روزها با نقص هایشان کامل perfect می‌شوند | نقدی بر آخرین ساخته ویم وندرس: perfect days


دوازده روز از زندگی یک پیرمرد در توکیو که به شغل نظافت سرویس‌های بهداشتی عمومی مشغول است به ظاهر دوست‌داشتنی نیست، اما ویم وندرس، فیلمساز آلمانی با سابقه سه بار نامزدی جایزه اسکار و به خانه بردن دو جایزه جشنواره کن، این ایده را در قالب سینمای آهسته، حتی به شکلی عامه‌پسندانه، به نمایش می‌آورد. فیلمی که به طرزی عجیب، شما را با داستان کوچک و جمع و جورش همراه می‌کند و بدون اغراق، جاذبه خوبی برای ادامه دادن تماشایش تا انتها ایجاد می‌کند.

ویم وندرس با سبک متفاوت و کاوش عمیق در احساسات انسانی شناخته شده و این بار هم با فیلمی که به انسان ها، تنهایی و احساسات درونی پرداخته است روبرو هستیم. بدون نمادی خاص و پیچیدگی غیر قابل فهم، که البته تا حدودی به ضرر فیلم تمام شده که در ادامه به آن میپردازیم. فیلم به زندگی یک نظافتچی با روتین بسیار مشخص در توکیو میپردازد. پیرمردی تنها که در پی دست یافتن به نظم در جهانی بی نظم است و با روتین های محدود خود پاسخی به آشوب جهان پیرامونش میدهد. پروتاگونیست داستان به اتفاقات و بی نظمی های غیر منتظره برخورد میکند که خود را به تجربه کردنشان میسپارد. روتین مطلوبش را با آنها تطبیق میدهد و البته گاهی هم چارچوب روتینش فرو میریزد. تاثیر جالب سینمای "ازو" در فیلم های وندرس هم بکی از موضوعات اصلی ست که به بررسی آن میپردازیم.

چه خبر از جشنواره کن؟

فیلم "کوجی یاکوشو" در جدول ارزیابی منتقدین جشنواره کن نمره خوب ۲.۹ از ۴ را کسب کرده است. منتقدان این بازی را ستوده‌اند و با اعتقاد به اینکه وندرس در نشان دادن جزییات بیشتر از زندگی هیرایاما (شخصیت اصلی فیلم) شتاب نمی‌کند، معتقدند که رفته‌رفته ما را با اتفاقات غیرمنتظره‌ای همراه می‌کند تا مخاطب از دیدن روزمرگی‌های او خسته نشود.

پیرمرد از زندگی خود راضی است!

در نیم ساعت ابتدای فیلم، با تبیین جهان اثر مواجه می‌شویم. فیلم تماشاگر را با خود همراه می‌کند. در سکانس‌های نظافت به شکلی مستندگونه و از هر زاویه‌ای که در فضای فیزیکی صحنه ممکن است، فیلمبرداری انجام شده و صحنه‌ها فاقد ترکیب معنادار یا بافت و جزییات بصری هستند. به علاوه، شغل پیرمرد روی کاغذ یکی از ناخوشایندترین مشاغل است. ولی نمایش وندرس از شغل او بیش از انتقال دشواری کار و ارزش رضایت پروتاگونیست از زندگی اش، نمایش معماری جذاب و تجهیزات توالت‌های عمومی توکیو است. این موضوع به شدت ارزش رضایت پروتاگونیست از زندگی محقرش را در چشم مخاطب کم می‌کند.

وقت خوبی است که این سوال را بپرسیم: "رضایت پیرمرد از زندگی به ظاهر حقیرانه اش را چگونه درک می‌کنیم؟" البته که ما با سینمای آهسته و تعمقی مواجهیم؛ با سلسله‌ای از اصوات و تصاویر و نه چندان ایده‌داستانی. تجربه اصلی سینمای آهسته به هنگام تماشا و درک تصاویر رقم می‌خورد، و نه تحلیل انتقادی ما پس از اتمام فیلم. شریدر در کتاب سبک متعالی می‌گوید: "همگرایی قلمرو روحانی و سینما در سبک رخ می‌دهد و نه در محتوا؛ در چگونه و نه در چه."

