قصه آشتی من با کامپیوتر

وقتی یک نفر می‌خواهد از محل کارش صحبت کند، چیزهای زیادی برایش تداعی می‌شود. یکی برنامه‌نویس تازه‌کار بوده و ارشد شده، دیگری توانسته از یک کارشناس ساده به یک مدیر تبدیل شود. برای من، اسم این پیشرفت را می‌توان آشتی با کامپیوتر گذاشت.

من سال 1389، پیش از آنکه داتین این نام را به خود بگیرد، وارد واحد راهکارهای بانکی فناپ شدم و در واحد تدارکات و پشتیبانی مشغول به ‌کار شدم. از زمانی که وارد داتین شدم، تا ۱۱ سال بعد، همچنان در این واحد مشغول به فعالیت بودم. فعالیت در واحد تدارکات و پشتیبانی که سال‌های زیادی از آن را در طبقه نهم گذراندم، برای من آموزه‌های بسیاری داشت. از مدیران داتین درس وقت‌شناسی، رفتار صحیح با همکاران و بسیاری موارد اخلاقی و حرفه‌ای دیگر را یاد گرفتم.

اما قصه آشتی من با کامپیوتر، قصه‌ای متفاوت با درس اخلاق است. من هیچ‌وقت نمی‌توانستم از کسی کاری را بخواهم که برای خودم انجامش سخت بود. انگار، روحیه مناسب آنکه بتوانم سرپرستی چند همکار تدارکات را بر عهده بگیرم نداشتم. این موضوع باعث می‌شد که نتوانم توانایی‌های لازم برای سرپرستی در این واحد را نشان دهم. در نتیجه آن، پیشرفت شغلی برای من کند بود که البته این روال برای من نارضایتی به همراه نداشت، من سازمانم را دوست داشتم، کارم برایم دشوار نبود و مشخصا اگر دشواری داشت، بیش از ۱۰ سال در آن شرایط نمی‌ماندم.

زمان گذشت و در اوایل سال ۱۴۰۰، مسئول دفتر مدیرعامل تصمیم داشت برخی روزها را مرخصی بگیرد و برای خود جایگزینی نداشت. در یکی از آن روزها از من خواسته شد که به جای مسئول دفتر مدیرعامل، چند ساعتی به تلفن‌ها جواب دهم و اگر لازم شد، کارتابل مدیرعامل را برای او ببرم. این کارها برای من دشوار نبود چراکه سال‌ها بود از دور، نظاره‌گر نحوه انجام آنها بودم و بلد بودم که باید چطور انجامشان دهم.

آن روز را با موفقیت به سرانجام رساندم، اما به ‌خاطر آنکه بلد نبودم حتی چطور کامپیوتر را روشن کنم، برخی کارها دشوارتر بود. دفعه بعدی که قرار شد این کار را انجام دهم، از مسئول دفتر مدیرعامل خواستم به من برخی کارهای ساده با کامپیوتر را آموزش دهد. او هم به من که تا آن لحظه دستم هم به کیبورد نخورده بود، چند مورد از کارهای ساده و لازم با کامپیوتر را آموزش داد، اما امکان آنکه ادامه آموزش‌ها در شرکت انجام شود وجود نداشت چراکه لازم بود کارهای مربوط به مسئولیت خودم را هم انجام دهم.

به همین دلیل با بودجه‌ای که برای آموزش در داتین وجود دارد، در یک دوره خصوصی آموزش کامپیوتر ثبت‌ نام کردم. پس از آنکه کمی با کامپیوتر آشنا شدم، زمان‌های بیشتری اتفاق افتاد که به جای مسئول دفتر مدیرعامل، کارهای روتین او را انجام دهم. این موضوع مدت زمان کوتاهی در جریان بود، تا روزی که توسط مدیر سرمایه‌های انسانی داتین، خبردار شدم که قرار است شغل تازه مسئول دفتر معاونت برنامه‌ریزی و توسعه را بر عهده بگیرم. این زمان، نقطه عطف کاری من بود، لحظه‌ای که در آن توانستم حوزه کاری خودم را عوض کنم و در مسیری قرار بگیرم که پیش‌تر نمی‌دانستم تا این حد با روحیات من همخوانی دارد. پس از جابه‌جایی، همکاران زیادی در کنار من بودند تا بتوانم مشکلاتم در کار با کامپیوتر را حل کنم و وظایف تازه و لذت‌بخشم را با دقت بیشتری انجام دهم.

من در سال‌های کاری‌ام، از مدیران ارشد سازمانم یاد گرفتم که همه افراد باید بتوانند به‌راحتی با بالاترین رده‌های سازمانی صحبت کنند، از هیچ‌کس کاری را نخواهیم که در توانش نیست و از همه مهم‌تر، درس فروتنی یاد گرفتم.

من به عنوان فردی که امروز در معاونت برنامه‌ریزی و توسعه داتین کار می‌کنم، می‌دانم که چشم‌انداز داتین تا سال ۱۴۰۳ توسعه فراگیری مالی است. این چشم‌انداز، داتین را در مسیر توسعه محصولات و خدماتی قرار داده که به کمک آنها، هر فردی بتواند با صرف هزینه و زمان کمتر به کلیه خدمات بانکی و مالی دسترسی داشته باشد.

من هم به عنوان عضوی از داتین، در جایگاهی که قرار دارم نهایت تلاش خودم را برای همراهی سازمان در مسیر چشم‌اندازمان، خواهم کرد؛ چراکه موفقیت سازمان، موفقیت من هم هست.