فمینیسم

پادکست دایجست - قسمت فمینیسم
پادکست دایجست - قسمت فمینیسم

مقدمه

همه‌ی ما، چه مرد و چه زن، حداقل یک‌بار کلمه‌ی فمینیسم را شنیده‌ایم. نکته‌ی جالب این‌جاست که بسیاری از ما برداشت‌های بسیار متفاوتی از این واژه داریم و تصویر‌هایی که از این واژه در ذهن ما ایجاد می‌شود، طیف وسیعی را در برمی‌گیرد. از برابری گرفته تا مردستیزی و محدودیت‌ها و شایعات دیگر. همین قضیه حاکی از کژفهمی‌های عمیقی‌ست که بر اثر جریان‌های تاریخی و فکری مختلف، طی سالیان سال درباره‌ی این موضوع به وجود آمده‌اند. به همین دلیل ما در پادکست دایجست -که رسالتش روایت ساده‌شده‌ی مسائل نسبتاً پیچده است- به این نتیجه رسیدیم که خوب است موضوع فمینیسم را به صورت اجمالی و ساده برای مخاطب‌ها تعریف کنیم تا اگر کسی خود را «فمینیست» معرفی کرد، بدانیم دقیقاً یعنی چه. شاید تا به امروز بسیاری از ما‌ فمینیست بوده‌ایم و خبر نداشته‌ایم.

شما می‌توانید تمام قسمت‌های «پادکست دایجست» را در وب‌سایت دایجست و اپلیکیشن‌های شنیدنِ پادکست بشنوید. همچنین برای حمایت داوطلبانه و اختیاری از پادکست دایجست، می‌توانید به قسمت «حمایت از پادکست» در وب‌سایت مراجعه فرمایید.

واژه‌شناسی فمینیسم

برای شروع بحث به واژه‌ی فمینیسم و ریشه‌ی این کلمه نگاهی می‌کنیم. واژه‌ی فمینیسم در واقع یک کلمه‌ی فرانسوی است که از ریشه‌ی لاتین Femina (به معنای جنس زن) گرفته شده. کلمه‌ی فمینیسم نخستین‌بار در قرن نوزدهم برای توصیف یک مشکل پزشکی برای مردانی به کار رفت که ویژگی‌های زنانه داشتند یا در اصطلاح زن‌نما بودند. این کلمه پس از پیدایش «جنبش احقاق حقوق زنان» به زنانی اطلاق شد که در پی حقوق برابر مرد و زن بودند. تا آن زمان تصور غالب این بود که حقوق انسانی کاملاً‌ مردانه است و زن‌هایی که دنبال حقوق برابر هستند، ویژگی‌های مردانه دارند. پس با انتخاب واژه‌ی «فمینیست» برای این زنان، معنی این واژه از «مردان زن‌نما» به «زنان مردنما» تبدیل شد.
واژه‌ی فمینیسم در معنای امروزی‌اش اولین‌بار توسط «چارلز فوریه»، سیاستمدار و سوسیالیست فرانسوی، در سال ۱۸۳۷ استفاده شد. از این تاریخ به بعد فمینیسم به معنای «تلاش برای احقاق حقوق زنان» و «برابری حقوق زن و مرد» به ادبیات جهانی وارد شد. با این تعریف، فمینیست به کسی گفته می‌شود که برای به دست آوردن حقوق برابر بین زن و مرد تلاش می‌کند.

فمینیست‌ها بیشتر با چه چیزی مشکل دارند؟

به گفته‌ی فمینیست‌ها، مهم‌ترین مسئله‌ی فمینیسم نظام و جامعه‌ی مردسالار است. به اعتقاد آن‌ها در این نظام تمام ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... بر اساس برتری مردان بر زنان و تسلط بر زن‌ها بنا شده‌است و این بدان معنی‌ست که زن در این جامعه اولویتی ندارند و شهروند درجه‌دوم محسوب می‌شود.

