پوریا ناظمی روزنامه نگار علم و تهیه کننده پادکست در این شب ها است. www.pourianazemi.com
به بهانه راز چراغ و به یاد انوشه انصاری
چند روز پیش دوستان عزیزم پژمان نوروزی و سیاوش صفاریان پور، پروژه راز را احیا کردند و پادکست تازهای به نام «راز چراغ» را منتشر کردند.
موضوع این پادکست که مربوط به سفر انوشه انصاری به مدار زمین بود و همچنین بازگشت پروژه راز به قدری شوقانگیز بود که به نظرم رسید چند خطی هم درباره پروژه راز و همچنین خاطرات آن سفر هیجان انگیز بنویسم.
اول درمورد پروژه راز
شروع پروژه راز یکی از جذابترین اتفاقهای همزمانی بود که برای من رخ داد. من بعد از فصل اول ویدیو کست در این شب ها به دلیل دشواری کار تولید آن – که همه کارهای آن را باید به تنهایی انجام میدادم – به فکر تغییر فرمت آن و تبدیل آن به پادکست بودم. در این باره با دوستان مختلف از جمله پژمان بارها حرف زده بودم اما هر بار از شروعش هراس داشتم.
پژمان هم به طور مستقل مدتهای طولانی در فکر راه انداخت یک رادیو شخصی بود که در زمان ما ساختارش در قالب پادکست میتوانست ارائه شود.
شروع داستان ما را تقریبا آن قدر گفتهایم که همه میدانند.
من بیرون از خانه و در انتظار اتوبوس بودم که پژمان مسیج تند و تیز و البته بیمقدمهای داد که من دارم رادیو (پادکستم) را شروع میکنم. اگر تا چند ساعت دیگر یک فایل بفرستی که با هم برویم وگرنه تنها کار را آغاز کنم.
از شانس بد پژمان آن زمان با یکی از ساعتهای بیش فعالی من همزمان شده بود و من از همان ایستگاه اتوبوس فایل را ضبط کردم و چند دقیقه بعد برایش فرستادم و این آغاز راز بود.
در طول چند سالی که پروژه پیش می رفت ما هم تجربه ساخت برنامه را به دی آوردیم و هم آن را به کارهای نظری انجام شده مجهز کردیم. رادیو راز بخش اصلی پروژه ای شد که بخش های جنبی دیگری را نیز شامل میشد بخشهایی مانند، راز اسطرلاب (با همکاری بچه های گروه ترویج علم اسطرلاب)، ویژه برنامههای موضوعی (مانند اپیزود شمارش معکوس اکران جنگ ستارگان)، محتوای متنی در وب سایت پروژه و همچنین یک پروژه ویدیویی به نام کپسول که به همراهی سیاوش دو فصل آن ضبط شد و هیچ وقت سیاوش فرصت نکرد آن را منتشر کند و همچنین کارگاهی آموزشی ز جمله این موارد بودند.
درگیر شدن دوباره من با درس و دانشگاه از یک سو و دشوار شدن هماهنگی قرارهای ما در کنار اینکه هم من و هم پژمان قصد داشتیم محتوای ما تا حد امکان دقیق و حساب شده و بر مبنای گفتگوهای قبلی باشد، عملا اجرای برنامه را با تاخیرهای متعدد مواجه کرد و در نهایت به نظرم رسید اصرار بر ادامه کار مشترک تنها باعث ضربه زدن به آن خواهد شد.
البته من پادکست دیگری به نام در این شب ها را شروع کردم. این پادکست به هیچ وجه جایگزین یا حتی شبیه راز نبود و نیست و مسیر دیگری را دنبال می کند.
راز بر مبنای گفتگو بنا شده بود، در این شب ها عمدتا مونولوگ است. راز عموما بر حضور میهمان ها اصرار داشت و در این شب ها اصراری به این موضوع ندارد و ترجیحش بر عمیق شدن بر موضوع است.
با اتمام این همکاری و در واقع پایان این فصل از راز، یکی از نگرانیها و عذاب وجدانهای من این بود که این پروژه اگرادامه پیدا نکند فرصتی است که حیف خواهد شد.
تا اینکه خبردار شدم پژمان و سیاوش رادیو راز را با پروژه جایزه چراغ ترکیب کردهاند و در قامتی تازه با عنوان راز چراغ ضبط و انتشار آن را آغاز کردهاند.
