علاقهمند به انیمیشن
زندگی گربهسَگی!
هنوز آهنگ عجیبش را به یاد دارم، و آن تیتراژ شروع پرجنب و جوشش که با صدای گرم استاد «عباس نباتی» تمام میشد: "گربه سگ؛ اثر پیتِر هانان!"
همیشه دوست داشتم بدانم «پیتر هانان» کیست و چطور چنین ایده عجیب و غریبی برای ساخت یک انیمیشن کودک به ذهنش رسیده است! بله؛ درست حدس زدید. در این یادداشت از مجله دوبُعدی قصد داریم در مورد شکلگیری ایده و ساخت سریال انیمیشنی «گربهسگ» صحبت کنیم. امیدوارم از این مطلب لذت ببرید.
فکر میکنم دهه هفتاد و هشتاد شمسی، طلاییترین دوران انیمیشنهای تلویزیونی در ایران بود. زمانی که تلویزیون در خانهها پادشاهی میکرد و در غیاب رقبای امروزی، تنها رسانهای بود که برای بچهها انیمیشنهای دوبله پخش میکرد. سریالهای انیمیشنی مثل «آرتور»، «سفرهای علمی»، «باب موران»، «مِگامن»، «لاکپشت های نینجا»، «کوتلاس»، «دِکستر» و ... که از بهترین آثار جهان بودند در این دهه از تلویزیون پخش شدند. اما شاید یکی از جذابترین و در عین حال عجیب و غریبترین آثار این دوره انیمیشن «گربهسگ» باشد. بهتر است قبل از هر توضیحی ابتدا یکی از قسمتهای گربهسگ را با هم ببینیم:
اَبَرقهرمانی به نام «گربهسَگ»
اما گربهسگ چگونه خلق شد؟ داستان خلقت گربهسگ به اواسط دهه نود میلادی برمیگردد. زمانی که شبکه کابلی «نیکلودئون/Nickelodeon» تبدیل به یک غول سرگرمی تلویزیون در آمریکا شده بود. در آن سالها نیکلودئون، برای پیدا کردن ایدههای تازه و خلاقانه، بخشی به نام «آزمایشگاه خلاقیت» راه اندازی کرد. وظیفه آزمایشگاه خلاقیت، کار روی ایدههای نو و تبدیل آنها به سریالهای آینده بود.
در همان زمان پیتر هانان به عنوان یک نویسنده و تصویرگر موفق کتاب کودک مشغول فعالیت بود. پیتر، چندین کتاب کودک به چاپ رسانده بود، و اتفاقاً تصویرسازیها و ایدههای خلاق کتابهایش به چشم مدیران آزمایشگاه خلاقیت نیکلودئون هم آمده بود.
مدیران آزمایشگاه خلاقیت نیکلودئون، با پیتر تماس میگیرند و سفارش طرح سه انیمیشن کوتاه و موزیکال نیم دقیقهای را با او مطرح میکنند.
پیتر هم از این فرصت استقبال میکند و دست به کار میشود. او ده ایده اولیه را برای نیکلودئون میفرستد که اسم یکی از آنها «گربهسگ» بود! در واقع ایده گربهسگ از سالها قبل در ذهنش پیتر هانان بود. ایده سادهای با محوریت دو شخصیت متضاد و به هم چسبیده که یکی از آنها سگی به نام «سگ» و دیگری گربهای به نام «گربه» بود! پیتر این ایده را در اصل برای یکی از کتابهایش در نظر داشت که در آن، گربهسگ یک ابرقهرمان بودند.
معجزه موسیقی
اگر چه ایده گربهسگ به خودی خود آنقدر جذاب بود که به عنوان یکی از طرحهای پیتر انتخاب شود ولی یک اتفاق باعث شد که این ایده جذاب، به چیزی فراتر از یک انیمیشن کوتاه سی ثانیهای تبدیل شود.
جریان از این قرار بود که پیتر هانان علاوه بر نویسندگی و تصویرسازی دستی بر آتش شعر و موسیقی هم داشت. گویا در همان روزها، کمکم مِلودی تیتراژ گربهسگ در ذهش در حال شکلگیری بود. یک روز پیتر ساز شخصیاش را بر داشت و با لپتابش موسیقی اولیهای را ضبط کرد. او این موسیقی را همراه با متن شعر گربهسگ برای نیکلودئون فرستاد.
