علاقهمند به انیمیشن
از نـقّـاشـیهـای دِلـی تـا پـرده سـیـنِـمـا
تصور کنید، نشستهاید و دارید برای دل خودتان طراحی میکنید. گاهی این طراحیها را در شبکههای اجتماعیتان پست میکنید و کنارش هم جملات شاعرانه کوتاهی از خودتان به اشتراک میگذارید. ترکیب پستهایتان آنقدر دلنشین است که به سرعت در فضای مجازی دست به دست میشود. کمی بعد، همین طراحیها و نوشتههایتان در غالب یک کتاب کوچک به چاپ میرسد. کتاب، آنقدر میفروشد که توجه تهیه کنندگان بزرگ سینمایی را به خود جلب میکند. روزی یک تهیه کننده سینما به شما زنگ میزند و از شما میخواهد که اجازه دهید یک نسخه سینمایی از روی کتاب کوچکتان بسازند!
این یک رؤیای شیرین نیست. این دقیقاً اتفاقی است که برای چارلی مکسی افتاده داده است. طراح بریتانیایی که طراحیهایش در شبکههای اجتماعی دست آخر سر از پرده سینما درآورد.
هنگام تماشای «پسرک، موشکور، روباه و اسب» احساس سبکی داشتم. شاید مشابه این احساس را فقط موقع خواندن شازده کوچولو تجربه کرده بودم. به نظرم فیلم آنقدر خوش ساخت است که نیازی به تعریف و تمجید من ندارد. توصیه میکنم اگر فیلم را ندیدهاید قبل از خواندن این یادداشت، نیم ساعت زمان بگذارید و با خانواده آن را تماشا کنید. ماجرای ساخت این فیلم اما از خودش هم جالبتر است. ماجرایی که با طراحیها و جملات قِصار چارلی شروع میشود.
این هفته هم با ما همراه باشید تا کمی از این ماجرای جذاب را برایتان تعریف کنیم.
تریلرانیمیشن سینمایی نیمه بلند «پسرک، موشکور، روباه و اسب»:
لاجَرَم بر دل نشیند...
چارلی مَکسی هنرمند خلاقی است که با انتشار مجموعه طراحیهایش در فضای مجازی این ماجرای عجیب را آغاز میکند. او یک تصویرساز است، اما تصاویر این کتاب، هیچ سفارشدهنده و داستان مشخصی نداشت و حتی قرار نبود تبدیل به کتاب شود. او در مصاحبه با اَنیمِیتِد ویوز درباره ماجرای خلق شخصیتهای کتابش اینطور میگوید:
من همیشه از آدمها طراحی میکردم، قبلاً صحنههای شلوغی [از مردم] میکشیدم، گاهی از مادرها و کودکانشان طراحی میکردم. بنابراین،[شخصیتِ] پسرک از قبل در ذهنم وجود داشت.
اما [درباره موش کور] من قبلاً عاشق این موجود بودم. یکی از کتابهای مورد علاقهام، داستان جالبی درباره یک موش کور کوچک است.
در مورد اسبها، [در واقع] خواهرم مربی اسبسواری است. روباهها هم همیشه دور و ور باغم پرسه میزدند. پس، همه این موجودات در اطرافم حضور داشتند. کمی شروع به کشیدن آنها کردم. بعد، یک روز، مطمئن نیستم چرا، [ولی] آنها تصمیم گرفتند با یکدیگر صحبت کنند! بهعنوان یک هنرمند، همیشه از اینکه کلمات جایی در هنرهای تجسمی ندارند احساس ناامیدی داشتم.[...] و من آنقدر کلمات را دوست داشتم که این قاعده را بشکنم. در واقع من همنشینی هر دو را میخواستم. اینجوری درستتر به نظر میآمد. به این ترتیب آنها شروع به صحبت کردند. هر بار که صبح از خواب بیدار میشدم، ممکن بود یک سوال دیگر از پسر بپرسند.[...] آنها هرگز قرار نبود در یک کتاب باشند.
همان طور که در مقدمه هم اشاره کردم چارلی در ابتدا تصویرسازیهایش را به همراه جملات کوتاهی در شبکههای اجتماعیاش به اشتراک میگذاشته است. مشهور است که میگویند "سخنی کز دل برآید لاجَرَم بر دل نشیند". شاید جملات قِصار و طراحیهای بدون سفارشدهنده چارلی مکسی هم از همین جهت بر دل مخاطبین نشسته است. در هر صورت استقبال فوقالعاده مثبت دنبالکنندهها به چارلی انگیزه میدهد تا اینکار را ادامه دهد. او یک سال و نیم دیگر به تولید طراحیهای نوشتهدارش ادامه میدهد و تصاویر بیشتری خلق میکند. سپس همه این تصاویر را در یک نمایشگاه به نمایش میگذارد. در همان نمایشگاه، ناشر بزرگی به چارلی پیشنهاد چاپ شدن طراحیها در قالب کتاب را ارائه میکند.
