درباره نمایشنامه «ندبه» بهرام بیضایی
تعلیق جذاب، گرههای ساده و در عین حال غافلگیرکننده، استفاده وسیع از کهن الگوها و نمادهای فرهنگ ایران، محوریت زن، انتقاد به خرافه و تاکید بر داستان. اینها ویژگیهای بارز نمایشنامههای استاد بیضایی هستند. از افرا گرفته تا مقصد و عیارنامه همه و همه به نقش محوری و صد البته فراموش شده زن اشاره دارند. زنهایی مهربان، پاکدل و صد البته قوی با ارادهای آهنین که بعضی مانند افرا با صداقت و پاکی به مصاف مشکلات و انگهای جامعه میروند و بعضی نیز مانند سها در عیارنامه دوشادوش پهلوانی نامی راه و رسم مبارزه و زورآزمایی میآموزند. ویژگی برجسته و مشترک اکثر نمایشنامههای بهرام بیضایی اما نه پیام و محتوا بلکه فرم و قالبی است که این استاد چیرهدست ادبیات فارسی برای روایت انتخاب میکند. داستانهایی به معنای واقعی کلمه داستان، قصههایی که نفس مخاطب را حبس و چشمهایش را تا لحظه آخر خیره میکنند. انگیزههای شخصیتها قوی و در اوج منطق به طوری که چاشنی عاطفی داستان هرگز جایگزین منطق روایی نمیشوند. در عین حال استفاده بهجا و موشکافانه نمادهای فرهنگ و رسوم ایران از مذهبی گرفته تا ملی، هضم سنگینی برخی کلمات و اصطلاحات به کاررفته در متن را برای مخاطب آسانتر میکند.
«ندبه» اما هم از لحاظ حجم و هم از لحاظ ساختار تفاوتهای قابل ملاحظهای با باقی نمایشنامههای بهرام بیضایی دارد. همچنان مرارتها و ظلمهایی که جامعه سنتی به زن و جایگاهش روا میدارد، هسته اصلی داستان است. زنهایی که هریک به علتی ناگزیر به کار در فراموشخانه یا به قول حافظ خرابات شدهاند. اصرار بیضایی به رنگ خاکستری انسانها در «ندبه» هم جریان دارد. زنهایی که با وجود بیآبرویی که ناگزیر به آن تن دادهاند، همچنان نوری در ضمیر و قلبشان میدرخشد. حتی گلباجی، صاحب فراموشخانه که از دخترها بهرهکشی میکند نیز در چند نقطه داستان روی سفید شخصیت خود را به نمایش میگذارد.
تعداد زیادی شخصیت به نمایندگی اقشار مختلف جامعه ایران در دوره مشروطه معرفی میشوند. از منشی محافظکار و باد پرچمی گرفته تا شاگرد دارالفنون تجددطلب و مرد خیمهدار که شیفته و مفتون مظاهر تمدن غربی و مدرنیته مانند سیمیتوغراف شده است. داستان در بستری تاریخی روایت میشود و به بلبشوی جامعه ایرانی و در هم آمیختن خیر و شر، مردی و نامردی و واژگونی ارزشها در دوران مشروطه اشاره دارد. برههای از تاریخ که برای در امان ماندن از تیغ آزادیخواهان و نیز غضب قزاقهای گماشته حکومت سکوت، باجدهی و مسامحه تنها راههای ممکن هستند.
در ندبه هم به مانند دیگر آثار استاد بیضایی نقش اصلی داستان بر خلاف جریان شنا میکند. دختری که به جبر شرایط چند مدتی مانند دیگران عمل کرد و زیست و حتی از آنان نیز متعصبتر به شیوه زندگی معمول چنگ زد و از آن دفاع کرد. دختری رها شده، با عشقی ناکام و خانوادهای در دور دست که او را با یک تفنگ و چند ابزار کشاورزی تاخت زدهاند. تفاوت او با دیگران جایی مشخص میشود که در گردشهای متعدد ارزشی جامعه آن روزها، میایستد، فکر میکند، تجربههای مختلف را کنار هم میگذارد و در نهایت تصمیم میگیرد. جایی که دیگران به فکر جان پناه و فراراند، اون تپانچه به دست میگیرد و به نماد سیاهی شلیک میکند. قطعه قطعه میشود اما زنده است و برای زندگان مرثیه سرایی میکند.
شروع داستان، انتخاب نام شخصیت اصلی و همچنین سرنوشت او تلمیحی استادانه با کربلا و وقایع آن دارد. نویسنده از زاویهای جدید کربلا را در جامعه دوران مشروطه روایت میکند و شخصیتهای تاریخی را با مشاغل و نمادسازی هنرمندانه معادل میکند. نقدهای نیش دار، تیز و دقیق بیضایی به مسلک ریاکاری، دورویی و سودجویی اقشار مختلف جامعه که منحصر به یک گروه یا عقیده خاص نمیشود و تمام بدنه جامعه آن روز را هدف میگیرد نیز از دیگر جلوههای هنر قلم استاد بیضایی است.
مشخصهای که «ندبه» را از دیگر داستانهای بیضایی متمایز میکند، ارجحیت محتوا بر شکل داستان است. حسی که بعد از خواندن اکثر نمایشنامههای بهرام بیضایی به خواننده منتقل میشود، لذت خالص داستانی گیرا و جذاب است که در خلال آن و به شکلی کاملا حل شده پیام یا محتوایی نیز ارائه میشود. به زبان بهتر در بیشتر نمایشنامههای استاد بیضایی خودِ داستان است که موضوعیت دارد و تمام توجه خواننده را به خود جلب میکند، گاهی اشک میآفریند و گاهی هیجان و شور.
«ندبه» با وجود اینکه خالی از داستان و کشمکش نیست اما محتوای و پیام آن پررنگتر به چشم میآید. گویی بیضایی قبل از شروع نوشتن، پیامی را در ذهن پدید آورده و داستانی را حول آن بسط داده. روندی که در دیگر آثارش به شیوه معکوس طی میشود و تمامی اجزا و مولفهها در خدمت خود داستانند. اشارات تاریخی فراوان و صریح، نقل مضمون به صورت مستقیم از زبان شخصیتها و توجه کمتر به طراحی صحنه و جزئیات نمایش تفاوتهایی هستند که «ندبه» را به داستانی متمایز از سبک معمول استاد بیضایی تبدیل میکند. با این همه در هیچ نقطهای داستان به شعار بدل نمیشود و ارزشها و مفاهیم موردنظر نویسنده به هیچ وجه توی ذوق مخاطب نمیزنند. بدیهی است که جز این نیز از نویسندهای چیره دست مانند بهرام بیضایی انتظار نمیرود.
در انتها نیز جا دارد سالروز تولد استاد بیضایی را با چند روز تاخیر تبریک بگوییم.سرتان سلامت، سایهتان مستدام و قلمتان گویا استاد....
مطلبی دیگر از این انتشارات
49. مِدهآ
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست الف و الکترا
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشتی بر نمایش انگلیسی