این باور از کجا نشأت می‌گیرد؟

نظام مردسالاری و این نگاه پست به زنان قدمتی به اندازه‌ی تاریخ دارد. به طور کلی در طول تاریخ این نگاه دو خاستگاه متفاوت داشته: یکی سنت و دیگری مذهب.
در تفکر یونان باستان، زن به دلیل نوع خلقتش به غلط ضعیف‌تر و پست‌تر شناخته می‌شد. آن‌ها تصور می‌کردند چون آلت تناسلی مردان بیرون است، پس رشد و خلقت کامل‌تری نسبت به زن داشته و از این جهت نسبت به زنان برتری دارند. زنان در تفکر یونانیان تنها کالای جنسی بودند و فقط به خاطر به دنیا آوردن فرزندان قوی‌ای که پشتوانه‌ی دولت بودند، به آن‌ها افتخار می‌شد. بحث‌های پیرامون زنان در یونان باستان بسیار وسیع است که در این پادکست نمی‌گنجد. البته وقتی از تفکرات و باورهای یونانی سخن می‌گوییم، منظور ما باورهای حاکم بر دولت‌شهر آتن -به عنوان مهد تمدن آن دوران یونان- است. هرچند که در سایر دولت‌شهرها نیز زنان وضعیت چندان خوبی نداشتند و وضعیت برای آنان به همین شکل بود.
در تفکر یونانی، زنان افرادی سردمزاج طلقی می‌شدند که به دلیل عادات ماهیانه‌شان، خون دیر به مغزشان می‌رسد؛ پس قدرت تفکر و تصمیم‌گیری ندارند. این سنت و باور یونانی در مورد زنان حتی تا قرن ۱۹ و ۲۰ هم پابرجا بود. در آمریکا تصور می‌شد زنان از یک هفته پیش از قاعدگی تا پایان این دوره توانایی ذهنی کمتری دارند، پس در این دوران باید از کارهای جدی و حیاتی منع شوند که این مسئله ریشه در همین تفکر یونانی دارد. فیلسوفان بزرگی همچون ارسطو نیز در آثارشان زنان را موجودات ناقص‌الخلقه‌ای معرفی می‌کردند. ارسطو اعتقاد داشت که زنان از مردها پست‌تر هستند ولی از بردگان بالاترند. البته برخلاف ارسطو، افلاطون (که استاد ارسطوست) قائل به برابری نسبی مرد و زن بود. اما تفکر ارسطویی تا قرون وسطا و حتی بعد از آن نیز معتبر بود.
در میان اسطوره‌ها و داستان‌های اساطیری یونان، «پاندورا» به عنوان اولین زن خلق‌شده بر روی زمین شناخته می‌شود. از ماجرای خلقت پاندورا که بگذریم، در داستان‌های اساطیری آمده که به وی امر شده بود تا در یک جعبه یا کوزه را هرگز باز نکند، اما وی از این دستور سرپیچی کرده و این جعبه را باز می‌کند. داخل این جعبه تمام مصیبت‌ها و بدبختی‌های دنیا حبس شده بودند که با این اشتباه پاندورا فرار کرده و جهان را دچار مصیبت کردند. اصطلاح «Opening Pandor’s box» در زبان انگلیسی از همین‌جا نشأت گرفته‌است. بنابراین در تفکر یونان باستان، اولین زن خلق‌شده به نام پاندورا عامل بدبختی دنیا معرفی می‌شود. می‌بینیم که تفکرات اسطوره‌ای و فلسفی آن زمان بدین‌شکل بر جریان‌های فکری مبتنی بر برتر بودن مرد، تأثیر گذاشتند.
دیدگاه دومی که زنان را موجوداتی پست‌تر و ضعیف‌تر از مردان معرفی می‌کرد، باورها و تفاسیر غلط دینی و مذهبی بود که در تاریخ بشر رسوخ کرده‌است. به‌عنوان مثال در تفکر مسیحی و یهودی -با استناد به کتب مقدس و روایات موجود- به اشتباه و با تفسیر غلط، زن را موجودی پست‌تر از مردان معرفی می‌کردند. در کتاب عهد عتیق و عهد جدید دو روایت در مورد خلقت زن و مرد وجود دارد که تعبیر اشتباه از هر دوی این روایات، بیان‌گر ضعف زنان است. اولین روایت می‌گوید زن از دنده‌ی چپ مرد خلق شده و آن را این‌گونه تعبیر می‌کنند که اولویت اول خدا برای آفرینش انسان، جنس مذکر بوده‌است. در روایت دوم گفته شده که آفرینش زن تنها برای سرگرم کردن مرد بوده و تفسیر آن این است که زن اصلاً جنبه معنوی ندارد.
در تفکرات غلط مذهبی همچنین با استناد به داستان اخراج آدم از بهشت، زن را عامل انحراف آدم و اخراجش می‌دانند و این باور باعث شده تا زنان به افسون‌گری متهم شوند. طبق این باور، شیطان در شکل یک مار ابتدا موفق به فریب حوّا شد تا آن‌ها میوه‌ی درخت ممنوعه را بخورند و انسان از بهشت اخراج شود. بدین‌ترتیب زنان عامل تمام بدبختی‌های بشر معرفی می‌شدند. این ویژگی افسون‌گری چنان مورد پذیرش جامعه‌ی مسیحیت قرار گرفته بود که کلیسای کاتولیک تا قرن نوزدهم بلند دعا کردن زنان در کلیسا را به دلیل همین ویژگی زنانه ممنوع کرده بود. ارتودوکس‌های یهودی نیز دعا کردن بلند زنان و خواندن تورات توسط آن‌ها را ممنوع می‌دانند.

