وقـتـی نـقّـاشـی‌هـای پـیـکـاسـو مـتـحّـرک مـی‌شـونـد!

سلام
این شنبه قصد داریم نگاهی به یکی از کارتون‌های محبوب دوران کودکی‌مان بیندازیم و درباره فضای گرافیکی آن و منشأ این سبک در انیمیشن‌ها بیشتر بدانیم.

آزمایشگاه دکستر یا همان «دیدی و دکسترِ» خودمان یکی از بهترین انیمیشن‌هایی بود که در دهه هشتاد از تلویزیون پخش می‌شد. دکستر، یکی از دلایلی بود که من هر روز عصر منتظر برنامه کودک شبکه یک بودم تا بتوانم یک بار دیگر از دیدن ماجرا‌های جذاب پسرک نابغه و خواهر خنگش لذت ببرم. امّا در کنار داستان جذاب و خنده‌دار دکستر، چیزی که برایم همیشه عجیب بود شکل و شمایل متفاوت و گرافیکی این کارتون نسبت به کارتون‌های معمول آن زمان مثل تام و جری بود. بیایید یکبار دیگر تیتراژ فرامش‌نشدنی دکستر را ببینیم:

https://www.aparat.com/v/KgFAV

فضای بصری دکستر در آن زمان برای ما خیلی جدید بود. پس زمینه‌های دکستر تصاویری تخت ، بدون جزئیات و مینیمال بودند. شخصیت‌ها نیز از فرم‌های ساده هندسی تشکیل شده و بعضی از آن‌ها با خطوط ضخیم و به طور اغراق شده‌ای طراحی شده بودند. این خاص بودن حتی در نوع متحرک‌سازی شخصیت‌ها هم لحاظ شده بود و انگار حرکت‌ها از قواعد جدیدی پیروی می‌کردند.

البته این‌ها مخصوص دکستر نبود و این ویژگی‌ها را همان زمان در آثار دیگری هم می‌دیدیم مثل جکِ سامورایی(Samurai Jack) و یا دختران نیرومند(The Powerpuff Girls) (که البته این‌ها در تلوزیون پخش نمی‌شد). اما شاید معروف ترین و قدیمی ترین نمونه‌ای که تا حدودی شبیه به این سبک بود و در ایران همه آن را می‌شناسند، کسی نباشد جز پلنگِ صورتی.

مقایسه سبکر هنری آثار کلاسیک مثلا تام و جری و وینی پو در کنار کارتون هایی مثل دکستر و پلنگ صورتی
مقایسه سبکر هنری آثار کلاسیک مثلا تام و جری و وینی پو در کنار کارتون هایی مثل دکستر و پلنگ صورتی

اگر این دست انیمیشن‌ها را کنار کار‌های معروفی مثل تام‌و‌جری و یا کار‌های کلاسیک دیزنی قرار دهیم از میزان تمایز این انیمیشن‌ها متعجب می‌شویم و این سوال در ذهن ایجاد می‌‌شود که آیا این سبک از انیمیشن نام خاصی دارد یا نه؟

در جواب می‌توان گفت تقریباً بله! چون در واقع همه این انیمیشن ها تحت تاثیر آثار یک استودیوی قدیمی آمریکایی به نام «UPA» بودند. استودیویی که با طرز تفکر جدیدی نسبت به انیمشن کار خودش را شروع کرد و با این که عمر کوتاهی داشت اما صنعت انیمیشن را چه از نظر بصری و چه مفهومی دچار یک تحول اساسی کرد. اما اگر بخواهیم بفهمیم که «UPA» دقیقاً چطور و چرا این کار را کرد باید به دهه 30 میلادی برگردیم.

دهه 30 میلادی اوج فرمانروایی سبک دیزنی بود. در این سال‌ها انیمیشن‌های دیزنی محبوبیت زیادی پیدا کرده بودند. اگر کسی می‌خواست انیمیشن موفقی بسازد سعی می‌کرد چیزی شبیه به دیزنی بسازد و عملاً متر و معیار سنجش کیفیت انیمیشن، کار‌های دیزنی بود. با این اوصاف طبیعی است که همه انیمیشن‌های آن دوره از نظر بصری تقریبا نزدیک به هم هستند زیرا که سبک دیزنی توسط همه تقلید می‌شد.

اما در همان سال‌ها نسل جدیدی از هنرمندان در حال ورود به دیزنی بودند. افرادی مثل «جان هابلی» (که بعد ها از مؤسسان «UPA» شد) حالا فقط یکی از کارمندان تازه وارد دیزنی بودند. این نسل جدید که اکثراً از دانشگاه‌های هنر فارغ التحصیل شده بودند به شدت تحت‌تاثیر تحولات هنری آن زمان به ویژه مکتب‌های هنری مدرن بودند. هنرمندان جدید دیزنی به همان اندازه که عاشق «میکی‌موس» بودند عاشق کارهای پیکاسو و کاندینیسکی هم بودند. آن ها مدام به این فکر می‌کردند که شاید بتوان از فرم‌های انتزاعی نقاشی‌های مدرن در انیمیشن هم بهره بگیرند. آن‌ها می‌خواستند از خط‌ و سطح به شکلی خلاقانه در انیمیشن استفاده کنند.