کتاب را به چاپ رساندم. بسیار تعجبآور بود که باز هم همان بازخوردها ادامه یافت.[...] ایمیلهایی از بیمارستانها و مدارس میآمد که از من تشکر میکردند.[...] شش ماه بعد از آن بود که فیلمسازان زیادی [برای اقتباس] به سراغم آمدند.
کارا اسپِلِر یکی از همان فیلمسازانی بود که با چارلی تماس گرفت. او با پیشنهاد وسوسهکنندهاش توانست نظر مثبت چارلی را دریافت کند. پیشنهاد او خیلی سادهتر از پولِ زیاد بود: بودن چارلی مکسی به عنوان کارگردان در تیم!
فرآیند اقتباس با انتخاب کارا به عنوان تهیهکننده آغاز شد. قرار بر این شد که یک انیمیشن نیمهبلندِ سینمایی براساس کتاب تولید شود. اولین چالش، داستانِ فیلم بود. درست است که کتاب چارلی با جملات حکیمانه و دلنشینش سرشار از حس خوب است و توانسته بود یکی از پروفروشترین کتابهای آن سال شود اما سینما مدیوم متفاوتی است. در سینما داستانِ خطیتر و منسجمتری نیاز است. این جا بود که جان کراکر(نویسنده پدینگتونِ دو) به عنوان یک نویسنده حرفهای به کمک چارلی آمد. آنها یک خط داستان اصلی ایجاد کردند. پسرک، در اولین ملاقاتش با موشکور متوجه میشود که گم شدهاست. سپس آنها سفری را برای یافتن خانهی پسرک آغاز میکنند. سایر شخصیتها هم به مرور با آنها همراه میشوند.
«افکار» جان میگیرند...
با وجود چالش های داستان، پیتر بِینتون کارگردان مشترک فیلم، چالشهای بصری را بزرگترین چالش پروژه میخواند. طراحیهای چارلی حالتی نرم، سیال و خامدستانه داشت. مشخصهای که پیتر قصد داشت آن را در انیمیشن حفظ کند. اما این خطوط خام و اِسکِچمانند چطور باید متحرکسازی میشدند؟
ما نیاز داشتیم زبان [بصری جدیدی] بسازیم. اولین گفتگوی من با چارلی درباره این بود که چگونه میخواهیم خطوط بسیار ظریفی را که مشخصههای طراحیهای او هستند متحرک کنیم. من به او گفتم که آنها مثل خطوط ساختاری هستند [ خطوطی که طراحان حرفهای به هنگام طراحی میکِشند]. ولی او گفت: "نه، آنها خطوط «افکار» اند." مکسی به آنها لقب «افکار» داده بود، و آنها را بهعنوان افکار آزاد در اطراف شخصیتها میدانست.
پیتر ایده «خطوطِ افکار» چارلی را دوست داشت. طراحیهای چارلی با استفاده از همین خطوط بود که زیبا، شاعرانه و سیال به نظر میآمدند. اما مشکل اینجاست که در انیمیشنهای دوبعدی خطوط، بعد از قلمگیری باید محکم و واضح باشند تا طراحان بتوانند فریمها را به خوبی پشت سر هم قرار دهند و پرشی در حرکت احساس نشود. و این دقیقاً نقطه مقابل طراحیهای آزاد چارلی بود. چالشی که قبلاً در یادداشتمان درباره گرگگردانها هم به آن پرداخته بودیم.
در نهایت پیتر و تیمش آنقدر آزمون و خطا کردند تا سبکی اختصاصی را توسعه دادند که در آن، خطوط، لرزش کنترل شدهای در طول متحرک سازی دارند، درست مثل اینکه طراحیهای خود چارلی که زنده شدهاند. قلمگیریها توسط یک قلمموی اختصاصی انجام گرفت تا کاملا حس قلمموی سنتی را داشته باشد.
پسزمینهها هم با تکنیک دستی آبرنگ اجرا و در نهایت کامپوزیت شد تا تصویر نهایی به حس دستی کتاب نزدیکتر شود.