محدودیت‌های نظام مردسالارانه برای زنان

بر اساس همین تفکرات، زن‌ها از جامعه کنار گذاشته شده بودند و فقط به عنوان دستگاه تولیدمثل به آن‌ها نگاه می‌شد. به اعتقاد فمینیست‌ها، نظام مردسالارانه در تمام این سال‌ها با این استدلالات تاریخی و مذهبی غلط، زنان را از ۴ حق اساسی‌شان محروم کردند و در واقع این ۴ حق پایه و اساس نظام مردسالار است.
- به اعتقاد فمینیست‌ها، اولین حقی که زنان از آن محروم شدند، حق آن‌ها در سیاست است. فمینیست‌ها می‌گویند مردان در طول تاریخ از حضور زنان در عرصه‌ی تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی جلوگیری کرده‌اند. این مسئله از زمان یونان باستان تا ۷۰-۶۰ سال پیش، حتی در پیشرفته‌ترین دموکراسی‌های دنیا نظیر انگلیس، فرانسه و آمریکا پابرجا بود.
در یونان باستان به عنوان اولین دموکراسی شناخته‌شده‌ی جهان -که امور دولت‌شهرها با رأی مردم مشخص می‌شد- تنها ۳ گروه بردگان، دیوانگان و زنان از حق رأی محروم بودند. حتی در انقلاب کبیر فرانسه که با شعار «برابری،‌ برادری و آزادی» سرکار آمد و زنان حضور فعالی در این انقلاب داشتند، حق زنان برای مشارکت سیاسی نادیده گرفته شد.
- حق دومی که زنان مدعی‌اند از آن محرومند، حق حضور در جامعه و به تبع آن اقتصاد است که تا همین ۷۰ سال پیش نیز به شدت سرکوب می‌شد. زنان در طول تاریخ به خانه‌نشینی، فرزندآوری و سروکله زدن با بچه‌ها تشویق می‌شدند و حضور آن‌ها در جامعه بسیار قبیح و زشت شمرده می‌شد. تا دهه‌ی ۵۰ میلادی در کشور مدرنی نظیر آلمان، کار بیرون خانه‌ی زن اصلاً پذیرفته نبود. در واقع کار کردن فقط برای زنان سیاه‌پوست و طبقه‌ی پایین جامعه بود و یک اقدام پست به شمار می‌رفت.
- سومین حقی که فمینیست‌ها از آن محروم شدند، بحث آموزش و انحصار آن برای مردها بود. تا حدود ۳۰۰ سال پیش، آموزش زنان در ۹۰% جوامع به طور کامل رد می‌شد و آموزش برای دختران و زنان فقط در مدارس دینی، تحت نظر مستقیم کلیسا و در رشته‌های خاصی امکان‌پذیر بود. ورود زنان به بسیاری از رشته‌ها و دانشگاه‌ها محدود بود و این محدودیت‌ها تا ۱۰۰ سال گذشته نیز وجود داشت، مثلاً زنان تا همین قرن ۲۰ حق حضور در دانشکده‌ی حقوق را نداشتند.
- حق عاملیت جنسی و اختیار زن بر بدن خودش دیگر حقی است که فمینیست‌ها مدعی سلب شدن آن از زنان هستند. در نظام مردسالارانه، مالکیت بدن زن و باروری وی همیشه در اختیار مردان یا نظام قدرت قرار داشته و در واقع زن موتور تولیدمثل بوده‌است. نقش زن در دنیا فقط در چهارچوب عاملیت جنسی تعریف می‌شد و یک کالای جنسی بود. این دیدگاه نیز تا ۷۰ سال پیش حتی در اروپا دیده می‌شد. مثال جدید این موضوع در نظام هیتلری و نقشی که شخص هیتلر (برای افزایش جمعیت نژاد ژرمن) برای زنان در نظر گرفته‌بود قابل بررسی است. هیتلر برای احیای امپراطوری رایش به دنبال افزایش جمعیت آلمانی‌ها بود؛ پس سیاست‌های عجیب جمعیتی در پیش گرفت که زنان را فقط به دستگاه تولیدمثل تبدیل می‌کرد. اول از همه به دستور هیتلر واژه‌ی مقدس و افتخارآمیز خانواده فقط به زوج‌هایی که ۴ فرزند یا بیشتر داشتند، اعطا می‌شد. دولت نازی بعد از زایمان فرزند پنجم به زنان مدال برنز حزب را اهدا می‌کرد و پس از به دنیا آوردن فرزند هفتم به آن‌ها مدال طلا می‌داد.
دولت نازی دلیلی نمی‌دید که زنان مجرد فرزندی را به هیتلر و آلمان هدیه نکنند؛ پس چندین خانه به نام «خانه‌های زاد و ولد» تأسیس کرد تا زنانی که ازدواج نکرده بودند صاحب فرزند شوند و به آن‌ها لقب «یاور بارداری» داده بودند. زنان حق انتخاب زیادی نداشتند و چه ازدواج می‌کردند چه نمی‌کردند، باید فرزندآوری و بزرگ کردن آن‌ها را اولویت خود می‌دانستند.