آثار شاخصی از هنر مدرن از راست به چپ - تور ایفل (دوفی، 1935)، حلقه‌ها در یک دایره (کاندینسکی، 1923)، لا دانس (لژر، 1944)، بوگی ووگی برادوی (موندریان، 1943)، غم‌های پادشاه (ماتیس، 1952) و Senecio (Klee، 1922)
آثار شاخصی از هنر مدرن از راست به چپ - تور ایفل (دوفی، 1935)، حلقه‌ها در یک دایره (کاندینسکی، 1923)، لا دانس (لژر، 1944)، بوگی ووگی برادوی (موندریان، 1943)، غم‌های پادشاه (ماتیس، 1952) و Senecio (Klee، 1922)


با این حال آقای دیزنی موافق این ایده‌ها نبود و فضایی به افرادی مانند جان هابلی نمی‌داد. جان هابلی معتقد بود که انیمیشن نباید تقلیدی از واقعیت باشد اما در نقطه مقابل دید والت دیزنی نسبت انیمیشن همانطور که از نام کتابش یعنی توهّمِ زندگی(The Illusion of Life) هم بر می‌آید، ایجاد توهمی از دنیای واقعی بود. خط، در کار دیزنی معمولا فقط جدا کننده سطوح بود و سطوح باید حجم بدن شخصیت ها را بازنمایی می‌کردند. اصول زیبایی‌شناسی دیزنی بیشتر بر مبنای تصویر‌سازی‌های کلاسیک قرن نوزدهم بود. همانطور که به گفته جان هابلی سبک طراحی پس‌زمینه‌ها شباهت زیادی به آثار آبرنگ قرن هجدهمی داشت. دیزنی و انیماتور‌هایش حتی برای شیوه متحرک‌سازی و طراحی شخصیت‌ها هم اصول و قواعدی به وجود آورده بودند. قواعدی که در آن زمان در استودیو دیزنی(و حتی استودیو‌های دیگر) مانند یک کتاب مقدس بود.

نقطه عطف این ماجرا روزی است که معمار معروف آن زمان «فرانک لوید رایت» از استودیو دیزنی بازدید کرد. او به همراه خودش نسخه‌ای از انیمیشن داستان تزار(The Tale of Czar Durondai) که محصول شوروی بود را به استودیو آورد و به کارکنان نشان داد. جان هابلی و بسیاری دیگری از هنرمندان از دیدن این انیمیشن هیجان زده شدند، چرا که این همان چیزی بود که آن‌ها در ذهنشان داشتند. انیمیشنی با پس‌زمینه‌های ساده، سطوح تخت و شخصیت هایی با خطوط تیز و با حرکت‌هایی غیر‌واقعی که این‌ها همه در کنار موسیقیِ مدرن به خوبی ترکیب شده بود. این انیمیشن به هابلی و دوستانش نشان داد که چطور می‌توان با عناصر انتزاعی یک انیمیشن عالی ساخت. ( البته تعجبی ندارد که والت دیزنی اصلا از این انیمیشن روسی خوشش نیامد!)

(The Tale of Czar Durondai) فریم هایی از انیمیشن بلند داستان تزار
(The Tale of Czar Durondai) فریم هایی از انیمیشن بلند داستان تزار

سال بعد هابلی به همراه تعدادی از همکارانش به‌ خاطر شرکت در اعتصابات دیزنی از استودیو اخراج شدند. آن‌ها مدت‌ها بود به فکر تاسیس یک استودیو جدید بودند تا بتوانند ایده‌هایشان را عملی کنند و این یک فرصت بود. چیزی نگذشت که استودیویی به نام «UPA» توسط تعدادی از کارمندان سابق دیزنی متولد شد.

