رویکرد «حل مسئله» در مقابلِ «حذف مسئله»


اگر بخواهم خیلی رُک و بی‏‌تعارف صحبت کنم، به گَمانم یکی از غُرغُروترین اقشارِ جامعه هستیم. منظورم برنامه‌‏نویسان، متخصصین عملیات، دیتاساینتیست‏‌ها و به طور کلی جامعه مهندسینِ کامپیوتر است.

ما از همه چیز گِله داریم. از زیرساخت‌‏های ناکافی، شرایطِ کار، جنسِ کار، حقوق، بی‏سوادی همکاران، فرهنگِ نامناسب سازمان و به قول آن شاعرِ مردمی «ما حتی به خودمان هم نقد داریم!»

آیا تا به حال برای شما پیش آمده که پیش یک وکیلی بروید و بابتِ یک بندِ قراردادِ کاری از ایشان سوال کنید که «چرا شما اعتقاد دارید این بند برای من تعهد قانونی می‌آورد ولی وکیل «ایکس» که در اینستاگرام پیدایش کردم، ادعا کرده هیچ تعهدی برای من نمی‌آورد؟»، بعد وکیل مذکور، یک‌باره بزند زیر میز و بگوید من وکالت کسی که الفبای قانون را نمی‌داند نمی‌‏پذیرم؟

بله ما مهندسینِ کامپیوتر حتی از مشتریانِ خودمان هم گله داریم. اگر کسی از ما بپرسد «چرا بابت یک فروشگاه اینترنتی مبلغی چند ده میلیونی پیشنهاد دادیم؟ درحالی‌که یک برنامه‏‌نویسِ دیگر ادعا کرده‏ با مبلغی زیرِ یک میلیون فروشگاهی قدرتمند با استفاده وردپرس می‎‌سازد.» خشم وجودمان را می‏گیرد که چرا مشتری نمی‎فهمد! و با نگاهی از بالا به پایین، توام با تمسخر و خودبرتربینی، می‏گوییم «برو به همان بگو برات بزنه!» (که در این مورد خاص امیدوارم مشتری حرف ما رو بپذیره.)

خب، مقدمه را خیلی تاریک بیان کردم. واقعیت این است همه‏ ما این‌طور نیستیم. همه‏ گله و شکایاتمان هم بی‏راه نیست و همیشه گله و شکایت هم بد نیست. یادمان نرود جهان به واسطه افرادی بهتر شده که نسبت به وضع فعلی جهان نقد داشتند.

ایده‏ اصلی این نوشتار از قسمت اول کتاب برنامه‏‌نویس عمل‏گرا آمده است. در کتاب، آقایان دیوید توماس و اندریو هانت، اعتقاد دارند خیلی اوقات با توسعه‌‎دهندگان که حرف می‏زنند، آنها را ناامید و ناراحت می‏بینند. به عقیده‏ آنها نگرانی‏ها و گرفتاری‏‌های توسعه‏‌دهندگان هم متفاوت است. برخی از آنها احساس راکدبودن در کارشان دارند، برخی دیگر تصور می‏کنند تکنولوژی از آنها گذشته است. یا از احترام کم مدیران، حقوق پایین یا از تیم‌‏های فسیل خودشان گله‌‏مند هستند. برخی به فکر مهاجرت هستند و برخی به فکر دورکاری!

و البته پاسخی که این دو عزیز به این گله‌‏مندی‏ها هم می‏دهند همیشه یک چیز سر راست است: «چرا تغییرش نمی‏دهی؟»

واقعیت این است که توسعه نرم‌‏افزار، کارهای زیرساختی و عملیاتی، مشاغلی مثل تحلیل داده و امثال آن، در صدر لیست مشاغلی است که ما بر آن کنترل داریم. مهارت‎های ما در بازار، تقاضای بالایی دارد، محل استفاده دانش ما محدود به مرزبندی‌‏های جغرافیایی نیست و امکان دورکاری مهیاست، دست‏مزد بالاتری نسبت به میانگین مشاغل دیگر دریافت می‏کنیم، منابع یادگیری تقریبا رایگان و در دسترس است و کلی دلیل دیگر که نشان می‏دهد ما واقعا تسلط و کنترل بالایی در آنچه انجام می‏دهیم، داریم.