این ترانه [که بعدها هم به تیتراژ آغازین گربه سگ تبدیل شد]، بهشدت در نیکلودئون سر و صدا به پا کرد، تا جایی که کارمندان شعر آن را از حفظ میخواندند و ملودیاش را زمزمه میکردند!
تیتراژ اصلی گربهسگ:
چند روز بعد تلفن خانه پیتر زنگ خورد:
"[پیتِر!]، برات یه خبر بد دارم و یه خبر خوب! خبر بد این که دیگه قرار نیست اون سه تا انیمیشن کوتاه رو بسازیم! خبر خوب اینه که میخوایم بر اساس گربه سگ یه سریال تلویزیونی بسازیم..."
پشت خط، کسی نبود جز مدیر نیکلودئون! گویا ترانه گربهسگ به اتاق رئیس هم راه پیدا کردهبود و آقای مدیر هم، شعر را حفظ شده بود!
این مکالمه کوتاه بین پیتر هانان و مدیر شبکه، شروع سرمایهگذاری 350 میلیون دلاری نیکلودئون روی گربهسگ بود.
معمولاً طرحهای ساخت انیمیشن در نیکلودئون پس از جلسات متعدد، بررسی و پس از طراحی «کتابچه ارائه/Pitch Bible» و با اما و اگرهای فراوان، در بهترین حالت پس از چند ماه رفت و برگشت به تصویب میرسند. گربهسگ اما از این نظر یک مورد استثنائی بود. به گفته خود پیتر هانان شاید گربهسگ آسانترین فرآیند تصویب را در تاریخ نیکلودئون طی کرده باشد.
«کتابچه ارائه» یا «پیچ بایبِل/Pitch Bible» یک کتابچه مرجع برای ارائه طرحهای انیمیشن به سرمایهگذاران است که حتماً در یادداشتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
خلاقیت، ادامه مییابد
در ادامه، پیتر برای ساخت یک نسخه اولیه/pilot از گربهسگ به استخدام نیکلدئون درآمد.[نسخه اولیه گربهسگ، همان قسمت اولش است که در ابتدای یادداشت قرار گرفته]. او حالا باید ایده اولیه را برای یک سریال تلویزیونی، بسط میداد. برای اینکار، به غیر از خود گربه و سگ، پیتر باید شخصیتهای فرعی زیادی را برای پیشبرد داستان خلق میکرد.
خلاقیت پیتر در جریان طراحی شخصیتهای فرعی هم وجود داشت. مثلاً شخصیت «ویزلو» یا همان موش خانگی بیخیال خانه گربهسگ، در ابتدا قرار بود شخصیتی شیرین و بامزه داشته باشد اما پیتر وقتی به طرحهای اولیه خودش از ویزلو نگاه کرد با خودش گفت:
"این بیشتر شبیه یه موش اعصاب خُرد کنه!"
در واقع، پیتر بر اساس تصویر، شخصیتپردازیاش را تغییر داد. دقیقاً برعکس روندی که در طراحی شخصیت معمول است.
ذغالسنگ بریز، پیتر!
با این که پیتر هانان قبل از گربهسگ هیچ تجربهای در تولید مجموعههای تلویزیونی نداشت، باید در عرض چند ماه یک سریال کامل میساخت. پیتر علاوه بر کارگردانی، نویسندگی، طراحی شخصیت و آهنگسازی گربهسگ را هم به عهده گرفت. او با کمک و راهنمایی چند تن از با تجربهترینهای نیکلودئون توانست در 6 ماه، نسخه اولیه را کامل کند و و با چراغ سبز نیکلودئون، قرارداد ساخت 40 قسمت از گربهسگ را ببندد. اما بخش سخت کار تازه شروع شده بود. پیتر هانان از سالهای تولید گربهسگ به عنوان پرمشغلهترین سالهای عمرش یاد میکند. او هر روز از صبح زود تا شب در استودیو میماند و در کنار نویسندگی باید دهها صفحه استوریبورد و راشهای انیمیتشده را بازبینی و اصلاح میکرد تا هر قسمت بهموقع برای پخش به آنتن برسد.
"وقتی یه سریال تلویزیونی میسازی مثل کسی هستی که باید مدام و بیوقفه توی کوره یه قطار در حال حرکت، ذغالسنگ بریزی!"
