قدمهای انسان بودن را برمیدارم.
تئوری پنجره شکسته و رابطه آن به طراحی محصول
پیشتر درباره Tobias van Schneider گفتم که این آدم و نحوه فکر کردنش و طراحیهاش چقدر مورد علاقه من هست. امروز میخوام یه پست هیجانانگیز دیگه از ایشون رو بهتون معرفی کنم.
بصورت خلاصه، «تئوری پنجره شکسته» عنوان میکنه که وقتی شما با یک خونه مواجه میشید که پنجرههاش شکسته هستن، به احتمال زیاد و بدون تصور اینکه دارید جرمی مرتکب میشید، این اجازه رو به خودتون میدید که یه سنگ بردارید و یه پنجره دیگه رو هم شما بشکونید.
پیش از اینکه این تئوری بصورت فعلیش، از طرف Wilson و Kelling مطرح بشه، Philip Zimbardo، یکی از اساتید روانشناسی دانشگاه استنفورد آزمایشی انجام داد. در این آزمایش که در سال ۱۹۶۹ صورت گرفت، آقای Zimbardo یک ماشین بدون پلاک را در محله Bronx شهر نیویورک پارک کرد و یک ماشین دیگه با همون شرایط رو در جایی از شهر Palo Alto ـی کالیفورنیا قرار داد.
ماشینی که در Bronx قرار داشت، ظرف ۱۰ دقیقه مورد حمله قرار گرفت، درحالیکه ماشین پارک شده در Palo Alto یک هفته تمام دست نخورده باقی موند. Zimbardo شخصا یکی از شیشههای ماشین دوم رو شکست و بلافاصله بعد از اون بود که مردم هم به ماشین حمله کردند.
در سال ۱۹۹۰ بالاخره نیروی پلیس تونست نرخ ارتکاب جرم رو در نیویورک کاهش چشمگیری بده. اما چطوری؟ احتمالا اولین حدس هرکسی، افزایش فشار و تعداد نیروها هست. اما کاری که پلیس نیویورک در اون سالها کرد این بود که به جای تمرکز بر روی جرمهای بزرگ مثل قتل، تلاش گستردهای رو برای پاکسازی جرمهای کوچیک از جمله جرمهایی که «تئوری پنجره شکسته» دربارهشون صادق بود، شروع کردند و تونستن تغییر بزرگی بوجود بیارن.
حالا ربط اینها به طراحی محصول چیه؟ پیشنهاد میکنم ادامه مطلب رو از زبان خود Tobias بخونید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیزاینهای غیرقابل یادگیری: راهنمای جامع آزار کاربران
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیزاین به احترام حریم خصوصی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سه لایهی طراحی احساسی که طراحان محصول باید بدانند