با وجود این مقدار از شرایطِ ایده‏‌آل، که در بسترِ این شغل مهیاست، خیلی از افراد در برابر تغییر مقاومت می‏کنند. افرادی که از تکنولوژی جامانده‌‏اند و شکایت از شرکت‌‏هایشان دارند که چرا به آموزش نیروها بها نمی‏دهند!

چرا به خودمان آدرسِ غلط بدهیم؟

از اینکه تکنولوژی از شما گذر کرده ناراحت هستید؟ زمانی ایجاد کنید که در آن بتوانید به مطالعه‏ مسائلی که از نظرتان جذاب و کاربردی است، بپردازید. اگر شرکتی که در آن مشغول به کار هستید این فرصت را به شما نمی‏دهد، از زمان شخصیِ خود استفاده کنید. این کار سرمایه‌‏گذاری روی خود است.

اگر شرکت هم این فرصت را به شما نمی‏دهد الزاما غیرحرفه‌‏ای یا غیراخلاقی نیست. این موضوعی است که می‌‎بایست در زمان عقد قرارداد مشخص می‎شد و اگر نگاه شرکتی به شما کوتاه‌مدت است، چه دلیلی دارد که به شما فرصت رشد بدهد؟ در چنین شرایطی استفاده از زمان شرکت برای رشد شخصی، غیراخلاقی است.

ترجیح می‎دهید دورکار باشید و به صورت ریموت کار کنید؟ تابه حال چنین درخواستی را مطرح کردید؟ اگر پاسخ «نه» بوده است، کسی/ جایی را پیدا کنید که در پاسخ به چنین خواسته‌‎ای «بله» بگوید!

این صنعت به شما مجموعه‌‎ای قابل توجه از فرصت‌‎ها ارائه می‎دهد. پس فعال باشید و از این فرصت‎‌ها به نحو احسن استفاده کنید.

کارتان، کارِ گِل (تکراری) است؟ خسته‌کننده است؟ محیطِ کارتان کِسل‌کننده است؟ سعی کنید اصلاحش کنید. اما این تلاش را برای همیشه ادامه ندهید. همان‌طور که مارتین فالِر گفت: «شما می‌توانید سازمان خودتان رو تغییر بدهید یا سازمان خودتان رو تغییر بدهید.» قطعا متوجه بازی با کلمات شدید. یکی از تغییر دادن‏ها مربوط به تغییر درون سازمان است، یعنی مجموعه اقداماتی را انجام دهیم که منجر به بهبود سازمان شود و اگر در این زمینه موفق نشدید، خود سازمان را تغییر دهید؛ استعفا دهید و در جایی دیگر مشغول به کار شوید.

پیش از اینکه این مورد را به دلیل اهمیت بالای آن بسط دهیم، با خود فکر کنید وقتی جمله‎ مارتین فالِر را خواندید، اولین «تغییر» شما را یاد کدام تغییر انداخت؟ اینکه فرهنگ، رفتار و روال سازمان را تغییر دهید؟ یا محل را عوض کنید؟ پاسخ به این سوال «شاید» بخشی از شخصیت شما را برای خود شما فاش کند.

اگر نظر شخصی من را می‎‌خواهید، به عنوان یک کسی که می‎خواهد حرفه‎‌ای رفتار کند، شما در ابتدا «باید» سعی کنید محیط و شرایط را اصلاح کنید و اگر به این نتیجه رسیدید که به هر دلیلی (اعم از هسته‏ دگم مدیریتی، همکاران سخت در ارتباط، انگیزه‏‌های سازمان و هر دلیلِ دیگر) موفق نمی‌‎شوید، پیش از آنکه فرهنگ غالب به شما غلبه کند و شما را هم بخشی از خودش کند، جابه‌جا شوید.

