آشتی با برنامهنویسی
همه ما این تجربه را داشتهایم که اولین بار کسی را ببینیم و از اون خوشمان نیاید. اینکه کمتر از چند ماه او بهترین دوست ما شده باشد، میتواند از آن تجربههایی باشد که یا کم آن را لمس کردهایم یا داستانش را از دیگران شنیدهایم. تجربه ورود من به دنیای برنامهنویسها هم بیشباهت به این داستان آشنا نیست.
سالهای آخر هنرستان و ترمهای اول دانشگاه از برنامهنویسی فراری و بیزار بودم. تمامی کلاسهای درسی مربوط به این موضوع را با عذاب شرکت میکردم و امتحانهای مربوط به آن را به سختی از سر میگذراندم تا درسها را پاس کنم. ماجرای من و برنامهنویسی از جایی شروع شد که درس برنامهنویسی پیشرفته ۲، که مربوط به زبان برنامهنویسی #C میشد را نمیتوانستم پاس کنم و برای اولین بار، یک درس را مردود شدم. این موضوع باعث شد برای بار دوم با دقت بیشتری سر کلاسها حاضر شوم و همین امر، من را به برنامهنویسی علاقهمند کرد تا جایی که این درس را برای بار دوم با نمره بسیار خوبی قبول شدم.
این علاقه با من همراه شد تا جایی که پس از دوران سربازی، به پیشنهاد یکی از دوستانم، به عنوان کارآموز PHP backend وارد یک شرکت شدم. پروژه آن شرکت به نتیجه نرسید و اما تجربه این کار برای من بسیار ارزشمند بود. من همزمان با انجام این پروژه متوجه شدم به دلیل شیگرایی، این زبان برنامهنویسی مورد علاقه من نیست و با زبانی مانند Java، بیشتر ارتباط برقرار میکنم. در واقع این تجربه سبب شد که من موتور جستوجوگریام روشن شود و دنبال زبان مورد علاقهام در این حوزه بگردم.
راههای بسیاری را امتحان کردم و در ادامه، تصمیم گرفتم دوره کارآموزی برنامهنویسی اندروید شرکت کنم و از همین طریق، بهطور رسمی وارد این حوزه شدم.
پس از کارآموزی، وارد شرکتی شدم که برنامهنویسان بسیار توانمندی در آنجا فعالیت میکردند. این فرصت باعث شد بتوانم در مسیر شغلیام پیشرفت خوبی کنم و کمکم احساس کردم زمان آن رسیده که به شهر تهران مهاجرت کنم و دانشام را در فضای بزرگتری پرورش بدهم.
یک سالی از مهاجرتم و حضور در آموزشگاه برنامهنویسی اندروید ایران میگذشت و از نظر خودم، در مسیر پیشرفت خوبی قرار داشتم که پیشنهاد شغلی خوبی از شرکت داتین دریافت کردم، شرکتی که تیم بزرگی از برنامهنویسان در آن، در حال کار روی سرویسهایی با میلیونها کاربر بودند. این فرصت برای من موقعیت چشمگیر و پر چالشی بود. پس از ورودم به شرکت از آنجایی که پروژههایی که در آن دخیل بودم، پروژههای بزرگی بودند فرصت به چالش کشیدن آموختههایم برایم ایجاد شد. هر روز با یک چالش جذاب مواجه بودم و باعث شد خودم و تواناییهایم را ارتقا بدهم.
همکاری در چنین فضایی، چیزی بود که برای آینده شغلی خود متصور بودم و توانستم آن را به دست بیاورم. حالا امروز مشغول به کار در حوزهای هستم که به آن عشق میورزم و با تیمی همکاری میکنم که از آنها هر روز یاد میگیرم و این همان چیزی که احتمالا هرکسی از شغل خود میخواهد.
امروز روز برنامهنویس است و من هم به همین بهانه این یادداشت را نوشتهام تا به خودم یادآوری کنم لزوما تمام موقعیتهایی که برایمان خوشایند نیستند، راهشان از ما جدا نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان راه اندازي داتین مشهد
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما در پایش خدمات داتین چه کاری انجام میدهیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیستم بانکداری متمرکز (کُر بانک) چیست و بانکها در واقع چگونه کار میکنند؟