برکسیت؛ ماجرای جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا

ماجرای جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا
ماجرای جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا

مقدمه

در این قسمت از پادکست دایجست می‌خواهیم راجع به مفهومی به نام «برکسیت»، یکی از بزرگترین اتفاقات سیاسی تاریخ معاصر انگلستان، صحبت کنیم. احتمالاً در سال‌های اخیر اسم برکسیت را بسیار شنیده‌اید. برکسیت در واقع حاصل ادغام دو کلمه‌ی انگلیسی است. BR مخفف بریتانیا و Exit یک واژه‌ی انگلیسی به معنای خروج است. این عبارت به داستان جدا شدن پادشاهی انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا اشاره دارد. این تصمیم در رفراندوم 23 ژوئن 2016 در انگلیس -که از حیث درصد مشارکت مردم بی‌سابقه بود- گرفته شد. اما برای این‌که اشراف کاملی بر ماجرای برکسیت داشته باشید و بدانید که چه عواملی در اتخاذ این تصمیم نقش داشته‌اند، باید کمی در تاریخچه‌ی آن کنکاش کنیم. در ابتدا بببینیم که اتحادیه‌ی اروپا چیست و چگونه به وجود آمد؟

آشنایی اجمالی با ساختار حوزه‌های اتحادیه‌ی اروپا

اتحادیه‌ی اروپا از 28 کشور تشکیل شده‌است. این تعداد به مرور زمان به اتحادیه اضافه شده‌اند و هنوز هم کشور‌هایی (مثل ترکیه) در صف انتظار پیوستن به آن هستند. چگونگی عملکرد اتحادیه‌ی اروپا بسیار مفصل و پیچیده است و باید در یک پادکست جدا مفصلاً به آن بپردازیم. اما به‌طور خلاصه 3 فاکتور اصلی را باید بدانید:

1. کشورها باید برای عضو شدن در این اتحادیه، حق عضویت پرداخت کنند.

2. باید برای قانون‌هایی که در سطح اتحادیه‌ی اروپا وضع می‌شود، رأی‌گیری کنند.

3. تمام شهروند‌انِ کشور‌های این اتحادیه، شهروندِ اتحادیه‌ی اروپا به‌شمار می‌روند. یعنی اگر شما شهروند یکی از کشورهای اتحادیه هستید، می‌توانید به هر کشور دیگری از اتحادیه رفت‌وآمد کنید و در این کشورها زندگی کنید و حتی بازنشسته بشوید و مستمری بازنشستگی بگیرید.

اتحادیه‌ی اروپا سیستم پیچیده‌ای دارد و خودِ این، یکی از دلایل برکسیت است که در ادامه راجع به آن صحبت می‌کنیم. چیزی که کمک می‌کند اتحادیه‌ی اروپا را خوب درک کنیم، شناخت تقسیم‌بندی‌های منطقه‌ای متفاوت آن است که بر اساس المان‌های مالی، اقتصادی، مهاجرتی و سیاسی تعریف شده‌است. این تقسیم‌بندی‌ها را با مثال توضیح می‌دهم:

- حوزه‌ی اتحادیه‌ی اروپا: اصلی‌ترین حوزه‌ی اتحادیه است و تصمیمات اصلی آن‌جا گرفته می‌شود؛ ولی تمام کشور‌ها عضو اصلی این حوزه نیستند. آلمان، انگلیس، فرانسه، بلژیک و... از اعضای اصلی آنند.

- منطقه‌ی اقتصادی اروپا: برخی کشور‌ها مثل نروژ و ایسلند فقط عضو این حوزه‌ی اتحادیه‌ی اروپا هستند، و عضو اصلی اتحادیه نیستند. این بدان معناست که این کشورها از برخی فواید اتحادیه نفع می‌برند، ولی به تمام قوانین اتحادیه متعهد نیستند. مردم اروپا و حتی این کشور‌ها می‌توانند به‌راحتی و بدون محدودیت بین مرزها تردد کنند. واردات و صادرات کالا‌ها و خدمات (به غیر از صنایع خاص مثل شیلات و کشاورزی و...) تقریباً آزاد است. این کشور‌ها باید حق عضویت خود را پرداخت و از برخی قوانین اتحادیه‌ی اروپا تبعیت کنند؛ اما حق رأی دادن ندارند، چرا که عضو اصلی اتحادیه‌ی اروپا نیستند.