به دو دلیل گفتم «باید»: یک آنکه ما حقوق دریافت می‎یکنیم تا به بهترین نحو کار را انجام دهیم. اصلاح امورِ مشکل‎دار، بخشی از این وظیفه‎ حرفه‌‎ای ماست. شانه‌خالی‌کردن و بی‎تفاوت‌بودن، عملی بزدلانه و غیراخلاقی است و خارج از تعهدات حرفه‌‎ای ماست. دلیل دوم این است که هم جابه‌جایی پرهزینه است، هم احتمال آنکه جایی باشد که بدون مشکل و به بهترین شکل کار کند، بسیار کم است. صنعت نرم‎افزار، فعالیتی غالبا گروهی است و اگر ما توانایی حل مشکلات سازمانی را نداشته باشیم، کٌمیتمان می‎لنگد!

اما چطور؟ چطور باید تغییر ایجاد کرد؟ در ادامه به بخشی از توصیه‌‎های خردمندانه در این خصوص اشاره می‎کنم:

1. کار خودتان را انجام بدهید. شما استخدام نشدید که سازمان را تغییر بدهید. کاری را که برای آن استخدام شده‌‎اید را به بهترین نحو انجام دهید. اول از همه مصمم برای تغییر بخشی از روندها باشید که مانع از انجام کارتان به بهترین نحو می‎شود. شما اگر کار خودتان را به درستی انجام نمی‎دهید، اصلا نمی‎توانید مدعی تغییر در سازمان باشید.

2. چرایی را بفهمید. حتما دلایلی وجود دارند که شرایط فعلی به وجود آمده است. این توهم را هم نداشته باشید که همکارانی بدخواه و بی‎کفایت دارید. غالب اوقات در بدترین حالت همکارانی «نادان» خواهید داشت.

3. محترمانه رفتار کنید. هیچ‎وقت نگاهی از بالا به پایین به هیچ شخصی نداشته باشید. مهم نیست چه کسی یا به چه دلیلی. حتی در حریم عقایدتان. تفکرات و اظهارنظرهای متفاوت، به معنای نادانی نیست. حتی نادانی به معنای حماقت نیست.

4. به ادبیاتتان دقت کنید. اصطلاحاتی هستند که ممکن است برای شما مثبت و برای اشخاص دیگری منفی تلقی شود. حتی‌‎الامکان از این اصطلاحاتی که ممکن است برداشت دوگانه شود بپرهیزید و خواسته‎ خودتان را با صراحت بیان کنید.

5. راهِ فرار را مشخص کنید. پیش از آنکه وارد فاز تغییرات شوید، راهِ برگشتی برای خود بگذارید. در رابطه با این راهِ فرار فکر کنید. راه فرار، می‎تواند استراتژی پیداکردن یک کار جدید باشد، یا اینکه به‌نحوی با کمترین هزینه، برگشتن بر سر وظایف سابق!

6. آرام صحبت کنید. ایده‎‌هایتان را در آرامش مطرح کنید و تُن صدای مشخصی را حفظ کنید. گاهی افراد فنی به سرعت و هیجان صحبت می‎کنند، خصوصا زمان‎‌هایی که احساس کنند به «چیز» مهیجی برخوردند. اما شما باید تُناژ صدایتان بویی از خردمندی بدهد تا یک هیجان فنی!

7. انگیزه‌‎ها را پیدا کنید. هنگامی که می‎‌خواهید ایده‎‌های خودتان را برای کسی مطرح کنید، بهتر است از انگیزه‌‎های فردی آن آگاه باشید. به دنبال کمتر کارکردن است؟ چالش دوست است؟ به دنبال پیشرفت است؟ در صحبت‌‎هایتان به این انگیزه‎‌ها آدرس دهید.

8. منعطف باشید. اصول مهندسی وحی منزل‌شده نیستند. گاهی شاید بهتر است به جای تغییرِ سازمان، روال‎ها را تغییر داد تا منطبق با سازمان شوند. در این خصوص منعطف باشید.

