ا
یادداشتی بر نمایشنامه ناگهان | نعبندیان
به نظر من ناگهان تجربه دیگری در استفاده از گونههای مختلف زبانی در یک نمایشنامه و ساختن فضاهای متفاوت است. کاری که نعلبندیان پیشتر در پژوهشی ژرف انجام داده بود ولی در نمایشنامه ناگهان این تجربه را یک گام به پیش میبرد.
در نمایشنامه ناگهان یک کنتراست زبانی میان شخصیتهای نمایش وجود دارد. سدا، صاحبخانه به زبانی شاعرانه و کهن سخن میگویند. زبانی شبیه به جملات آغازین نمایشنامه که تکهای است از تذکره بایزید در تذکره اولیا. «به صحرا شدم. عشق باریده بود.» اما دیگر اهالی خانه به زبانی کوچهبازاری سخن میگویند. در میان اشخاص صحنه تنها یک نفر است که به هر دو زبان حرف میزند و این شخص فریدون است.
فریدون در خطاب سدا با زبانی شاعرانه و کهن سخن میگوید اما در گفتوگو با اهالی خانه از زبان خودشان استفاده میکند. به عنوان مثال در صفحه ۱۳ در خطاب سدا یا پدرش میگوید:
ای نسیم! آه، ای نسیم! [مکث] پدر، تو نمیدانی! در این جا، در این صبح، نسیم بیقراری میآید که دیوانگی متبسمی دارد.
و با اهالی خانه این چنین حرف میزند:
اما تقی از احمد بهتره؛ نیست؟
پستونهای خوبی داره. رونهاش سفیده چرا صورتت سبز شده حسین آقا؟
تکرار این فرم و تغییر زبانهای فریدون در نمایشنامه باعث میشود که موقعیت فریدون از دیگر شخصیتها متمایز شود و برای فریدون تبدیل به یک وضعیت روانی شود.
او تضادی درونی دارد و در یک دوگانه گیر کرده است. این موقعیت او در وضعیت زندگیاش نیز متجلی میشود. اهالی خانه او را یا در حال کتابخواندن میبینند یا عرق خوردن. او چنان در تضاد درونی خود غرق است که نمیتواند هیچ رابطهای با دیگران برقرار کند و در حل این تضاد درونی تنهاست. گوشهگیری فریدون برای اهالی خانه به یک مسئله تبدیل میشود و نعلبندیان از طریق مواجهه اهالی خانه با این مسئله بینش آنها و ویژگیهای روحی و روان آنها را مشخص میکند. اهالی خانه با خود میگویند که تنها دلیل این تنهایی و گوشهگیری بیگمان صندوق پولی است که فریدون در اتاق خود پنهان کرده است. اشخاص صحنه از طریق مونولوگهایی که درباره به دست آوردن صندوق فریدون میگویند، نسبتهای میان خود را آشکار کنند. از طرف دیگر نحوه مواجهه آنها با مسئله درونی فریدون باعث میشود که ما بفهمیم که فریدون به چه اندازه تنها است و به چه اندازه فهمیده نمیشود. تنها شخصی که با فریدون همدردی میکند، فاطمه است که او هم به واسطه علاقهاش به فریدون تنها حس دلسوزی به او نشان میدهد.
ناگهان به جهت فرمش چه از نظر حضور بازیگران بر صحنه و گفتن مونولوگی از آن چه در دل دارند و اجرای پایانبندی و صدای سنچها و زنجیرهای بلند به یک تعزیه میماند. تعزیهای مدرن. تعزیهای برای فریدون. تعزیه برای مردی که فهمیده نمیشود و از این نظر شخصی است شبیه به حسین. فریدون در یک دوگانه گیر کرده. در یک سو پدر مرحومش قرار دارد که با صدایی محزون قرآن میخواند و از سوی دیگر خانهای که همه روابط و احتراماتش بر اساس پول است. در یک سو باورهای پیشینیانش گوشهگیریها و دوری از خواستههای نفسانی قرار دارد و در دیگر سو تمایلات بدمندانه و جسمانیاش. او نه میتواند گذشته مردهاش را زنده کند و نه وضعیت خود را برای کسانی توضیح دهد که تنها از زندگی روابط قدرت را میفهمند. به همین دلیل در نهایت همسایگان که با دنیای فریدون بیگانه هستند، دست به خونش آلوده میکنند، در حالی که خود نیز دیگر انگیزهای برای زندگی ندارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نشریه دیالوگ | انتشاراتی برای عاشقان نمایش
مطلبی دیگر از این انتشارات
فتحنامه کلات | پادکست الف
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمایشنامهی خیلی کوتاه-۸