تلاش‌هایی برای احقاق حقوق زنان از ظهور مسیح تا قرون وسطا

تا اینجا فهمیدیم داستان نقض حقوق زنان قدمتی به بلندای تاریخ بشر دارد و تا حدود بسیار زیادی حق است. اما وقتی از فمینیسم حرف می‌زنیم، بیشتر ذهن‌ها به مبارزات زنان در دوران حاضر معطوف می‌شود؛ در حالی که مبارزات و تلاش زنان برای از بین بردن این نگاه کالامحور و پست از روی زن، پیشینه‌ی بسیار دیرینه‌ای دارد. البته شکل این تلاش‌ها و مبارزات در گذشته نسبت به دوران معاصر بسیار محافظه‌کارانه‌تر بوده، اما قابل چشم‌پوشی نیست.
برای رسیدن به اولین مبارزه و در واقع تلاشی که زنان برای احقاق حقوق خود داشتند، باید به دوران ابتدایی ظهور مسیح و قرون وسطا سفر کرد. یکی از اولین تلاش‌هایی که زنان در تاریخ غرب به ثبت رساندند، به دوران ظهور مسیح برمی‌گردد. ساختار برابری که مسیح و دین جدیدش برای زنان به ارمغان آورد، باعث شد تا در اوایل دوران ظهور مسیح، زنان بیش از مردان به مسیحیت گرایش داشته باشند. این گرایش زنان به دلیل حق انتخابی بود که مسیحیت برای ازدواج کردن یا نکردن به زن‌ها می‌داد. در واقع یک زن مسیحی می‌توانست بر خلاف جریان غالب آن زمان -که زن وسیله‌ی تولیدمثل بود و باید ازدواج می‌کرد- برای خود حق انتخاب داشته باشد. در این دوران بسیاری از قدیس‌های مسیحی و کسانی که در راه گسترش مسیحیت تلاش می‌کردند، از زنان بودند.
شاید بتوان این اقدام زنان در انتخاب مسیحیت و آزادی ازدواج کردن یا نکردن را از اولین تلاش‌های زنان در تاریخ به شمار آورد که سیستم مردسالار را دچار تنش کرد. با این وجود، این تلاش‌ها با نفوذ امپراطوری روم به کلیسا و به رسمیت شناختن دین مسیحیت توسط «کنستانتین»، پادشاه امپراطوری روم شرقی، شکست خورد. به این ترتیب کلیسا مانند سایر نهادهای اجتماعی به دست مردها افتاد و حضور زنان در این عرصه کاهش یافت. البته زنانی که نمی‌خواستند به زور ازدواج کنند یا دنبال تحصیل بودند، پس از این دوره نیز به استخدام کلیسا و صومعه در می‌آمدند که شیوه‌ای برای فرار از اجبار و تحت فشار قرار دادن زنان بود.