9. آرام، شاد و با اعتمادبه‌نفس باشید. تغییر، هزینه‌‎بر است و ممکن است آن‌طور که پیشبینی می‎شد هم اتفاق نیفتد. در این مواقع به جای دست‎پاچگی، آرامش خودتان را حفظ کنید تا دیگران هم از اعتمادبه‌نفس شما آرامش بگیرند. سعی کنید از تغییرات کوچک شروع کنید تا با موفقیت در آنها و در نتیجه احساس خوبِ حاصل‌شده انگیزه شما و اطرافیان را بیشتر کند.

10. الگو باشید. مردم اساسا بیش از آنکه حرف روی آنها اثر بگذارد، الگوبرداری می‎کنند. پس سعی کنید پیشنهادتان را ابتدا خودتان انجام دهید و رهبری را با تکنیکِ «الگوشدن» جلو ببرید.

موارد مطرح‌شده در لیستِ بالا، کلیت و اصلش از اینترنت جمع‌‎آوری شده و البته روی هرکدام دستی کشیده‌‎ام تا مطابق میل خودم شوند. به همین جهت امکان لینک‌دادن وجود ندارد. اما یک مورد را شخصا می‎خواهم با تاکید بیشتری بیان کنم:

صبور باشید. تغییرات یک‌دفعه و سریع نیستند. کافی است در مسیر باشید. آماده باشید که بارها و بارها شکست بخورید. واقعیت این است که آدم‎‌ها دوست ندارند تصور کنند که شما تلاش می‎کنید آنها را تغییر دهید. واقعیت دیگر هم این است که اگر چنین اتفاقی رخ دهد، یعنی مجموعه اقدامات شما منجربه تغییر چیزی شود، هیچ لطف و افتخاری در آن نیست چراکه نه تنها اگر آنها نمی‎‌پذیرفتند تغییری صورت نمی‎گرفت، بلکه هدف شما هم کسبِ افتخار نبوده است. شما باید تنها انگیزه‌‎ی درونی خودتان حرفه‌‎ای کار کردن در محیطی مناسب باشد. با عجله، شما این حس را القا خواهید کرد که موضوع موردِ نظرتان به درد نمی‌خورد و باید تغییر کند به آنچه شما می‌‎خواهید!

صبر، کلید موفقیت است. اما فراموش نکنید در این راه از دیگران هم کمک بگیرید. فردی خردمند از همکارانتان را شناسایی کنید و دغدغه‌‎هایتان را عنوان کنید. احتمال آنکه از رویکردی دیگر به قضایا نگاه کند و نصیحت‎‌های درستی بدهد بسیار بالاست.

من به شخصه، تغییر را برای خود تغییر دوست ندارم. تغییر را برای رویکرد آن می‎پسندم. آیا تا به حال شده از جانب همکارانتان مورد بی‌‎مهری قرار بگیرید؟ رویکرد تغییر می‎گوید اینجا چیزی مشکل دارد و باید درست شود! ولی رویکرد غیرِ این، شما را در تقابل با آن فرد قرار می‎دهد. از مدیرتان بخواهید چرا نمی‎توانید با آن همکار، رابطه دوستانه برقرار کنید. شاید مدیر شما این فضا را مهیا کند. اگر حتی می‎خواهید با کسی تقابل کنید، این تقابل باید در راستای بهبود باشد، نه انتقام‎جویی.

در انتها باید بگویم که مایلم بحث در خصوص غرولندهای دوستان فنی را بیشتر بسط دهم، پس مقدمه را ثابت می‎گذارم، و هربار به یک موضوع که بتوانم در آن خصوص چیزی بگویم می‌پردازم. این بار «تغییر» موضوع مورد بحث من بود.

علاوه بر منابعی که در حین نوشتن به آن‌ها اشاره کردم، برخی از حرف‌های بالا آموخته‌های من از دوست و مدیرم علیرضا ارومند بوده که البته ممکن است به‌خوبی حق مطلب سخنان ایشان را ادا نکرده باشم.