ادارک چیست؟
لطفاً به تصویر زیر نگاه کنید و سپس پاسخ پرسشی که در زیر آن قرار دارد را بدهید:
پرسش: شیئی که در تصویر است، چیست؟
پاسخ شما "لیوان" بود؟
بیاید بررسی کنیم از لحظه ی مشاهده ی تصویر تا لحظه ی پاسخ شما به پرسش در ذهن شما چه اتفاقی افتاد؟
1- با مشاهده ی تصویر که درست تر این است بگویم حس کردن آن توسط حس بینایی، آن تصویر به ذهن شما منتقل شد.
2- ذهن شما با استفاده از توانایی تشخیص، یک شیئ را درون تصویر پیدا کرد.
3- ذهن شما تصویر شیئ پیدا شده را با تصاویر سایر اشیاء که قبلاً در حافظه ی شما موجود بود مقایسه کرد.
4- ذهن شما تشخیص داد تصویر شیئ، تصویر یک لیوان است.
5- ذهن شما به پرسش مطرح شده پاسخ "لیوان" داد.
فرایندی که شرح داده شد، فرایند ادراک ذهن ماست. یعنی ما با استفاده از حواس پنجگانه یا حواس دیگر، تصویری از محیط در ذهن مان ترسیم می کنیم سپس ذهن ما با تفسیر آن تصویر، در مورد تصویری که از محیط دریافت کرده قضاوت می کند. یعنی درکی از محیط در ذهن شکل گرفته است. در مثال بالا مرحله ی 1 و 2 مرحله ی ترسیم تصویر است و مراحل بعد، تفسیر ذهن. اما در واقع مراحلی وجود دارد که در بالا نوشته نشده است. در این مثال در مرحله ی 4 ذهن تشخیص داد که شیئ یک لیوان است اما در واقع این تشخیص به این دلیل اتفاق افتاده است که ذهن قبلاً با تصویر لیوان آشنا است و همچنین مفهوم لیوان را نیز می داند. این دانش قبلاً در ذهن وجود دارد که الان با مطابقت با آن ها تشخیص می دهد که چیست. اگر ذهن قبلاً تصویری از شیئی نداشته باشد یا مفهومی برای آن متصور نباشد، نمی تواند ادراکی از آن داشته باشد و به ناچار پرسش می کند که این چیست؟
خطای ادراکی
تا اینجا دیدیم که ادراک دارای دو مرحله است:
1- ترسیم تصویر توسط ذهن از محیط
2- تفسیر ذهن از تصویر ترسیم شده
اما در هرکدام از این مراحل ذهن می تواند دچار خطا شود. مثلا در مرحله ی ترسیم، ذهن ممکن است دچار خطای دید شود و تصویری در ذهن ترسیم شود که با تصویر واقعی مطابقت نداشته باشد. یا در مرحله ی تفسیر دچار خطا شود و به دلایل متعدد تفسیری کند که حقیقت تصویر ترسیم شده را نشان نمی دهد. یا هر دوی این ها همزمان با هم اتفاق بیافتد.
در واقع فرایند ادراک می تواند در هریک از مراحل دچار خطا شود و حقیقت محیط را چیزی به جز حقیقتی که واقعاً وجود دارد درک کند. حواس انسان محدود است و نمی تواند همه چیز را حس کند، ظرفیت ذهن هم محدود است و نمی تواند همه چیز را بداند و البته تحت تاثیر عوامل مختلف، سو گیری های متعددی دارد پس تفسیر هم مستعد خطای ادراکی است.
در واقع همه ی ما خواه ناخواه دچار خطای ادراکی هستیم.
ادراک سازی
اما همه ی تصویر هایی که در ذهن ماست از حواس پنجگانه نیامده است. چطور؟ فرض کنید شما تا به حال به شهری نرفته اید و تا به حال چیزی از آن نمی دانستید. کسی از آن شهر آمده و آنجا را توصیف می کند. این فرد در حال تصویر سازی در ذهن شماست یعنی تصویر آن شهر در ذهن شما توسط آن فرد ترسیم شده. حالا بسته به ادراک آن فرد از آن شهر، تصویر شما از آن شهر شکل می گیرد و در نتیجه تفسیر شما هم تابعی از ادراک آن فرد است. حالا اگر کسی بیاید و از آن شهر از شما سوال بپرسد، شما چه خواهید گفت؟ ادراک برامده از تصویر ترسیم شده از ادراک فرد دیگری که حتماً در معرض خطای ادراکی است را پاسخ خواهید داد. حالا این ادراک چه میزان حقیقت آن شهر را بازنمایی می کند؟
از آنجایی که نمی توانیم همه ی شهر های دنیا را ببینیم، ناچار مرجع ما برای قضاوت در مورد شهر های مختلف، ادراکی است که توسط منابع مختلف در ذهن ما ایجاد شده است. آیا این ادراک های خارجی به اندازه ی کافی معتبر هستند که ما بخواهیم آن ها را به عنوان واقعیت بپذیریم؟ شاید اکنون که این نوشته را می خوانید کمی به اعتبار قضاوت هایتان شک کرده باشید. اما در عمل ذهن اینگونه عمل نمی کند. اگر در مثال بالا، به جای یک نفر، دو نفر بیایند و دو ادراک کاملاً متضاد از یک شهر را برای شما تعریف کنند، شما کدام را خواهید پذیرفت؟ رفتار منطقی این است که هیچکدام را نپذیرید زیرا توانایی صحت سنجی هیچکدام را ندارید اما ذهن شما یکی از این ادراکات را می پذیرد یا حداقل بر دیگری ترجیح می دهد. بر چه اساس؟ بر اساس میزان اعتباری که از افراد در ذهن شما وجود دارد. یا به قول عامیانه، حرف کسی را می پذیرد که بیشتر قبولش دارد! به همین سادگی ذهن ممکن است صرفاً به دلیل معتبر دانستن کسی، چیزی را "بپذیرد" که مطلقاً هیچ دلیلی برای آن ندارد! پاسخ آشنایی که افراد در جواب به پرسش "از کجا می دانی؟" می دهند:
فلانی گفته!
