درباره‌ی ننوشتن

(شما هم نوشتن رو دوست دارید ولی منظم نمی‌نویسین؟ توی این نوشته همراهم باشین، شاید حرفام کمکتون کنه. لطفا دیگران به خوندن ادامه ندن، براشون نکته‌ی مفیدی نداره.‌ :) )

توی پست قبلی به این موضوع اشاره کردم: بعد از این که حدود ۴۰ تا نوشته توی اینستاگرام نوشتم احساس کردم که به ویرگول نیاز دارم.

روند کارم اونجا اینطوری بود که یک عکس از خودم می‌گرفتم (!) و بلافاصله با اولین چیزی که به ذهنم می‌رسد کپشن رو می‌نوشتم.

برام جالب بود که تقریبا هیچ وقت نوشتن برام سخت نبود و همیشه چیزی برای گفتن داشتم. حتی بعضی‌وقت‌ها ایده‌های خیلی خوبی به ذهنم می‌رسید و پست‌های دوست‌داشتنی‌ای می‌نوشتم.

فکر می‌کردم حالا که به راحتی اون ۴۰ مطلب رو نوشته‌ام می‌تونم توی ویرگول هم خیلی راحت بنویسم.

پست دیشب رو خیلی راحت نوشتم.

حتی امشب هم خیلی خوب بود، یه متن خوب رو شروع کردم و ۹۰۰ کلمه نوشتم و دیدم که همون‌قدر دیگه حرف دارم و نوشتنش طول می‌کشه، به همین‌خاطر ذخیره‌ش کردم و گفتم یک مطلب کوتاه‌تر می‌نویسم.

ولی همین که صفحه‌ی سفید رو برای نوشتن پست جدید باز کردم متوقف شدم. دوباره یاد قدیم‌ها افتادم که خیلی وقت‌ها که می‌خواستم نوشتن رو شروع کنم این حالت برام پیش می‌اومد و طبیعتا بی‌خیالش می‌شدم.

اما این‌دفعه فرق داشت، این دفعه خودم رو متعهد کرده بودم که بنویسم. به همین خاطر به هر ضرب و زوری بود این نوشته رو شروع کردم، شاید بد نباشه درباره‌ی «دلایل ننوشتن» بنویسم:

هر موقع به ضرورت نوشتن پی بردی، بهش متعهد شو

نوشتن مثل شخم زدن می‌مونه،فقط یکم سخت‌تره.
نوشتن مثل شخم زدن می‌مونه،فقط یکم سخت‌تره.

نوشتن سخته.

حتی از کتاب خوندن هم سخت‌تره.

مخصوصا نوشته‌ای که بخواد منتشر بشه و بخواد خونده بشه.

پس برای انجام دادنش باید یک دلیل خوب داشته باشی.

دلایل ضعیف نمی‌تونن توی این مسیر نگهت دارن.

در این نوشته نمی‌خوام درباره‌ی خوبی‌های نوشتن صحبت کنم، همین‌قدر می‌دونم که برای شخص من نوشتن خیلی معنا داره، هیچ وقت نتونستم بی‌خیالش بشم و البته هیچ وقت بهش متعهد نبوده‌ام.

وقتی که ضرورت نوشتن رو درک کردی یک سیستم بساز، برای بعضی‌ها ساختن وبلاگ جواب می‌ده، برای یک عده کامنت گذاشتن توی وبلاگ‌های دیگران کارسازه، و برای یک عده دفترها و نوشت‌افزارهای خوشگل.

من این سیستم رو انتخاب کردم، نوشتن صد پست در صد روز.

شما سیستم خودتون رو طراحی کنین، ولی فکر نکنم بدون سیستم بتونین این کارو به صورت منظم انجام بدید.

از خودت انتظار زیادی نداشته باش

من قبلا از خودم انتظاری نداشتم، همین که یک پاراگراف ساده توی کپشن اینستا می‌نوشتم از ۹۹درصد آدم‌های اون‌جا نویسنده‌تر بودم! همین باعث می‌شد خیلی راحت‌تر باشم.

این راحتی باعث می‌شد نویسنده‌ی بهتری هم باشم.

وقتی سعی می‌کنی بدون پیش‌زمینه یک حرف گنده بزنی، خب طبیعیه که نمی‌تونی.

اصلا نوشتن این صد مطلب به خاطر همینه که کم‌کم رشد کنم، پس نباید انتظارم رو خیلی بالا ببرم.

شاهین کلانتری رو به خاطر همین توصیه‌هاش دوست دارم:

«در ابتدا اصلا قرار نیست شاهکار خلق کنید. در ابتدا فقط و فقط سعی کنید محتوای آشغال تولید کنید.»