تیم تولید به جهت سبک خاص اثر،علاوه بر مراحل راف/Rough و کیلین/Clean که در همه انیمیشنهای دوبُعدی وجود دارد، مراحل جدیدی مثل کلید قلمگیری و قلم گیری نهایی را اضافه کردند:
جالب است بدانید «ستاره عرفان» هنرمند توانمند ایرانیالاصل ساکن بریتانیا به عنوان سوپروایزر بخش قلمگیری نقش بهسزایی در اجرای این سبک جدید ایفا کرده است. امیدوارم بتوانیم در یک یادداشت مجزا به این هنرمند و نقشش در این پروژه بپردازیم.[ویدیوی بالا را از صفحه اینستاگرام ستاره عرفان برداشته شده است]
انیمیشن از راهِ دور
دوران همهگیری کرونا با تمام تلخیها و آسیبهایش تأثیرات بزرگی را هم در زندگی ما بر جای گذاشت. خانه نشینی اجباری، باعث شد بشر راههای جدیدی را برای مدیریت کارهای گروهیاش توسعه دهد. نکته جالب توجه دیگر درباره این انیمیشن، تولیدش در میانه همهگیری کروناست. بله، انیمیشنِ پسرک، موش کور، روباه و اسب توسط 120 هنرمند از بیست کشور دنیا و به صورت کاملاً دورکاری تولید شده است! استودیو نان مور به عنوان اولین پروژه خود این اثر را طی 16 ماه و با کمک فناوریهای هدایت پروژه از راه دور با هنرمندانی که در خانههایشان کار میکردند تولید کرده است.
شما همیشه به دنبال با استعدادترین هنرمندانی هستید که میتوانید پیدا کنید. مهم نیست کجای دنیا هستند، تا زمانی که فکر می کنید برای پروژه و تیم مناسب هستند.
کارا اسپِلِر/تهیهکننده
و صداست که میماند
موسیقی و صداسازی یکی دیگر از وجوه منحصر به فرد این انیمیشن است. طراحی صدا و قطعات موسیقی در این فیلم کاملاً هماهنگ و در هم تنیده است و همین باعث میشود لایه شنیداری فیلم یکپارچه و هماهنگ به نظر برسد. نکتهای که شاید در ایران کمتر به آن توجه شود. کارا در این باره میگوید:
در واقع، طراحی صدا و موسیقی همزمان انجام شد. همه چیز با هم پیش میرفت. حدود شش ماه قبل از اینکه فیلم را به پایان برسانیم کار روی موسیقی متن فیلم را شروع کردیم. هر بار که سکانسهای فیلم را بهروزرسانی میکردیم، هم ایزابل[کامپوزر] و هم آدریان رودز[طراح صدا]، برشهای بهروز شده فیلم را دریافت میکردند و درک میکردند که این دو[یعنی صدا و موسیقی] چگونه باید کنار هم بنشیند.
موسیقی فیلم یک ویژگی برجسته دیگر هم دارد و آنهم مناسبسازی اثر برای سنین مختلف است. در واقع کارا از ابتدا قصد داشت فیلمی بسازد که مخاطبان با هر سنی از دیدن آن لذت ببرند. شاید با دیدن یک فریم ثابت از فیلم فکر کنید با یک اثر کودکانه طرفید اما شنیدن موسیقیاش به راحتی متوجه میشوید که با یک اثر جدی سینمایی روبرو هستید.
بسیاری از عوامل اصلی فیلم مثل تهیه کننده، آهنگساز یا سوپروایزرِ بخش قلمگیری خانم هستند.
فیلم تحسین شده و برنده اسکارِ پسرک، موش کور، روباه و اسب تنها یک نمونه از صدها نمونه اقتباسهای موفق در صنعت سینما و انیمیشن است. صنعتی که در کشور ما بیش از هر چیزی از فقرِ داستان، روایت و خیال رنج میبرد. نوشتههای چارلی توانست در یک فرآیند درست، مخاطبین انیمیشن را همچون مخاطبین کتاب راضی کند. اتفاقی که شاید در کشور ما هم شدنی باشد. در پایان شما را به دیدن یک سکانس زیبا از فیلم دعوت میکنم:
مطالعه بیشتر:
ایندی وایِر
اَنیمِیتِد ویوز
دوبُعدی، مجلهای درباره پویانمایی(انیمیشن)، پینما(کمیک) و چیزهای پیرامونش است. اگر این نوشته برایتان مفید بوده انتشارات ما را دنبال کنید. پانزدهم و سیام هر ماه، یک یادداشت جدید با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. اگر دوست دارید بیشتر با قصه ما آشنا شوید این مطلب برای شماست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چـرا قـصّـهگـویـی در اَنـیـمـههـا مـتـفـاوت اسـت؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایـن انـیـمـیـشـن سـیـاسـی نـیـسـت!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چـرا انـیـمـاتـورهـای ژاپـنـی خـودکُـشـی مـیکـنـنـد؟