ما چه طور فکر می کنیم؟

سلام

مطالبی که در زیر می خوانید خلاصه ای از نوشته های من هستش که قصد دارم در آینده تو یه مجموعه ی کامل منتشر کنم البته بخش های زیادی مثل تعریف مفاهیم ذهنی، رسانه و کارکرد آن و... اینجا نیست و فقط بخش های مربوط به توضیح چگونگی کارکرد ذهن انسان در این پست موجود هستند

فضای میان فکری

یه راست بریم سراغ اصل مطلب، یکی از بچه های نوجوان فامیل تا تصاویر اعتراضات تو آمریکا رو از صدا سیما می بینه میگه دروغه! دروغه! می گم خب یعنی چی دروغه؟ یعنی پا شدن رفتن آمریکا یه سری آدم رو آوردن صحنه سازی کردن که نشون بدن تو آمریکا اعتراضاته؟ اگر بخوان چیزی هایی که ربطی به آمریکا نداره رو به عنوان اعتراضات نشون بدن که خب سریع همه متوجه می شن و اینها رسوا میشن. در پاسخ می گوید نه ولی اینها دروغ می گن!

این یک نمونه از یک فضای میان فکری است که فامیل ما در آن قرار دارد. هر فضای میان فکری یک جو غالب دارد که در این نمونه جو غالب این فضای میان فکری، دروغگو بودن صدا سیماست. بحث بر سر درستی یا غلطی این مسله که آیا صدا و سیما راست می گوید یا نه نیست. بحث بر سر این است که این فضای میان فکری (که در نوع خود قوی است) باعث شده فامیل ما "باور" کند صدا سیما درغگو است حتی اگر شواهد غیر قابل انکاری را به او نشان دهم.

همه ی ما هم در معرض انواع و اقسام فضا های میان فکری طبیعی و مصنوعی هستیم و این فضا ها به تناسب قدرت خود باور های ما را شکل داده اند و یا ما را متحول می کنند. مشکل بزرگ اینجاست که ما اصلاً متوجه نیستیم که چگونه تحت تاثیر این فضا ها هستیم و عملا تبدیل به یک موجود تاثیر پذیر شده ایم.

چرا؟

تقدم من نیستم بر من هستم!

این تیتر کمی گنگ است اما به زودی روشنتر می شود چرا مردم هزینه های بسیاری برای زیبایی می کنند؟ چرا همه ی مردم سعی می کنند در مهمانی ها آراسته و با شخصیت ظاهر شوند؟ چرا کسی که در یک جمعی نظر مخالف اکثریت دارد ترسی مخفی از اظهار نظرش دارد؟ چرا مردم در برابر پذیرش اشتباهات خود عموماً مقاومت می کنند؟ و حتی عصبانی می شوند و ممکن است با کسی که اصرار بر اشتباه او دارد درگیر شوند؟

ظاهرا این پرسش ها به هم بی ریط هستند و جواب یکسانی ندارند اما جواب این پرسش ها را در چگونگی اثر متقابل فضای میان فکری و ناخوداگاه انسان باید جستجو کرد

وقتی انسان در یک فضای میان فکری قوی قرار می گیرد مانند جمعی که همه بر یک سری مسائل اتفاق نظر دارند یا جایی که برخی صفات بسیار بارز هستند مثل باشگاه های ورزشی که همگان در حال ورزش و تلاش هستند این فضا بر "ناخودآگاه" ذهن انسان تاثیر می گذارد به این شکل که ذهن انسان در این ساحت نمی خواهد به عنوان کسی که در تحت تاثیر فضا نیست شناخته شود به عبارت دیگر ناخوداگاه ذهن انسان می گویید

کسی که دارای صفات مخالف جو غالب فضای میان فکری است من نیستم!

در وهله ی اول مسئله ی ناخوداگاه این نیست که دارای صفات موافق فضای میان فکری هست یا نه، مسئله ی مهم این است که در جمعی که همه بر یک سری موارد تاکید دارد کسی که ساز مخالف می زند من نیستم حالا هر کس دیگری می خواهد موافق یا باشد یا نباشد ممکن است خود فرد هم الزاما موافق نباشد اما ناخوداگاه او مانع از ابراز نظر او می شود. در یک باشگاه ورزشی کسیکه تنبلی می کنه و عرق نمی ریزه من نیستم.

چرا همه ی بانوان در تلاش برای زیباتر شدن هستند؟ اونی که زشته من نیستم ممکنه زیباترین هم نباشم اما من جزو نازیبایان نیستم.