برای من هیچ چیزی خوش آیند تر از این نیست که کاری که زمانی نقشی هر چند کوچک در آن داشتهام بعد از من بهتر دامه پیدا کند.
برای مثال اگر از من بپرسید در این همه سال که کار روزنامهنگاری کردهای بهترین خاطراتت چیست، در ردههای بالای آن موضوعی جای می گیرد که نقش مستقیمی در آن نداشتهام و نقش من تنها به توصیه محدود بوده است. آن هم این است که اکنون کاظم کوکرم دبیری سرویس علم جام جم را بر عهده دارد که مدتی طولانی من مسولیتش را داشتم. کاظم و همکارانش اکنون بسیاری از ایدههای عقیم مانده آن دوره را اجرایی کردهاند و کیفیت و اعتبار صفحه را افزایش دادهاند و چه چیزی میتواند از این خوشتر باشد که ببینی آنچه درتلاش برای ساختنش بودی نه تنها مانده که بهتر از آن چیزی است که تو توانستی انجام دهی؟
به همین دلی هم مشتاقانه راز چراغ را دنبال می کنم و برایش آرزوی موفقیت دارم.
اما درباره داستان انوشه انصاری
آنچه که در جریان سفر انوشه انصاری در قالب گزارش های صدا و سیما و رسانه های دیگر رخ داد در واقع حاصل اعتماد سازی قبلی و طولانی بود که ماهها بر رویش کار کرده بودیم.
اولین آشنایی من با نام انوشه انصاری، به زمانی بر میگشت که خبر موفقیتش در حوزه فناوری ارتباطات را شنیده بودم. یکی از مجلات تجاری (Working Woman) از او به عنوان یکی از چهرههای موفق کار آفرین و موفقیتش در قالب شرکت تلکام تکنولوژی نام برده بود.
تلاش های من ناموفق ماند تا اینکه اندکی بعد اعلام شد انوشه برای سفر به ایستگاه فضایی ثبت نام کرده است و دوره های آموزشی خود را آغاز نموده است اگرچه زمان سفر او هنوز قطعی نیست و در واقع این بخش از تمرین ها در قالب ذخیره داسیوک انیموتو است که قرار بود پیش از انوشه در قالب برنامهای به نسبت قدیمی در قالب آنچه توریسم فضایی گفته میشد عازم ایستگاه فضایی شود.
من تلاش هایم را برای پیدا کردن انوشه بیشتر کردم. تقریبا با همه شرکتهای قبلی او تماس گرفتم و مجموعهای از ایمیلها را به همه ایمیلهایی که قبلا یا اکنون از آن استفاده می کرد ارسال کردم.
موضوع درخواست من مصاحبه ای در باره ایکس پرایز، حضور بخش خصوص در فضا و همچنین سفرهای او بود. تا مدتها طولانی پاسخی دریافت نمیکردم و مطمئن نبودم، آیا ایمیلهای من دریافت نمیشود یا وی به هر دلیلی او علاقه ای به این گفتگو ندارد. فکر کنم دفتر خانم انصاری از دست من به ستوه آمده بودند. در یکی از ایمیل های آخر برای او نوشتم، من حدس می زنم به دلیل شرایط سیاسی و ملاحظات مختلفی که او دارد نگران است که من سوالی سیاسی بپرسم و او را در موقعیتی ناخوش آیند قرار دهم. در آن نامه به او اطمینان دادم که چنین نخواهد بود و من تنها به جنبه علمی کار او علاقه دارم.
سرانجام پیامی دریافت کردم که خانم انصاری مصاحبه را پذیرفته است.
ما مصاحبه را انجام دادیم و نتیجه آن در شماره ۱۶۱ ماهنامه نجوم – که سردبیر وقت آن بابک امین تفرشی بود – منتشر شد. اگر اشتباه نکنم آن شماره نخستین باری بود که مجله نجوم تصویر جلد خود را به فردی زنده اختصاص میداد.
پس از آن ارتباط من با دفتر خانم انصاری و به خصوص همکار ایشان خانم کتایون حقیقی برقرار ماند. به نظر می رسید ایشان هم از مصاحبه راضی هستند. با نزدیک شدن به سفر من به خانم حقیقی گفتم که ما در ایران ضمن اینکه قصد داریم پوشش او را از طریق روزنامه (جام جم) و تا حد امکان از طریق برنامه آسمان شب دنبال کنیم، برنامههای رصدی برای تماشای گذر ایستگاه از فراز ایران و همچنین برنامههایی عمومی برای آشنا کردن مردم با این سفر و فضا و اهمیت آن در حال برنامه ریزی است.
