
اسکار هفت رنگ | تاریخچه مراسم اسکار
مطلبی دیگر از این انتشارات
به سال زنگ نزن | ناکامی Better Call Saul در هشت دوره امی