هابلی و دوستانش در «UPA» تمام تلاش خود را صرف اجرای ایده‌های خلاقانه و استفاده از هنر مدرن در انیمیشن کردند تا جایی که حتی جلساتی با تصویر‌سازان و هنرمندان مدرن برگزار می‌کردند. اگر چه در ابتدا به موانع زیادی برخوردند اما وقتی در سال ۱۹۵۹ بخاطر انیمیشن جرالد مک بویینگ بوییگ(Gerald McBoing-Boing) برنده جایزه اسکار شدند، همه متوجه شدند این شکل جدید از انیمیشن حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

https://www.aparat.com/v/JuWEa

«جرارد مک بویینگ بویینگ» با آن پس‌زمنیه‌های خلوت و شخصیت‌های ساده‌اش اصلاً شباهتی به کار‌های معمول آن دوران نداشت. استدیو «UPA» حتی در نوع متحرک سازی هم کاملاً سنت شکنی کرده بود و حرکت شخصیت‌ها با دنیای واقعی فاصله زیادی داشت. «پت داکتر»،‌ انیماتور و کارگردان شناخته شده پیکسار در این باره می‌گوید:

رویکرد اون‌ها در متحرک سازی بیشتر بر اساس حس بود تا بر اساس آناتومی. اندام شخصیت‌ها به گونه ای خم می‌شود که در دنیای واقعی غیر ممکن است فقط به خاطر این که انیماتور عمداً قصد دارد حس خاصی را منتقل کند.
«UPA»یم هایی از معروف ترین آثاری استدیو
«UPA»یم هایی از معروف ترین آثاری استدیو

استودیو «UPA» حتی به این اکتفا نکرد و سعی کرد هر چیز جدیدی را امتحان کند.(که البته گاهی این نو‌آوری‌ها موفقیت آمیز نبود.) اما آن‌ها در نهایت توانستند دو اسکار دیگر را تصاحب کنند و شخصیت های محبوبی مانند «آقای مگو» را خلق کنند.

بعد از این موفقیت‌ها خیلی زود سبک آن ها مورد تقلید استودیو‌های دیگر قرار گرفت و فراگیر شد. اگر چه یکی از دلایل رواج این سبک انیمیشن ساده بودن حرکت‌ها، طراحی‌ها و در کل کاهش هزینه تولید بود اما واقعیت این است که مردم شکل و شمایل این انیمیشن ها را دوست داشتند و حتی گاهی بهتر از کار‌های کلاسیک با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردند. طی دهه 50 و 60 اوج محبوبیت این سبک بود (مخصوصا در کار های تبلیغاتی و تلویزیونی). کار تا جایی پیش رفت که خود دیزنی که مخالف سرسختِ این نوع کار‌ها بود و آن را کارتونِ کومونیستی می‌نامید شروع به ساختن انیمیشن هایی با این سبک کرد!

بازطراحی شخصیت میکی موس به سبک مدرن شبیه به آثار UPA_ طراحی شده در بخش تبلیغات استدیوی دیزنی  برای آگهی تلوزیونی آمریکن موتورز
بازطراحی شخصیت میکی موس به سبک مدرن شبیه به آثار UPA_ طراحی شده در بخش تبلیغات استدیوی دیزنی برای آگهی تلوزیونی آمریکن موتورز

استودیو «UPA» همانطور که خیلی زود به محبوبیت رسید خیلی زود هم دچار افول شد و بنا به دلایلی سال 1970 برای همیشه بسته شد. اما این استودیو نسبت به عمر کوتاهی که داشت تاثیر عمیقی بر صنعت انیمیشن گذاشت. تاثیری که حتی فراتر از مرز‌های آمریکا بود. بری مثال آثار آن‌ها منبع الهام هنرمندان «مکتب زاگرب» در اروپای شرقی و فیلم‌سازان مشهوری مثل «اوسامو تزوکا» (مشهور به پدرِ مانگا) در ژاپن شد. همچنین سادگی و کم‌هزینه بودن سبک آن‌ها باعث شد برای اولین بار مفهمومی به نام «انیمیشن محدود» شکل بگیرد.

با تمام این‌ها شاید این که بگوییم کارتون‌هایی مثل دکستر به سبک «UPA» ساخته شده‌اند عبارت دقیقی نباشد. استودیو «UPA»، خودش همواره چیز‌های جدیدی را امتحان می‌کرد و به خلاف دیزنی قواعد خاصی برای طراحی نداشت. در واقع «UPA» یک سبک خاص از انیمیشن را به وجود نیاورد بلکه اولین استودیویی بود که توانست فرم‌های انتزاعی را به صورت گسترده وارد انیمیشن کند و نشان دهد دور شدن از واقعیت نه تنها عیبی ندارد بلکه در انیمیشن یک مزیت بنیادین به حساب می‌آید. آن‌ها باب خلاقیت در انیمیشن را برای همیشه گشودند و ثابت کردند در انیمیشن محدودیتی وجود ندارد.


ما در مجله دوبعدی،درباره پویانمایی(انیمیشن)، پی‌نما(کمیک) و چیز‌های پیرامونش می‌نویسیم. اگر این نوشته را دوست داشتید با بازخوردتان به ما انگیزه دهید. هر شنبه یک محتوای جدید تولید و با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. اگر دوست دارید بیشتر با قصه ما آشنا شوید این مطلب برای شماست.