چه میزان از باور ها و اعتقادات شما راجع مسایل مختلف بر پایه ی ادراک سازی هایی است که در ذهن شما بر اساس اعتبار فلان شخص، گروه، نهاد، دولت، رسانه و... ایجاد شده است؟
آفند ادراکی
ساده لوح نباشیم. وقتی به این راحتی می توان ادارک سازی کرد، افرادی پیدا می شوند که با اهداف مختلف بخواهند روی ادارک ما تاثیر بگذارند. از مجاب کردن ما به خریدن یک محصول و پرداخت پول برای چیزی گرفته تا استفاده از ظرفیت ما برای هدف خاصی یا کنترل ذهن و در کل کنترل جامعه. پس انگیزه های زیادی برای اثر گذاری روی ذهن ما وجود دارد. خبر بد اینکه در کارشان بسیار ماهر و چیره دست هستند و طوری ذهن ما را به سمت دلخواه می کشانند که اصلاً متوجه نمی شویم. چرا؟ چون همه ی فرایند ادارک در ناخوداگاه ذهن ما اتفاق می افتد، یعنی جایی از ذهن که ما اصلاً متوجه فعالیتش نیستیم. چگونه می توان با ادارک سازی، به ذهن آفند ادراکی زد؟
- تصویر سازی: می توان به صورت عمدی تصویری که تفسیر دلخواه ما را به همراه داشته باشد. برای ذهن ترسیم کرد. می توان تصویری از محصول نهایی شیک و زیبا را نشان داد که تصویر ظلم شدیدی که برای ایجاد آن محصول بر انسان های بسیاری تحمیل شده را نشان نداد (سانسور). می توان تصویر را طوری قاب بندی کرد که تفسیر را به شکل دلخواه جهت دهد(شابلون). می توان صحنه سازی کرد و تصویری را نشان داد که اصلاً واقعیت ندارد. می توان اصلاً تصویری نشان نداد تا اصلاً ادراکی وجود نداشته باشد! باور نمی کنید ممکن باشد؟
آمریکا قصد داشته پس از پایان جنگ جهانی دوم، شوروی را با دهها بمب اتم بمباران کند. چه تصویری از این واقعیت تاریخی در سطح جامعه وجود دارد؟ هیچ! و تا زمانی که مطرح نشود، روی ادراک فرد از "آمریکا" تاثیری ندارد. زیبا نیست؟
- ارائه ی تفسیر: چه کسی گفته لازم است شما ذهنتان را به زحمت انداخته و تفسیر کنید؟ تفسیر حاضر و آماده خدمت شما! به راحتی آب خوردن می توان تفسیری دلخواه از هر تصویری داشت و آنها که بلد کار هستند، طوری تفسیرشان را برای شما جا می اندازند که ذهن شما دیگر نمی تواند بپذیرد که تفسیر دیگری و در نتیجه حقیقت دیگری هم امکان وجود داشتن دارد.
راحت تر از آب خوردن، می توان ذهن را با آفند ادراکی هدایت و کنترل کرد! می توان با کنترل همزمان تصویر ورودی به ذهن و تفسیر جهت دار آن، کل ادراک ذهن را به شکل دلخواه ساخت. هیچ چیز عجیب و جادویی و ماورایی هم وجود ندارد اما دو شرط مهم دارد:
1- باید مطمعن شد که قبل از اجرای آفند ادراکی، مجری این کار، بالاترین میزان اعتبار را در ذهن هدف داشته باشد. پس باید به صورت مداوم برای خود اعتبار سازی کرد و از دیگران اعتبار زدایی کرد.
2- از آنجایی که تمام این اتفاقات در ناخوداگاه ذهن می افتد باید مطمعن شد ذهن حتماً در این ساحت باشد و اگر در ساحت خوداگاه باشد، هیچکدام از اینها کار نخواهد کرد. از این رو باید ذهن را به ناخوداگاهی کشید و در آن ثبیت کرد، چگونه؟ با مواجه کردن ذهن با عناصری که در ناخوداگاه وجود دارد، مانند احساسات. از این به بعد به تبلیغ کالاهای مختلف دقت کنید، چرا در تبلیغشان عناصری احساسی از رابطه ی مادر و فرزند، پسر و دختر، انسان و طبیعت، خانواده، رفاقت و... وجود دارد که کوچکترین ربطی به خوب بودن یا کیفیت محصولشان ندارد؟ به رسانه ها دقت کنید، چرا در موضوعاتی که کاملاً منطقی هستند، پای احساسات را به میان می کشند؟ چون اگر ذهن شما منطقی باشد (در ساحت خوداگاه باشد) نمی توان به آن آفند ادراکی کرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
غروب زیبای غربی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرخه ی بی پایان پیچیدگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خطای بنیادین ذهن انسان