همچنین به ایشان گفتم که ما آماده هستیم با همان استاندارد مصاحبه نجوم در صورت امکان با خانم انصاری به صورت تلفنی یا ویدیوی گفتگو کرده و از شبکه ۴ برنامه آسمان شب پخش کنیم.
جلو افتادن سفر خانم انصاری باعث شده بود تا ایشان برنامه فشردهای داشته باشند و هماهنگی ها دشوار باشد.
سرانجام چیزی شاید حدود یکی دو هفته مانده به پرتاب سایوز، هماهنگیهای ما شکلی نهایی به خود گرفت.
یادم هست اواخر شب (احتمالا پنج شنبه شبی) بود که من در میهمانی تولد یکی از دوستانم در شهرک اکباتان بودم. در میان سرو و صدای میهمانی تلفنم زنگ زد. شماره ای ناآشنا و کمی غریب بود. گوشی را برداشتم و خانم حقیقی پشت خط بودند.
قرار شد من همزمان با سیاوش صحبت کنم تا هماهنگی های لازم صورت بگیرد و از سوی دیگر سوال های مصاحبه را برای انوشه بفرستم که در بین برنامه هایش فرصتی برای آماده کردن جواب ها و فکر کردن روی آن ها داشته باشد.
من بلافاصله و از همان جا به سیاوش زنگ زدم.
وقتی داستان را برایش تعریف میکردم احساس کردم نفسش به شماره افتاده است چند ثانیه بعد گفت. پوریا من قلبم درد گرفت از هیجان قطع کن بعدا زنگ می زنم که کمی آرام شوم.
همان شب – یا در واقع دم صبح – که به خانه برگشتم شروع به نوشتن سوال ها کردم و بلافاصله برای کتایون ارسال کردم.
زمان بندی برای مصاحبه فوقالعاده دشوار بود و دلیل اصلی آن فشردگی برنامه انوشه و برنامه های پیش از پرتاب بود.
در نهایت چند روزی مانده به پرتاب وقت نهایی گفتگوی ما قطعی شد. انوشه در بایکونور بود. تماس ما به این گونه بود که ما به آمریکا زنگ می زدیم و تلفن ما به صورت مستقیم به محل حضور انوشه در قزاقستان متصل می شد.
کتایون به من گفته بود که ین یکی از معدود (شاید یکی یا دوتا) گفتگویی باشد که انوشه قبل از پرتاب انجام خواهد داد. من به خاطر ندارم در جایی اشاره به این شده باشد که محدودیتی برای خانم انصاری وجود داشته است که چه تعداد مصاحبه انجام دهد. ولی این درست است که تعداد مصاحبه های ایشان قبل از پرتاب انگشت شمار بود.
قرار ما اگر اشتباه نکنم حدود ساعت ۴ یا ۴ و نیم صبح به وقت تهران بود. حتما فکر می کنید ما آن ساعت صبح استودیو مجهزی را رزرو کرده بودیم و با آخرین فناوری مصاحبه را انجام دادیم؟ خوب اشتباه می کنید.
من حدود ۴ صبح به منزل سیاوش رفتم. تلفن تماس ما یکی از این تلفن های قدیمی بود. سیاوش سرپیچ گوشی تلفن را باز کرد و مانند فیلم های جاسوسی یک میکروفون را به درون آن وصل کرد و درپوش را محکم کرد و آن را ضبط وصل کرد. فکر کنم یک ضبط دیگر هم برای احتیاط و برای ضبط صدای خودمان استفاده کردیم.
ما تماس را برقرار کردیم. شما تقریبا همه این گفتگو بدون هیچ کم و کاستی را در مصاحبه ای که از شبکه ۴ پخش شد دیده اید. تنها بخشی از گفتگوی ما که در قالب تلویزیونی نیامده است سلام و احوال پرسی اولیه بود و تست صدا.
ما مطابق سوال هایی که داشتیم مصاحبه را پیش بردیم که حدود یک ساعت طول کشید. پس از آن سیاوش به تلویزیون رفت که شرایط ضبط را آماده کند و من به دفتر جام جم رفتم.
با گفتگویی که با مدیران تحریریه داشتم قرار شد غیر از یک گزارش کامل پیش از پرواز و یک گزارش پس از ماموریت ما هر روز ستونی برای روایت سفر و روزشمار سفر را داشته باشیم.