- شنگن: احتمالاً اسمش را شنیده‌اید. کشور‌های این حوزه مرزهایشان را به اشتراک می‌گذارند. مثلاً سوئیس فقط عضو این حوزه است و نه حوزه‌های دیگر اتحادیه‌ی اروپا. یعنی افراد غیرسوئیسی می‌توانند به راحتی به سوئیس سفر کنند، اما نمی‌توانند در آن‌جا مقیم شوند. در مقابل بعضی کشور‌ها با این‌که عضو اصلی اتحادیه‌ی اروپا هستند، اما عضو حوزه‌ی شنگن نیستند. کشور‌هایی مثل انگلیس، ایرلند، قبرس جنوبی، رومانیا، کرواسی، بلغارستان جز آن دسته از کشور‌ها در اتحادیه‌ی اروپا هستند که نمی‌توان با ویزای شنگن در آن‌جا تردد کرد.

- حوزه‌ی یورو (Euro zone): تمام کشور‌های عضو، واحد پولی یکسانی (یورو) دارند. باز هم برخی کشور‌ها عضو این حوزه نیستند. ازجمله انگلیس، سوئد، دانمارک و چند کشور دیگر. به همین دلیل است که در زمان سفر به انگلیس باید پوند بخرید و در سفر به سوئد باید کرون به‌همراه داشته باشید.

اتحادیه‌ی اروپا حوزه‌های دیگری هم دارد که در حوصله‌ی این پادکست نیست. حال ببینیم که این اتحادیه چگونه شکل گرفت.

تاریخچه‌ای اجمالی از پیدایش اتحادیه‌ی اروپا

بعد از جنگ جهانی دوم این ایده مطرح شد که اگر کشورهای اروپایی با هم ارتباطات اقتصادی زیادی داشته باشند، احتمال جنگ بین آن‌ها از بین می‌رود. این ایده به معاهده سال 1957 روم بین 6 کشور بلژیک، فرانسه، ایتالیا، آلمان غربی، لوکزامبورگ و هلند منجر شد که جامعه‌ی اقتصادی اروپا (European Economic Community) را به وجود آورد.

در آن زمان انگلیس عضو این اتحاد نبود. البته بعداً در سال‌های 1963 و 1967 برای عضویت تلاش‌هایی کرد، ولی مارشال دوگل، رئیس‌جمهور فرانسه، اجازه نمی‌داد؛ چون به انگلیسی‌ها و متحدانش (آمریکا) اعتماد نداشت. البته دلیلی که رسماً بیان می‌کرد این بود که اقتصاد انگلیس قابل مقایسه با اروپا نیست. چند سال بعد که دوگل در قدرت نبود، یعنی در سال 1973، انگلیس عضو EEC یا همان جامعه‌ی اقتصادی اروپا شد. دانمارک و ایرلند هم عضو این جامعه بودند.

از همان زمان بسیاری از مردم انگلیس موافق این عضویت نبودند. در نتیجه دو سال بعد از عضویت، انگلستان برای ماندن یا نماند در EEC رفراندومی برگزار کرد و 67% شرکت‌کنندگان رأی به ماندن دادند.