من سعی می‌کنم مفید بنویسم،‌ ولی اولویتم در این صد روز مفید بودن نیست، قرار نیست پست‌های معرکه‌ای بنویسم، نمی‌خوام شگفت‌زده‌تون بکنم. توی این صد روز فقط می‌خوام بنویسم.

حتما در این مدت اعصابتون از بعضی از نوشته‌ها خرد می‌شه، شاید حتی بعد از چند روز دیگه دنبالم نکنین. عمیقا ازتون معذرت می‌خوام و تمام تلاشم رو می‌کنم که اینطوری نشه.

ولی اولویت یک نویسنده در ابتدای کارش باید منظم نوشتن باشه، نه خوب نوشتن.

از چیزی که هستی خجالت نکش

آدم‌ها توصیه‌ی اول رو راحت گوش می‌کنن، می‌گن باشه، مشکلی نیست، در حد و اندازه‌ی خودم می‌نویسم. ولی وقتی نوشتن رو شروع می‌کنن از خودشون خجالت می‌کشن. شبیه کسی که از شنیدن صدای ضبط شده‌ی خودش بدش میاد.

البته تا حدودی هم حق دارن، یکی از موهبت‌های نوشتن اینه که بی‌سوادی و نادانی ما رو توی صورتمون می‌کوبونه.

بهمون نشون می‌ده که چقدر ناتوانیم از صحبت دقیق درباره‌ی یک موضوع مشخص.

مخصوصا وقتی اول راه باشیم حتی از جمله‌بندی و کلمات محدودمون خجالت می‌کشیم.

ولی چاره‌ای نداریم جز این که این خجالت رو هم کنار بذاریم.

برای تبدیل شدن به چیزی که دوست داریم، ناچاریم از چیزی که هستیم خجالت نکشیم.

من همینم که هستم، این صد نوشته، ادریسِ واقعیِ پاییزِ نود و هفت رو نمایش می‌ده. امیدوارم بعد از اون اندکی بهتر شده باشم.

(یا حداقل بیشتر از قبل به نقص‌های خودم آگاهی پیدا کرده باشم.)

نوشتن یعنی تبدیل کردن محتویات ذهنت به کلمه، همین و بس

یک جمله‌ هست که می‌گه:

اگه می‌تونی حرف بزنی پس حتما می‌تونی بنویسی.

این جمله رو زیاد به خودت یادآوری کن.

قراره حرف بزنی، به همین راحتی.

قراره دغدغه‌هایی که داری رو به کلمه تبدیل کنی.

با بیشتر نوشتن مهارتت در تبدیل کردن افکارت به کلمات بیشتر می‌شه. می‌تونی متن‌هایی بنویسی که ظاهر زیبایی داشته باشن.

ولی حواست باشه که برای زیبایی محتوایی نوشته‌هات باید مغزت رو ارتقا بدی. باید خوراکی که به مغزت می‌دی رو بهتر کنی، از اینستاگرام به تلگرام، از تلگرام به وبلاگ‌ها و یوتیوب، و از اون‌جا به کتاب‌ها متمایل بشی.

باید بیشتر فکر کنی، دقیق‌تر مشاهده کنی، و عمیق‌تر تحلیل کنی.

باید با آدمای خوشفکرتری در ارتباط باشی.

باید کتابای بیشتری بخونی.

پس توی نوشتن زیاد سخت نگیر، خیلی راحت بنویس،

میثم مدنی می‌گفت الگوهاش توی وبلاگنویسی هر پست رو در یک نفس می‌نویسن،

منم سعی می‌کنم همون‌طوری بنویسم،

لازمه‌ی این توانایی اینه که مغز قدرتمندی داشته باشم.

من برای بهتر نوشتن در کنار تمرین، مغزم رو هم قوی می‌کنم.

به تو هم این دوتا راهکار رو پیشنهاد می‌دم.

مغزت رو تمرین می‌دی؟
مغزت رو تمرین می‌دی؟

این پست رو فقط درباره‌ی «نوشتن» نوشتم.

این پست درباره‌ی «بهتر نوشتن» نیست.

هر موقع که قلمم خشک شد، هر موقع که دیدم چند دیقه است به صفحه‌ی سفید لپ‌تاپ زل زده‌ام، هر موقع که حس کردم مغزم خالیه و هیچ موضوعی برای نوشتن پیدا نمی‌کنم سراغ این پست میام و می‌خونمش. فکر کنم کمکم می‌کنه.

امیدوارم برای شمایی که نوشتن رو دوست دارین، ولی کم‌ می‌نویسید هم مفید بوده باشه. :)


ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.