برگردیم سر این موضوع که رضایت شخصیت اصلی را چگونه درک می‌کنیم؟ قطعاً با توضیحاتی که بالاتر دیدیم، منطقی است که بیشتر در چگونگی و سبک فیلم است که این رضایت را با روح و جان درک می‌کنیم، اما از عناصری که رضایت را به خوبی جلوه می‌دهند، پرفورمنس خوب بازیگر و چهره حکیمانه اوست که مورد تحسین منتقدان نیز واقع شده است.

صحنه‌هایی که شامل رضایت هیرایاما از زندگی هستند را با هم مرور می‌کنیم: نماهای نقطه نظر کوتاه او به طبیعت اطرافش و احساس بارقه‌هایی از رهایی در میان روتین حرفه‌ای، موتیف کتاب‌خواندن، رسیدگی به گیاهان، بردن سر زیر آب هنگام استحمام، بازی‌های کوچک او هنگام کار مانند رسیدگی به بی‌نظمی کودکان و بازی دوز با فرد ناشناس، عکاسی با شیوه‌ای قدیمی از طبیعت، موتیف رانندگی هیرایاما که البته امضای ویم وندرس به عنوان فیلم جاده‌ای نیز هست، گوش کردن به موسیقی‌های جالب با نوار کاست و همه موارد نشان‌دهنده صلح درونی است.

اما پردازش جزییات زندگی پیرمرد می‌توانست بهتر انجام شود. جزییات زندگی او به‌طور هوشمندانه انتخاب نشده‌اند و دم‌دستی و سهل‌الوصولی آن‌ها عمقی به شناخت ما از پیرمرد نمی‌دهند. درست مانند آهنگ‌های بسیار مشهور و دم‌دستی که انتخاب شده‌اند و از هیرایاما کاراکتری عمیق و متفاوت نمی‌سازند.

ضعف بیان بصری فیلم را کجای دلمان بگذاریم!؟

سهل‌گیری در بخش‌های مختلف از روایت تا سبک، به جای سادگی، نشان دهنده ساده‌انگاری است و ظرفیت‌های جذاب متن را بی‌استفاده می‌گذارد. به علاوه، اکثر نماهای فیلم به تماشای تصاویری تخت و بی‌ظرافت نشسته‌ایم. با اینکه جذابیت بصری فیلم، ترکیب جذاب از آبی سرد و بازی نور و سایه (که مورد اقتضای مفهوم فیلم نیز هست)، نور روزبه‌جا و ستودنی فیلم، کات‌هایی که تماشاگر را اذیت نمی‌کند و در خدمت لحن فیلم هستند و فضاسازی شاعرانه فیلم غیرقابل‌انکارند. اما این تصاویر تخت و بی‌ظرافت و عمق، باعث کاهش ارزش فیلم شده‌اند. بیان بصری فیلم کم‌عمق و ناکافی به نظر می‌رسد در حالی‌که ارزش و لطف سینمای تعمقی به برانگیختن حساسیت مخاطب نسبت به تمهیدات بیانی است. سینمای تعمقی یا به قولی سینمای متعالی، سینمایی ضدپیرنگ و حادثه‌گریز است. نماهای طولانی، دکوپاژ مینیمالیستی، تصاویر بدون جذابیت نمایشی زیاد عضوهایی جدانشدنی از آن هستند. گویی با تجربه‌ای روحانی در آن مواجهیم. در مجموع قرار است با روایتی مینیمال و گزیده‌گو روبرو باشیم اما بیان فیلم پرگوست و حشویات زیادی دارد. صحنه‌های اضافی هر از چند گاهی به چشم می‌آیند و هر روز فیلم آنقدر پربار نیست. اهمیت وجود دوازده روز از زندگی پیرمرد مشخص نیست.

فیلم‌های آهسته مثل فضای ساکتی هستند که حتی کوچکترین صدا در آن‌ها توجه را به خود جلب می‌کند. بنابراین، امکان ندارد صحنه‌ها را بدون ظرافت نما کرد و هر چیزی را به هر نحوی درون این نماها قرار داد. ویم وندرس این را به خوبی می‌داند. فیلم به هدفمندی درون چارچوب سینمای تعمقی متمایز می‌شود، به گونه‌ای که حتی خود هدفمندی (از طریق نماهای بسیار گذرا و قدردانی از نور آفتاب) استثنا در نظام بصری فیلم به حساب می‌آید.

تاکاشی کله شق و زید جذابش!