قرون وسطا (که به معنی قرون میانی است) به فاصله‌ی بین قرون چهارم تا چهاردهم میلادی گفته می‌شود. در این دوران کلیسای مسیحی قدرت بسیار زیادی در اروپا داشت و محدودیت‌های زیادی برای تمام بخش‌های جامعه در نظر گرفته بود؛ به همین دلیل این دوران به «دوران تاریکی» معروف است.
در قرون وسطا و همزمان با دوره‌ای که زنان برای نافرمانی از دستورات و ساختار نظام حاکم به کلیسا پناهنده می‌شدند، نام یک زن آلمانی بیشتر از همه می‌درخشد. «هیلدگارد» در این دوران به عشق سوادآموزی به صومعه‌ی کلیسای بندیکتین آلمان پناه آورد. در دورانی که زنان -حتی راهبه‌ها- از نوشتن و سخن گفتن نهی شده بودند، جایگاه علمی هیلدگارد به حدی رسیده بود که با پاپ مکاتبه شخصی می‌کرد و از او برای نوشتن کتاب و آثارش اجازه گرفته بود. هیلدگارد در کلیسای مسیحیت به جایگاهی رسید که به یکی از اولین زنان قدیس در کلیسای مسیحیت تبدیل شد. سبک زندگی هیلدگارد این اعتماد به نفس را به دیگر زنان داد که با تلاش و کوشش می‌توانند به جایگاه بالایی برسند و به شکل غیرمستقیم باورهایی که مردان در مورد زنان ساخته بودند را زیر سؤال برد.
از دیگر زنان شاخصی که در دوران قرون وسطا خلاف ساختارهای مردسالارانه‌ی آن دوران حرکت کرد، می‌توان به «ژان دارک» اشاره کرد. دختری که توانست در آن دوران و با وجود شرایط سخت زندگی زنان، به رهبری نیروهای فرانسوی در جنگ با انگلیسی‌ها (موسوم به جنگ‌های ۱۰۰ ساله) برسد. داستان نوجوانی ژان دارک با افسانه‌های مختلفی ترکیب شده و بسیاری مدعی‌اند که او با برخی از قدیس‌های معروف مسیحیت مانند میشل قدیس، کاترین و مارگارت مقدس ارتباط داشته‌است. طبق این افسانه‌ها، ژان دارک از طرف این قدیس‌ها مأمور می‌شود تا فرانسه را نجات دهد.
در آخر ژان دارک توسط نیروهای طرفدار انگلستان دستگیر و به جرم ارتداد محاکمه شد. اتهام‌های وارده به ژاندارک شامل اصرار به دریافت الهام از قدیسین مسیحی، پوشش مردانه و همچنین اقدام او به فرار از زندان بود. جلسه‌ی محاکمه ژاندارک با دفاع تمام‌قد او از خودش و صحبت‌های آتشین این زن جوان، نقطه‌ی عطفی در تاریخ مبارزات زنان محسوب می‌شود. صحبت‌ها و دفاعیات ژاندارک به عنوان یک زن، تا آن روزگار بی‌نظیر بود.