چرا مردم در برابر پذیرش اشتباهاتشان مقاومت می کنند؟ اونی که اشتباه می کنه من نیستم حالا ممکنه نظرم کاملاً درست هم نباشه اما من اشتباه نکرده ام

اگر شما اعتقادات فردی را زیر سوال ببرید با واکنش شدید او مواجه می شوید زیرا ناخوداگاه او سوال "بر چه اساسی می گویی اعتقادات درست است؟" را به شکل "این تو بودی که این همه مدت در حال اشتباه کردن بودی" می شنود اینجا مکانیزم دفاعی ناخوداگاه انسان وارد عمل می شود و باعث عصبانی و خشمگین شدن انسان می شود و با پرخاشگری از خود دفاع می کند

چرا اینگونه است؟

برای پاسخ به این پرسش باید به روند تاریخی انسان توجه کرد برای مثال انسان اولیه ی غارنشین چاره ای جز خروج از غار و شکار در طبیعت وحشی زمان خود نداشته است. کسی هم به تنهایی از پس ماموت بر نمی امد. بنابراین گروهی باید به شکار می رفتند و اگر شکست می خوردند باید منتظر مرگ و نابودی می بودند و کسی که بر خلاف نظر جمع می گفت به جای این ماموت بریم این یکی رو شکار کنیم و شکست می خوردن به عنوان مقصر شناخته می شد و از جمع طرد می شد و طرد در اون جامعه همردیف مرگ بود زیرا هیچکس تنهایی از پس طبیعت وحشی بر نمیومد. اما اگر مخالف هم بود و چیزی نمی گفت و شکست می خوردند دیگه تقصیری متوجه شخص نبود و تقصیر متوجه کسانی بود که تصمیم گرفته بودند. بنابراین ناخوداگاه انسان یاد گرفت سکوت کند.

اوضاع برای زنان از مردان هم وخیم تر بود. زنان به صورت گروهی هم نمی توانستند از پس ماموت بربیایند. بنابراین باید منتظر مردان می بودند تا قسمتی از شکار را با آنان تقسیم کنند. حال مردان به کدام زنان بیشتر توجه می کنند؟؟

بله، کسی که زیباتر است (کاری نداریم که زیبایی چیست یا در آن موقع چه بوده است) زنی که زیباتر بوده توجه بیشتری از مردان می گرفته، سهم بیشتری از شکار بدست می اورده و اطمینان بیشتری به بقا داشته اما در مورد زن نازیبا چه طور؟ او توجه کمتری دریافت می کرده هرگز با زن زیبا همردیف نبوده و اطمینان زیادی به بقای خود نداشته بنابراین ناخوداگاه زنانه عدم زیبایی را همردیف محرومیت و انزوا و حتی مرگ و نابودی می بیند بنابراین به هر وسیله ای از لوازم آرایش تا جراحی با خطر مرگ چنگ می زند تا بگوید:

کسی که زشته من نیستم!

البته این که زیبایی را حتی در زمان حال همردیف شانس بیشتر برای بدست آوردن شغل، شوهر موقعیت اجتماعی و... می بیند بی تاثیر نیست.

اوضاع درباره ی اشتباه کردن هم به همین شکل است فرض کنید در دنیای بی نشانه ی آن روز کسی که در یک صحرای بی آب و علف به مسافرت می رفت اگر در مسیریابی اشتباه می کرد قطعاً با مرگ روبه رو می شد و اشتباه همردیف نیستی و نابودی بود. اگر در زمان قدیم به کسی که در یک سفر در حال طی یک مسیر اشتباه است بگویید اشتباه آمدی ناخوداگاه او آنرا به شکل "به مرگ خودت نزدیک تر شده ای" می شنود زیرا اگر آذوقه اش تمام می شد و به مقصد مورد نظر نمی رسید هیچکس به کمک او نمی امد، حتی مطلع هم نمی شد. بنابراین ناخوداگاه انسان در مقابل پذیرش اشتباه مقاومت می کند و همواره اشتباه خود را نفی می کند و سعی می کند با استخدام استدلال به طرف مقابل بقوبلاند که نه! از اونجایی که من اشتباه نمی کنم این تویی که اشتباه می کنی!!