«پیتر هانان»
زندگیِ سخت یک دوقلوی بههم چسبیده!
یکی از معضلات ساخت گربهسگ طراحی پوز های مناسب برای هر صحنه بود. زیرا گربهسگ آناتومی خاصی داشتند، و در واقع دست هرکدام پای دیگری بود. این چالش باعث شد، عادیترین کارهای گربهسگ هم نیازمند ایدهپردازی و طراحی باشد. اما در عین حال موجب شد کارهای روزمره گربهسگ، هم برای تیم تولید، و هم برای بیننده خلاقانه و جذاب به نظر برسد. پیتر هانان میگوید یکی از سرگرمیهای اعضای تیم تولید، کشیدن حالتهای مختلف و بامزه از گربهسگ بود.
حاصل زحمات هانان و ریسک بزرگ نیکلودئون تبدیل به موفقیت بزرگی برای این شبکه شد. گربهسگ در همان شروع پخش در بین مخاطبان طرفداران زیادی پیدا کرد و به یکی از گلهای سرسبد نیکلودئون مبدل شد. فارغ از کیفیت ساخت عالی، دلیل اصلی جذابیت این کارتون پویایی و تضاد شخصیت گربهسگ بود که پایه داستان تمام قسمتهاست. سگ شخصیتی خالص، خوشحال، راضی و مجنون دارد، در مقابل، گربه کسی است که نمیخواهد جزئی از ترکیب گربهسگ باشد. او همیشه از وجود سگ خجالت زده است و این واقعیت را نمیپذیرد. گربهسگ استعاره اغراق شدهای از تضاد در روابط اجتماعی ما آدمهاست. یک خواهر و برادر ناسازگار، یک دختر نوجوان و مادر دلنگران، یک زن و شوهر نه چندان خوشبخت، یک پدر کلافه از پسر سرکشش یا حتی دو هماتاقی در اتاق یک خوابگاه دانشجویی! همه این دوتاییها میتوانند به نحوی با گربهسگ همذاتپنداری کنند. در واقع زندگی اجتماعی ما آدمها پُر است از اختلاف و تضاد، و چه بسا همین اختلافها معنابخش زندگی ما و پیشبَرَنده همه قصههای بشری است.
در زبان فارسی هم ضربالمثلی داریم که برای توصیف درگیری، مشاجره و ناسازگاری دائمی بین دو نفر به کار میرود:
«مثل سگ و گربه به هم پریدن!»
محبوبیت گربهسگ سبب شد نیکلودئون سود زیادی از تبلیغات و محصولات جانبی آن به جیب بزند. پخش گربه سگ، 5 سال ادامه داشت و در نهایت 62 قسمت از آن تولید شد. حتی یک انیمیشن بلند و یک بازی کامپیوتری هم از گربه سگ ساخته شد که همگی فروش خوبی داشت.
با این حال گربهسگ به اندازه اثری مثل باباسنفجی فراگیر و محبوب نماند که شاید دلیلش باز هم به داستان آن برمیگردد. گربهسگ طنز تلخی داشت و پر از کنایههای سیاسی اجتماعی بود، طوری که بیشتر بزرگسالها را مخاطب قرار میداد تا کودکان. اما در عین حال همین داستانهای عمیق، باعث شد که گربهسگ اثری متفاوت از هر سریال انیمیشنی در زمان خودش باشد. در هر صورت این موجود عجیبالخلقه و دوستداشتنی برای همیشه، بخش شیرینی از خاطرات کودکی ما باقی خواهد ماند.
دوبُعدی، مجلهای درباره پویانمایی(انیمیشن)، پینما(کمیک) و چیزهای پیرامونش است. اگر این نوشته برایتان مفید بوده انتشارات ما را دنبال کنید. سیام هر ماه، یک یادداشت جدید با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. اگر دوست دارید بیشتر با قصه ما آشنا شوید این مطلب برای شماست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پـایـپ لایـن؛ لـولـهکـشـی در صـنـعـتِ انـیـمـیـشـن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
شـاهـکـارهـایـی کـه انـیـمـیـشـن ژاپـن را نـجـات داد
مطلبی دیگر از این انتشارات
بـیچـهـره بـخـنـد، بیصـدا اشـک بـریـز