مبارزه برای آموزش در دوره‌ی رنسانس

پس از قرون وسطا، تاریخ مبارزات فمینیستی در غرب -که مهد فمینیسم است- به دوران رنسانس می‌رسد. در رنسانس مبارزه‌ی زنان به شکل کاملاً‌ نامحسوس و با تلاش برای داشتن حق تحصیل و آموزش آغاز شد. در طول این دوران علی‌رغم در هم شکسته شدن اقتدار کلیسا و آغاز آموزش علوم مختلف در دانشگاه‌ها، باز هم درهای مدارس و دانشگاه‌ها به روی زنان بسته بود. با این وجود در این دوران نیز زنانی جان خود را برای علم‌آموزی به خطر انداختند. زنان بسیاری -که بعداً از مفاخر ادبی این دوران شدند- به هر شکلی که بود به مبارزه علیه این تبعیض می‌پرداختند. «آنا مریا فورمن» در قرن ۱۷ با مخفی شدن در کمدهای رختکن کلاس‌های دانشگاه اوترخت درس می‌خواند. برخی دیگر از زنان مثل «کونسپسیون آرنال» در اسپانیا نیز با ظاهر مردانه به مدارس و دانشگاه می‌رفت. در این دوران «الیزابت کری» باج‌های فراوانی به خدمتکاران می‌داد تا دور از چشم مادرش برای او شمع بیاورند و شب‌ها مطالعه کند.
البته زنان و دختران طبقه‌ی اشراف یا توسط پدرانشان آموزش داده می‌شدند و یا وقتی معلم خصوصی برادرهایشان به خانه می‌آمدند، آموزش می‌دیدند. این زنان اشراف‌زاده توانستند در مسائل ادبی و هنری بدرخشند و تحسین بزرگان علمی و سیاسی را جلب کنند. در ایتالیای قرن شانزده، زن نمونه فقط مادر و همسر خوبی نبود، بلکه یک ادیب توانمند هم بود و این تغییر دیدگاه در شرایطی بود که باز هم زنان از مدرسه و دانشگاه محروم بودند.
عجیب آن‌که در همین دوران که ادیب بودن زن یک زینت بود، سخن گفتن برای زنان نوعی بی‌شرمی به شمار می‌رفت و اقدامی خلاف عفت بود. در این دوران برای جلوگیری از صحبت کردن زنان، آن‌ها باید از ماسک استفاده می‌کردند؛ زیرا سخن گفتن یعنی خدشه‌دار شدن عفت او و آبروریزی بزرگ! بنابراین زن فقط با نوشتن بود که می‌توانست حرفش را بزند و در این شرایط زنان نویسنده و ادیب رنج‌های زیادی کشیدند تا این راه ادامه پیدا کند. در این دوران حتی نویسندگان زن مثل «آنا ماریا فون شورمن»، «مارگارت کاوندیش» و «دوشس نیوکاسل» در ابتدای کتاب‌هایشان به پاکدامنی خود اشاره می‌کردند تا از اتهام بی‌عفت بودن مبرا شوند.
زنی که مدرسه و دانشگاه می‌رفت از دید جامعه دیگر به درد همسری نمی‌خورد و عملاً از جامعه طرد می‌شد. بنابراین کسانی که برای آموزش زنان مبارزه می‌کردند، سعی داشتند ثابت کنند که آموزش برای زنان نه‌تنها آن‌ها را از جایگاه اصلی -که همان همسری و فرزندآوری بود- دور نمی‌کند، بلکه کمک می‌کند زنان به وظایف مادری و همسری خود بهتر عمل کنند. با این تفاسیر، مبارزه‌ی زنان برای حقوقشان در این دوران صرف متقاعد کردن جامعه‌ی مردسالار می‌شد؛ این‌که آزادی آموزش زنان، در چارچوب همان وظایف تعریف‌شده (یعنی همسر و مادر نمونه بودن) است. فشارهای روانی به زنان تحصیل‌کرده در این دوران به حدی بود که بسیاری از این زنان -که اتفاقاً نویسنده و ادیب بودند- یا عطای نویسندگی را به لقایش می‌بخشیدند و یا بسیاری از آن‌ها به بیماری‌های روانی دچار می‌شدند.