وجود تاکاشی، همکار جوان، و کله شق، پیرمرد، تعهد کاری پیرمرد را در مقایسه با وضع معمول جهان قرار می‌دهد و نحوه برخورد شخصیت اصلی را با چالش‌ها و تعارض‌ها به تصویر می‌کشد. همنشینی هیرایاما با پسر و دوست دخترش باعث تزریق شوخ‌طبعی به فیلم است. اما آیا این صحنه‌های کمیک ایدهٔ ظریفی در متن یا اجرا به حساب می‌آیند؟

خواهر زاده هیرایاما هم به جمع‌مان اضافه شد!

جایی که فیلم به نوعی به میانه می‌رسد و داستان جان می‌گیرد، لحظات شروع اتفاقاتی است که اخلال در روتین پیرمرد ایجاد کرده‌اند. در واقع تمایز یک فیلم تعمقی از یک فیلم بدخسته کننده، همین هدفمندی جاری در تمهیدات بیانی است. این شکستن روتین پیرمرد، قدرت دارد چون این چرخه تکراری در فرم فیلم درونی و تثبیت شده است. یعنی تکان‌دهنده‌تر از تغییر موقعیت زندگی شخصیت اصلی، فروپاشی نظام فرمال فیلم است. تم مرکزی فیلم "وندرس" همین نگاه حکیمانه به زندگی است که "روزها با نقص‌هاشان کامل (perfect) می‌شوند". و این گویی به ساختار روایی و بصری فیلم هم راه پیدا کرده است.

فیلم تا نیمه‌ی منوال تکراری دارد تا اینکه سر و کله خواهر زاده هیرایاما پیدا می‌شود. دیدن نیکو (خواهر زاده پیرمرد) مقدمه‌ای برای رسیدن به خواهر ثروتمند پیرمرد و اشاره به دنیای متفاوتی است که او داوطلبانه کنار گذاشته است. در واقع زندگی امروز او، نه از سر اجبار بلکه انتخابی آگاهانه و فکرشده است. این موضوع رضایت او را از روزمرگی محقرش از دریچه‌ای جدید نمایان می‌کند.

در لحظه‌ای موثر، دخترک به دوستی پیرمردانه با درخت می‌پردازد. هیرایاما از این تعبیر نیکو و جذاب غافلگیر می‌شود. سپس، دختر اولین فردی است که به عکس‌های پیرمرد دسترسی می‌یابد. پیرمرد قبلاً دوربین قدیمی خود را به دخترک هدیه داده بود که واقعاً نشان دهنده انتقال دیدگاه او نسبت به جهان جدید به خواهرزاده اش بود. هرچند این تلاش ناکام ماند، اما دخترک به شیوه خود با استفاده از تلفن همراه، با جهان جدید ارتباط برقرار می‌کند.

وندرس، ارادتمند «ازو»

در فیلم، که نماد تضاد بین سنت و مدرنیته است، تفاوت بین برج‌ها و درختان به چشم می‌آید؛ درحالی‌که دختر، بر خلاف هیرایاما که از دیدن درختان شادمانی می‌برد، از دیدن برج‌ها هیجان زده می‌شود.

موضوع مهم بعدی که به آن می‌پردازیم، خوانش فرامتنی تأثیر ازو و سینمای او در فیلم‌های وندرس است که برخاسته از همین تضاد نسلی است که کاور فیلم به خوبی آن را نشان می‌دهد. در واقع، یکی از جذابیت‌های فیلم، بیان این تضاد قدیمی و جدید است و هیرایاما گویی یکی از پیشگامان سینمای ازو است که در تصویر ایفای نقش کرده است.

ویم وندرس شیفته ازو است. او مستندی به نام «تصاویری از توکیو» دارد که هدف آن بررسی اثراتی از توکیوی وقت از شهر تصویر شده است. در آثار او، نظام کهنه‌ای که منسوخ شده و به دست تحولات فناورانه و فرهنگی به حاشیه رانده می‌شود، به نمایش در می‌آید. مردانی سالخورده که در پایان توسط دختران جوانشان ترک می‌شوند و این را به عنوان بخشی از چرخه طبیعی زندگی می‌پذیرند. در مقابل، در این فیلم، تنهایی هیرایاما و صلح او با جهان مدرن به شکلی سنتی و با ابزاری قدیمی را شاهدیم. همچنین، در صحنه‌ی داخل بار به مردانی افسرده پس از ترک شدن اشاره می‌شود. صحنه جدا شدن نیکو از هیرایاما هم می‌تواند اشاره‌ای به ترک شدن پیرمردان توسط فرزندانشان در فیلم‌های او باشد.