من همزمان که این ستون را می نوشتم، درگیر گفتگوهای رادیویی هم بودم و برای شهرام یزدان پناه که در وب سایت دانش فضایی سفر را پوشش می داد نیز مطلب می نوشتم. و شب ها هم در برنامه سیاوش حضور داشتیم و همچنین برنامه های رصدی و سمینارها را برنامه ریزی می کردیم. یکی دیگر از کارهایی که من انجامش را برعهده داشتم ترجمه سریع محتوای وبلاگ رسمی انوشه به فارسی بود.
ما برنامه را عصر آن روز ضبط کردیم. تیم تهیه اصرار داشتند اصطلاحا زنده نمایی کنیم، من موافق نبودم اما این موضوع در حوزه تخصصی تیم تهیه بود.
ما گفتگو را به همراه مقدمه ای کوتاه در قالب گفتگو ضبط و آماده کردیم. البته ضبط ما تا جایی که یادم می آید بی وقفه یا حداکثر با یک وقفه کوتاه بود. هنگام پرسش و پاسخ ما سوال ها را دوباره می پرسیدیم و پاسخ ها از اتاق فرمان پخش می شد.
به دلیل وقت اندکی عملا فرصتی برای بالانس صدا نبود و البته یکی از دلایل کیفیت صدا هم همین روش چند مرحله ای است.
بلافاصله پس از ضبط سیاوش برای انجام کارهای بازبینی و مجوز پخش به سراغ مدیران و بخش اجرایی رفت و من هم بلافاصله با دفتر روزنامه تماس گرفتم و با خانم آشیانی که از خبرنگاران ارشد گروه رسانه بود صحبت کردم. آخرین ساعات صفحه بندی بود اما با لطف دوستانم در جام جم خبر پخش مصاحبه با انوشه انصاری از شبکه چهار بر روی صفحه یک روزنامه فردا منتشر شد.
فردا شب آن روز ویژه برنامه گفتگو با انوشه انصاری به طور کامل پخش شد. بازتاب این برنامه فوق العاده زیاد بود.
سیاوش در طول سفر سعی داشت به طور مستمر گزارش پرواز را از طریق آسمان شب پخش کند اگر اشتباه نکنم این روند تا روز فرود و ویژه برنامه فرود ادامه یافت، شهرام یزدان پناه، بابک امین تفرشی و من به همراه سیاوش پای ثابت آسمان شب در این بازه بودیم.
در بامداد روز پرواز، به همت نعیمه نامجو که آن موقع در شبکه جام جم کار می کرد قرار شد پخش مستقیم پرتاب را اجرا کنیم.
تجربه کم نظیری بود. شب قبل از آن سازمان فضایی ایران در بیانیه ای از این سفر حمایت کرده بود. برنامه با اجرای نعیمه نامجو و حضور سیاوش و من شروع شد. تصاویر ما از طریق تلوزیون ناسا دریافت و بازپخش می شد.
من جزییات زمانی سفر را از پیش در آورده بودم و تا جایی که می توانستم و عقلم می رسید برای حالت های مختلفی که ممکن بود برای ماموریت پیش بیاید از جمله تاخیر احتمالی روندها را بررسی کرده بودم اما واقعیت این است که همیشه ممکن است اتفاقی غیر منتظره رخ بدهد.
در همان برنامه رییس سازمان فضایی ایران نیز به روی آنتن آمد. مهندس طالب زاده که رییس ساختار نوپای سازمان فضایی ایران بود به پرسش های ما پاسخ داد.
در این بازه زمانی برنامه های متعددی برگزار شد. سمیناری که در فرهنگسرای ارسباران با سخنرانی، سیاوش، بابک، شهرام یزدان پناه و من اجرا شد شاید یکی از شلوغ ترین برنامه های عمومی در همه این سال ها فعالیت بوده باشد. در این برنامه من در ابتدا متن بلاگی که انوشه در پاسخ به این که چرا این هزینه را صرف سفر به فضا می کند، قرائت کردم. سیاوش هم کلیپی از آماده سازی سایوز ساخته بود که روی آن از آهنگ یکی از قطعات موسیقی زیبا شیرازی استفاده کرده بود که انوشه در یکی از گفتگوهایش گفته بود خواننده مورد علاقه او است. این برنامه حتی مورد استقابل رسانه های خارجی قرار گرفته بود.