سورجوانا اینس؛ زنی که اعتقاد باستانی و مذهبی ممنوعیت تحصیل زنان را زیر سؤال برد

«سورجوانا اینس دولا کروز»، معروف به اولین فمینیست قاره‌ی آمریکا، از مبارزان سرسختی بود که برای آموزش زنان جسورتر از سایر زنان این دوران مبارزه کرد. سرجوانا برای این که بتواند عشقش به خواندن و آموزش را دنبال کند، راه کلیسا و راهبه شدن را در پیش گرفت. وی در صومعه بیش از دیگر راهبه‌ها و زنان فعالیت اجتماعی داشت، تا حدی که حضور فعالش در سطح شهر با سرزنش کلیسای مکزیکوسیتی مواجه شد.
سورجوانا در اعتراض به این سرزنش‌ها به کشیش اعتراف‌گیرنده می‌گوید: چه کسی زنان را از آموزش شخصی و خصوصی منع کرده است؟ مگر در وجود آن‌ها همانند مردها عقل نیست؟ آیا روح زن نمی‌تواند همانند روح مرد رحمت خدا را دریافت کند؟ وی همچنین در نامه‌ای به اسقف اعظم با اشاره به زنانی که اسمشان در انجیل هست و همچنین زنان تاریخ باستان که در دوران خودشان شاخص بودند، از حقوق زنان و برابری فکری و ذهنی زنان و مردان دفاع می‌کند.

زنان استثنائی تاریخ

شاید این موضوع به ذهن شما برسد که در اروپا، آسیا و حتی ایران، زنان وزیر و وکیل و پادشاه کم نداشتیم، مثل الیزابت اولِ انگلیسی‌ها و یا کاترین کبیر روس‌ها. دلیل این نکته را از زبان یکی از روشنفکران فرانسوی دوره‌ی رنسانس بیان می‌کنیم. این روشنفکر می‌گوید: آموزش زنان جز برای اشراف‌زادگان جایز نیست، چون ممکن بود این شاهزادگان در آینده موقعیت مردگونه را تجربه کنند و مثل ملکه الیزابت بر تخت پادشاهی تکیه بزنند. این یعنی آموزش برای این زنان نیز به خاطر این بود که شاید آن‌ها روزی به موقعیت مردها برسند و زن‌ها از جانب خودشان حقی ندارند.