صلح درونی هیرایاما و پذیرش جایگاه خودش در جهان نو، مفهومی برگرفته از صلح با جهان نو در عین حفظ نظام سنتی مورد قبول خودش در فیلم‌هایش است.

رویاهای سیاه و سفید هیرایاما

تعدادی از لحظات زندگی هیرایاما به موتیف جذاب خواب‌های او راه پیدا می‌کنند. رویاهای او چکیده‌ای از آورده‌های هر روز او هستند. تصاویری که با او می‌مانند. بازی سایه‌ها در خواب او نشانه‌گذاری خوبی از طرف وندرس است و البته دیدن صحنه‌هایی خلاف بخش‌هایی از روزهای هیرایاما که انتظار داریم در خواب او ببینیم و دیدن اتفاقاتی به ظاهر معمولی‌تر از روتین او یک توییست نامحسوس جالب است.

دوستان! دوستان! یک توییست قابل توجه!

توییست فوق‌العاده جذابی که توجهی به آن نمی‌شود، لحظه‌ای است که هیرایاما از کنار دختری که در ماشین با او خلوت می‌کند و زنی که همکار جدید اوست می‌گذرد و به دنبال صحبت با زن کافه‌دار می‌رود.

در واقع، پروتاگونیست با یک نوع انزوا و انفعال مقابل کارهایی که می‌خواهد انجام دهد، روبرو است. این را هنگامی که فروش نوار کاست فکر می‌کند، یا زمانی که پیرمردی که ورزش می‌کند را مشاهده می‌کند، یا وقتی مادری که دست فرزندش را تمیز می‌کند، یا حتی زمانی که کودکی که به دنبال تاکاشی آمده و او را نمی‌یابد، در چشمان او مشخص می‌شود. انگار می‌خواهد چیزی بگوید ولی نمی‌گوید.

اما پس از خلوت کردن با دختر جوان در ماشین، هیرایاما دچار شوک می‌شود و پس از این تجربه، برخوردها و واکنش‌های متفاوت او را می‌بینیم. حدس ما از واکنش‌هایش این است که ممکن است با دوست دختر تاکاشی یا زنی که به تازگی همکار او شده صحبت کند.

اما خلاف انتظار، او بدون هیچ مقدمه‌ای به سمت صحبت با زن کافه‌دار می‌رود. این توییست نشان می‌دهد که درباره هیرایاما چقدر کم اطلاع داریم. تا چه حد او را نمی‌شناسیم، و تا چه حد افکار و امیال خود را در این سال‌ها سرکوب کرده و با خود حمل کرده است.

همسر سابق زن کافه دار؟ فاقد اهمیت!

شوهر سابق زن کافه دار و مونولوگ طولانی‌اش اهمیتی برای مخاطب پیدا نمی‌کند. صحنه گفتگو با او فاقد ظرافت اجرایی یا تماتیک است. سایه‌بازی انتهایی پیرمرد با او، حتی اگر جمع‌بندی اشاره بصری پیشین فیلم به سایه‌ها باشد، تلاشی بی‌حاصل برای عمق بخشیدن به موقعیتی تو خالی است. شاید هم حرکت از روی دلسوزی هیرایاما برای ارتباط گرفتن با مرد در حال مرگ است. برخورد منطقی دیگری از او با جهان پیرامونش، که در چندین جای دیگر هم به شکل خوش برخوردی او با مردم عادی شاهد آن هستیم.

نقص فیلمبرداری

در سکانس‌های انتهایی فیلم، فیلمبرداری با دوربین رو دست و چند زوم بی‌جا می‌بینیم که وجودشان جای تعجب دارد و دلیلی برای آنها نمی‌یابیم. اگر دلیلی برایشان یافتید، به ما هم اطلاع دهید.

پایان دلچسب فیلم، پشت فرمان

نمای بلند پایانی نشان دهنده پیمودن مسیر دستیابی به صلح درونی به تنهایی است. اشک و خنده توام و در پی هم هیرایاما نشان دهنده توالی تلخی و شیرینی در روزهای زندگی است و تنها با این دوگانگی، روزها می‌توانند کامل باشند.

نویسنده: معصومه سلمانی