پس در آن زمان اتحادیه‌ی اروپایی وجود نداشت و فقط EEC بود که بعدها به EU تبدیل شد. این مدل در اصل قرار بود یک کپی از مدل دولت فدرال ایالتی آمریکا باشد. کشور‌های اروپایی به این نتیجه رسیده بودند که اگر با هم یک اتحاد تشکیل بدهند، می‌توانند از لحاظ اقتصادی پیشرفت چشم‌گیری کنند و در واقع همین‌طور هم بود. اگر سرانه‌ی تولید داخلی این کشور‌ها را با اقتصاد‌های نوظهور دیگر (مثل چین، برزیل و ترکیه) مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که کشورهای اروپایی به شکل قابل‌توجهی سرعت بیشتری داشته‌اند. با بررسی نمودار رشد اقتصادی این کشورها، شاهد شیبی شبیه به رشد اقتصادی آمریکا خواهیم‌بود.

هرقدر که اروپا سیاست‌های یکپارچه‌سازی خود را گسترده‌تر می‌کرد، انگلستان بیشتر برای استقلال مذاکره می‌کرد. مثلاً وارد حوزه‌ی ویزای شنگن و حوزه‌ی یورو نشد.

در همان زمان معاهده‌ی لیسبون مطرح شد که بند 50 آن به هر یک از اعضا این اجازه را می‌داد که در صورت تمایل بتوانند اتحادیه‌ی اروپا را ترک کنند.

افزایش فشار‌های اقتصادی و مهاجرتی به اتحادیه‌ی اروپا و زمزمه‌های خروج انگلستان

با پیدایش رکود‌های اقتصادی، فشار‌های اقتصادی زیادی از سمت کشور‌های ضعیف اتحادیه مثل یونان به سمت کشور‌های قوی‌تر اتحادیه مثل آلمان و انگلستان و فرانسه وارد می‌شد. از طرف دیگر، به دلیل ناآرام بودن وضع امنیتی در خاورمیانه و آفریقا، مهاجران زیادی به سمت اروپا سرازیر شدند و مقصد موردعلاقه‌ی آن‌ها، یکی از سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس بود.

هم‌زمان با ورود خیل عظیم پناه‌جویان به اروپا -که بسیاری از آنان محتاج خدمات رفاهی بودند- جنبش‌های ضدمهاجرتی ملی‌گرایانه هم در انگلیس شکل گرفتند. سیل مهاجران باعث شد که کشور‌های اروپایی دیوارهایشان را بالا ببرند و اجازه ندهند که مهاجران وارد کشورهایشان شوند. هرچند که بعضی از رهبران اروپایی، مثل آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، تعداد زیادی از پناهجویان را پذیرش کردند. انگلیس به‌لطفِ جزیره بودن، راحت‌تر می‌توانست جلوی ورود مهاجرین را بگیرد.

دیوید کمرون -نخست‌وزیر انگلیس- که تحت فشار بود، در مبارزات تبلیغاتی خود قول داد که در صورت پیروز شدن در انتخابات، برای ماندن یا نماندن انگلیس در اتحادیه‌ی اروپا رفراندوم برگزار کند. او پس از پیروزی، مذاکراتی را با اتحادیه‌ی اروپا شروع کرد که اجازه می‌داد با اعمال استثنائاتی در قوانین اتحادیه‌ی اروپا، تغییرات کوچکی در نحوه‌ی برخورد با انگلیس به وجود آید؛ مثلاً ورود مهاجرین دیگر به راحتی میسر نباشد. البته همه‌ی این‌ها به شرطی انجام می‌گرفت که انگلیس در رفراندوم 2016 ماندن در اتحادیه‌ی اروپا را انتخاب کند. رقبای کمرون در جبهه‌ی مقابل، یعنی بوریس جانسون (شهردار سابق لندن)، مایکل گاو (وزیر دادگستری) و نایجل فاراژ (رهبر سابق حزب استقلال انگلستان) کمپینی را راه‌اندازی کردند که خواهانِ جدایی انگلستان از اتحادیه‌ی اروپا بود.

در ادامه دلایل اصلی انگلیس برای جدایی از اتحادیه‌ی اروپا را تشریح می‌کنیم.

ادامه‌ی این مطلب را در این صفحه از وب‌سایت پادکست دایجست بخوانید.