آینده 1

نام: اینده

انتشارات:کتاب رویایی

وضعیت:درحال پخش

روز های پخش:چهارشنبه،پنجشنبه،جمعه

هر گونه کپی برداری از رمان حرام میباشد .

امیدوارم از این رمان لذت کامل را ببرید.

باتشکر

انتشارات کتاب رویایی

آینده کلمه ای پیچیده که تنها باپنج حرف ساده که کنار هم قرار گرفتند بیان میشود،

تشکیل شده.

-اسم من مارکو است من در یک روستای کوچک در انگلیس زندگی میکنم

-زندگی تو این جزیره با جاهای دیگه فرق میکنه اینجا همه اینده خودشان را میبینند

- من پسر یک رعیت هستم بابام برای یک اشراف زاده کارمیکنه راستشو بخوای من عاشق دختر اون اشراف زاده ام ولی اون بایکی دیگه نامزد کرده این خیلی بده

-هی مارکو بیا اینجا کمکم

-بچه ها بابام داره صدام میزنه باید برم بای بای

-چیکارکنم بابا

-بیا این گونی برنج رو ببر انبار

-باشه

-به سمت انبار رفتم برنج رو که گذاشتم داخل لیلی (دختر اشراف زاده)رو دیدم نگام میکرد و لبخند میزد خیلی قشنگه

-حالت خوبه

-ام! اره من خوبم

-بعد که کارت تمام شد با من بیا تا وسایلی که میخرم رو بگیری

-باشه خانم

-به کارت برس

-خیلی استرس داشتم قراره باهاش برم خرید برم لباس قشنگ بپوشم

-مارکو

-بله مامان

-بیا ناهار بخور از صبح چیزی نخوردی

-مامان مگه بهت نگفتم تو مریضی غذا درست نکن خودم میکنم

-بیا بخور غر غر نکن

-زود باش

-باشه تا به بابا بگم

- میخواستم برم به بابام بگم که یکدفعه سربازا ریختن داخل عمارت وهرکی میدیدن میکشتن خیلی ترسیده بودم دویدم سمت اتاق مامانم تا اون رو مخفی کنم مامانمو که مخفی کردم مخفیانه به اتاق لیلی رفتم تا اون رو فراری بدم از پنجره وارد اتاق شدم ولی اونجا نبود در اتاق باز شده سربازا کشون کشون منو به حیاط بردن لیلی ،بابام و بقیه خدمتکارا اونجا بودن سرباز تفنگش رو بالا اورد تا لیلی رو بزنه من جلوی تفنگ وایستادم بابام برای اینکه من تیر نخورم جلب توجه کرد دست لیلی روگرفتم و فرار کردم درحال فرار بودم که صدای تیر تفنگ اومد بابام بود رو زمین افتاده بود با بدنی خونی خشکم زده بود سربازا داشتن میومدن سمتمون

-بدو پسرم بدو من حالم خوبه

-با دادی که بابام زد شروع به دویدن کردم و وارد جنگل شدم لیلی پاش کبود شده بود سربازا داشتن دنبالمون میومدن وقت نبود بایستیم

-تو برو من اینجا میمونم اونا نمی تونن من و بکشنن برو

-ولی خانم
-برو

-لبخندی زد گریه کنان رفتم و به دره ای رسیدم سربازا دورتادورم رو گرفته بودن هیچ راه فراری نبود توی دره بپرم یا نه؟

امیدوارم تا اینجای رمان بهتون خوش گذشته باشه .

هرگونه اشتباهی در رمان میبینید لطفا به اطلاع ما برسانید تا آن را حل کنیم.

باتشکر

انتشارات کتاب رویایی