چگونه فرزندی بی‌اعتماد بنفس پرورش دهیم؟

آخرین باری که پدرم من را تشویق کرد همین دو هفته قبل بود منتهی بعد از هفده سال بی‌خبری. آن زمان به خاطر بیست گرفتن در املا بود و الان به خاطر قبول شدن در دانشگاه علوم‌پزشکی. آن زمان از بابت شنیدن تشویق حسابی خوشحال بودم اما اکنون هیچ اهمیتی به تشویقش نمی‌دادم. سوال من اینست:

تمام این هفده سال چکار می‌کرد؟ بخش بزرگی از دستاوردهای زندگی‌ام را در این هفده سال به دست آوردم و او هم می‌دید؛ آیا نمی‌توانست یک تشویق خشک و خالی بکند؟ من به او نیاز داشتم پس چرا او چنین برخورد می‌کرد؟ چرا تشویق‌هایش را بی‌منت و بهانه نثارم نمی‌کرد؟

چگونه فرزندان‌مان را تشویق کنیم؟

عشقی که والدین نثار فرزندان خود می‌کنند از دو حالت خارج نیست؛ عشق مشروط و عشق نامشروط.

  • عشق مشروط

عشق مشروط همان تشویق‌های بعد از امتحان است؛ همان تشویق‌هایی که در حالت عادی دریافت‌شان نمی‌کنیم بلکه می‌بایست کار خوبی انجام دهیم یا طبق خواسته والدین پیش برویم تا آن را نثارمان کنند.

  • عشق نامشروط

اما عشق نامشروط ماجرای دیگری دارد؛ والدین ما را به خاطر خودمان دوست دارند نه دستاوردها و تقلیدهایمان. در عشق نامشروط دیگر خبری از انتظارهای طولانی و تقلیدهای کورکورانه نیست بلکه والدین به ما می‌فهمانند عشقی که نثارمان می‌کنند مصنوعی نبوده و به خاطر شخصیت خودمان است.

باری؛ به گمانم پی برده‌ایم چگونه فرزندان‌مان را تشویق کنیم ولی این دو قسم چه فرقی دارند؟

عشق مشروط فرزندمان را بی‌اعتماد بنفس می‌کند. عشق مشروط به او می‌فهماند که اگر می‌خواهد تشویق دریافت کند می‌بایست طبق خواسته والدینش پیش برود نه خواسته خودش. عشق مشروط یعنی اهمیتی ندارد تو که هستی و چه ویژگی‌هایی داری، تا زمانی که نتوانی خواسته دیگران را برطرف کنی محلی از اعراب نداری.

در سوی دیگر، عشق نامشروط به ما می‌فهماند که لزومی ندارد برای دریافت تشویق خودمان را سانسور یا اصل توانایی‌های فردی‌مان را سرکوب کنیم. عشق نامشروط همان پایگاه همیشگی است؛ پایگاهی که هر قدر هم بی‌اعتماد بنفس باشیم، اعتماد لازم را در وجود ما تزریق می‌کند.

به نظر شما کدام شیوه از عشق برای تربیت فرزندان موثرتر است؟