یکی دیگر از برنامه ها تماشای گذر ایستگاه فضایی از فراز ایران بود. ما بر بام رصدخانه زعفرانیه تهران جمع شده بودیم. سیاوش راست می گوید من تلاش داشتم تا همه پرچمهای ایران در دست داشته باشند و سفارش هم دادیم و تنها دلیلی که در عکس ها خبری از پرچم نیست این بود که کسی که قرار بود پرچم ها را بیاورد رصدخانه خواب مانده بود.
یکی دیگر از برنامه های ما تلاش برای صحبت کردن رادیویی با انوشه بود. ما تجربه این کار را نداشتیم و زمان هم بسیار اندک بود که بتوانیم کمک بگیریم. من چند باری با دفتر سازمان رادیو آماتوری وابسته به هلال احمر رفتم اما نتوانستم همکاری آن هار ا جلب کنم. در نهایت قرار شد با همکاری نیروی انتظامی ارتباط رادیوی را برقرار کنیم.
آن روز دو گذر اتفاق می افتاد. بعد از نصب آنتن و تجهیزات تلاش ما برای ارتباط اولیه ناکام ماند. در گذر دوم، ما توانستیم صدای انوشه را از ایستگاه بشنویم اما نتوانستیم با او صحبت کنیم.
در این مورد فکر می کنم دوستان در پادکست راز چراغ اشتباه می کنند. دلیل عدم موفقیت ما گروه دومی نبود که با ایستگاه تماس گرفت. آنتن ما اگرچه گیرنده قوی بود اما فرستنده اش برد کافی نداشت و فرستنده ای با این قدرت باید مجهز به موتور ردیاب می شد تا بتواند با ایستگاه در تماس باشد یا قدرت آن افزایش پیدا می کرد.
گروه دوم هم تا جایی که یادم هست، با حضور دانش آموزان یا دانشجویان تماس را برقرار کرده بود و یکی از حاضران آن نیز از انوشه سوال کرد و انوشه نیز پاسخ داد.
این دوره دوره ای پرکار، نفس گیر و البته پرچالش بود.
بعدتر شنیدم که در مجلس اعتراض هایی به صدا و سیما برای پوشش این سفر شده است. منبع من دست دوم است و مطمئن نیستم چقدر جو شایعه بوده یا واقعیت داشته است.
سفر انوشه فرصت بی نظیری برای فضای جامعه به وجود آورد. برای چند روزی نگاه ها به آسمان و دنیایی شگفت انگیز و چشم اندازهای تازه باز شد.
شاید یکی از مهمترین رویدادهای بعدی که انوشه در ایران برگزار کرد حضور اینترنتی در مراسم روزی بود که به نام روز جهانی کرامت انسانی نامگذاری شده است. او در برنامه ای تلفنی با دختران مدرسه ای در ایران سخن گفت و از کرامت انسانی حرف زد. کاش این روز و چنین مناسبتی را بیشتر ارج می نهادیم که این روزها چقدر محتاج انسان های دارای کرامت هستیم.
شاید نکته مهم آن دوره این بود که بسیاری از ما به جای ظاهر کارها به محتوا توجه بیشتری می کردیم. وقتی با مساله حل نشده مواجه می شدیم به جای غر زدن و رضایت دادن به وضع موجود دنبال راهی برای حل آن بودیم و کمتر این توجیه را می آوردیم که جامعه ما همین است و سطح ما هم همین. ما دنبال ارتقای سطح بودیم. در مواجهه با مشکلات از آزمودن راه های تازه نمی هراسیدیم و البته کم پیش می آمد که از کار خود راضی باشیم و همیشه دنبال ایرادهای خود می گشتیم که آن را حل کرده و ارتقا بخشیم.
سیزده سال از آن روز گذشته است. اگر امروز انجام آن پروژه – با امکانات آن روز – به نظر بی نظیر یا کم نظیر میآید دلیلش نخبگی ما و همه کسانی که درگیر آن بودیم نیست. دلیلش عقب گردی است که در این سال ها کرده ایم.
به هر حال ایام خوشی بود که یادش هم گرامی است. اما خاطره خوش آن روز زمانی بیش می شود که بتوانیم آن را تکرار کنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تصویر برداری TESS به ناسا، دو شِبه زمین هدیه داد
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدال افتخار عکاسی از سیاهچاله یا جنگ خونین جنسیت، رسانه و علم در کف ِ اینترنت!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
پشت هر ایلان ماسک موفق یک شاتول است