اصلاح قانون تحصیل زنان و تحول در حقوق زنان

در اواخر قرن ۱۸ فضای منفی‌ای که علیه درس خواندن زن‌ها وجود داشت کمی بازتر شد و زنان عادی به یک شرط می‌توانستند به مدرسه بروند؛ آن‌ها باید حمایت یک اشراف‌زاده یا روشنفکر را جلب می‌کردند. این قانون عرفی باعث شد تا تعداد زنان تحصیل‌کرده رشد چشم‌گیری بیابد. از این دوران بود که اجتماعات و محافل علمی و ادبی زنان در فرانسه و انگلیس نقش پررنگی به خود گرفت و به شکل محدودی به اجتماع راه پیدا کردند. یکی از این انجمن‌ها، «انجمن جوراب‌آبی‌ها» در انگلیس بود که «الیزابت کارتر»، شاعر قرن ۱۸، معروف‌ترین چهره‌ی این انجمن بود.
تشکیل این انجمن‌ها باعث شد تا حمایت از فعالیت زنان در حوزه‌های علمی و اجتماعی گسترده‌تر شود؛‌ مثلاً وقتی کارتر به دلیل مشکلات مالی و فشارهای اجتماعی تصمیم گرفت شاعری و کتاب نوشتن را موقتاً تعطیل و شروع به خیاطی کند، شبکه‌ی پشتیبان جوراب‌آبی‌ها نه‌تنها هزینه‌ی چاپ کتاب جدید کارتر را فراهم کرد، بلکه برای کارتر مستمری ماهانه در نظر گرفت تا این زن از حرفه‌ی اصلی خودش دور نشود.

انقلاب کبیر فرانسه و شروع دوران معاصرِ مبارزات فمینیستی

با وجود تشکیل این انجمن‌ها، تلاش آن‌ها برای احقاق حقوق زنان باز هم به شکل محافظه‌کارانه بود تا این‌که نوبت به وقوع انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی رسید. زنان یکی از ارکان اصلی انقلاب فرانسه بودند و حضور پررنگی در این انقلاب داشتند. این زنان حتی دو بار بانی تظاهراتی علیه حکومت لویی شدند. اولین اقدام مستقل آن‌ها که مورد حمایت انقلابیون قرار گرفت، راهپیمایی در اعتراض به کمبود و گرانی نان بود که از بازار پاریس توسط زنان آغاز و تا کاخ ورسای -که محل اقامت پادشاه بود- ادامه پیدا کرد و با حضور سایر گروه‌های انقلابی و مسلح، به عقب‌نشینی دولت انجامید. دومین اعتراض آن‌ها که باز هم بر سر مسائل معیشتی بود، در سال ۱۷۸۹ اتفاق افتاد.
با وجود حضور فعال زنان در متن انقلاب فرانسه، بعد از این که اعلامیه‌ی حقوق بشر و شهروندی به عنوان پیش‌نویس قانون اساسی جدید فرانسه نگارش شد، علی‌رغم شعار «برابری، برادری و آزادی»ِ این انقلاب برای مردم فرانسه، حقی برای زنان در قانون جدید فرانسه در نظر گرفته نشد. زنان انقلابی نیز پس از تصویب این لایحه و نادیده گرفتن حقوقشان، به مخالفت با آن پرداختند؛ اما بسیاری از آن‌ها به جرم ضدانقلاب بودن و اقدام علیه انقلاب مردم فرانسه به تیغ گیوتین سپرده شدند.

انقلاب صنعتی و مبارزات فمینیستی

برخی از محققان انقلاب صنعتی را منشأ تحولات حقوق زنان و آغاز دوران تحول مبارزات فمینیستی در تاریخ می‌دانند.


ادامه‌ی این مطلب را در این صفحه از سایت پادکست دایجست بخوانید.