ساحت های ذهن انسان

ذهن انسان دارای سه ساحت مختلف است:

  • غریزه: انگیزاننده های در ذهن انسان است که بدون هیچ گونه اطلاعات و دانشی انسان را به سوی بقا راهنمایی می کند مانند گرسنگی، تشنگی و... برای مثال نوزاد بدون هیچگونه دانش و اطلاعاتی می داند از کجا و چگونه باید شیر بخورد، نوزاد هرگز گوش خودش را سینه ی مادر نزدیک نمی کند بلکه می داند باید از طریق دهان تغذیه کند
  • ناخودآگاه: همانطور که از اسمش پیداست بخشی از ذهن است که رفتار های خارج از آگاهی انسان را کنترل و مدیرت می کند مثلاً رانندگی برای کسانی که رانندگی بلد هستند یک رفتار ناخوداگاه است یعنی شما فکر نمی کنید که کی باید ترمز کنید یا فرمان را چقدر بچرخانید که با ماشین جلویی برخورد نکنید. ناخوداگاه شما به صورت خودکار تمام این کارها را انجام می دهد. تقریبا تمام کارهای ما از بخش ناخوداگاه ما نشات می گیرد از ساده ترین تا پیچیده ترین حرکات تصمیم گیری ها و حتی رفتار ها در واقع آن چیزی که ما یادگیری می نامیم تبدیل شدن یک فرایند ذهنی از حالت خوداگاه به حالت ناخوداگاه است. ناخوداگاه به شدت تاثیر پذیر و فاقد قدرت استدلال و تفکر است و صرفا بر اساس الگوهای تصمیم ساز ناخوداگاه (من اشتباه نمی کنم، من بد نیستم و...) رفتار می کند ولی ممکن است استدلال را به استخدام خود دراورد (منشا سفسطه، مغلطه و...)
  • خوداگاه: آن بخشی از ذهن انسان است که منشاء اراده و صاحب منطق و استدلال و تحلیل است. خوداگاه توانایی تمایز و پردازش مسایل مختلف را دارد و می تواند تمام موارد قابل کنترل توسط اراده را در اختیار بگیرد

تا اینجا متوجه شدیم ریشه ی رفتار های انسان عموماً از کجاست اما چرا انسان همچین رفتارهایی از خود نشان می دهد؟ چرا تعصب و تحجر و پیشداوری و پیش فرض و فیلتر های ذهنی و... که همگی ریشه در ناخوداگاه دارند انقدر رایج هستند؟

انسان در ساحت ناخودآگاه

پاسخ واضح است. بشریت امروز در ساحت ناخوداگاه است. در ملک ذهن انسان، ناخوداگاه حکومت می کند. کنترل حواس، ورودی ها و خروجی های ذهن را در دست دارد و علت اینکه همه ی ما تحت تاثیر فضای میان فکری هستیم تسلط ناخوداگاه ما بر ذهن ماست وگرنه همه ی افراد بگوییند خورشید دور زمین می چرخد! گالیله ای پیدا می شود که می گویید نه خیر زمین دور خورشید می چرخد! انیشتینی پیدا می شود که وقتی یک دانشمندی به او ثابت می کند چیزی که فکر می کرده غلط است، خاضعانه و بدون مقاومت اشتباهش را می پذیرد و به آن اعتراف می کند. چرا؟ چون یک دانشمند، یک تحلیلگر، یک فیلسوف ابزار کارش منطق و استدلال است و این ها در ساحت خودآگاه پیدا می شوند. بنابراین در ذهن او خوداگاه بر ناخوداگاه برتری دارد و خوداگاه هیچ مشکلی با پذیرش اشتباه ندارد بلکه از کسی که اشتباهش را به او ثابت می کند استقبال هم می کند! خوداگاه بر خلاف ناخوداگاه هرگز تصور نمی کند که فقط او درست می گوید یا فقط او می فهمد هیچ تلاشی برای تحمیل خود نمی کند هرگز از روبه رو شدن با نظرات مخالف پرهیز نمی کند اگر متوجه غلط بودن نظرش شود بی هیچ مقاومتی آنرا می پذیرد.

اگر با کسی برخورد کردید که حرف خودش را میزند یک دنده و لجباز است، فکر می کند خودش بهتر و بیشتر از همه می فهمد، از عقایدش به شکل ناموسی و بی منطق دفاع می کند فکر می کند همه باید از او بیاموزند و سایر صفات مشابه او را سرزنش نکنید، او در ساحت ناخوداگاه است. همانطور که گفتیم ناخوداگاه استدلال و منطق ندارد بحث با او بی فایده است صرفاً زمانی که به صورت خوداگاه با موضوع روبه رو شود می توان به او امیدوار شد.

از شنیدن نظرات گرانقدر شما عزیزان خوشحال می شوم.