نوشتههای این کاربر میتواند وقت شما را تلف کند. دربارهی او: http://vrgl.ir/9MfDq
روزایی که چیزی برای نوشتن به ذهنم نمیرسه رو دوست دارم. بذارین بیشتر توضیح بدم:
ترس، ترس الکی.
ما با ریسک نکردن خیلی چیزها رو از دست میدیم.
توی کتاب «تفکر، سریع و کند» دنیل کنمن میگفت ترس از شکست اونقدر توی وجود ما قدرتمنده که باعث میشه خیلی از ریسکهای معقول رو کنار بذاریم.
مثلا این سوال رو در نظر بگیرین:
آیا حاضری ۲۰هزار تومن بدی و توی این بازی شرکت کنی؟ :
۴ تا کارت داریم که سه تاش پوچ هست و یکیش ۱۰۰هزار تومن ارزش داره.
و تو باید به صورت تصادفی یکی رو انتخاب کنی.
بیشتر آدما حاضر نیستن چنین کاری رو انجام بدن،
چون میترسن ۲۰ تومن رو از دست بدن و هیچی به دست نیارن.
در صورتی که از نظر ریاضی تو میتونی امیدوار باشی که به طور میانگین ۲۵ هزار تومن با این شرطبندی گیرت میاد.
پیشنهاد کنمن این بود که از عقلمون کمک بگیریم و به این فکر کنیم که احتمالا توی زندگی باید کلی از این تصمیمات بگیریم،
وقتی تعداد این تصمیمات زیاد میشه کاملا به صرفه است که به علم آمار اعتماد کنیم و «ریسکهای معقول» رو بپذیریم.
وقتی که به آمار اعتماد میکنیم نسبت به شکستها بیحس میشیم،
چون میدونیم که فقط کافیه به تعداد دفعات کافی شکست بخوریم تا یک پیروزی ارزشمند نصیبمون بشه.
اینجوری این جملهی ست گودین رو بیشتر درک میکنیم که میگه:
راز اشتباه کردن اینه که نباید ازش پرهیز کنی!
رازش اینه که باید به اشتباه کردن تمایل داشته باشی.
و لازمه که این موضوع رو درک کنی که با اشتباه کردن نمیمیری!
زندگی بزدلانه
واقعیت اینه که اکثر ماها خیلی سوسول زندگی میکنیم.
خیلی بزدلانه منابعمون رو خرج میکنیم و بیشازحد محافظهکارانه تصمیم میگیریم.
این ترس بیجا و احمقانه باعث میشه خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنیم منابعمون رو تلف کنیم.
ما شبیه اون کسی هستیم که برای درست کردن ۵۰تومنی پارهش بهش یه چسب ۵۰۰ تومنی میزنه.
ما کسایی هستیم که درآمد ساعتیمون ۲۰هزار تومن هست و برای به دست آوردن یک تخفیف ۵هزار تومنی هر روز یک ساعت از وقتمون رو توی سایتها دنبال تخفیف میگردیم.
ما همونایی هستیم که به جای سپردن کارها به دیگران دوست داریم خودمون همهی کارها رو با پول کمتر انجام بدیم و به منابع دیگهای که تلف میشن توجهی نداریم.
ما وقتی که با انجام یک کار راحت نیستیم انجامش نمیدیم چون میترسیم ازش زده بشیم.
موقعی که خسته میشیم، خوابمون میاد یا حوصلهمون سر میره دست از تلاش بر میداریم، شاید چون فکر میکنیم با تلاش بیشتر میمیریم.
ما به دنبال برقراری تعادل بین کار و زندگیمون هستیم ....
اتلاف هوشمندانهی منابع
همین فکرها باعث شد که چند وقت پیش تصمیم بگیرم یکم از منابعم رو تلف کنم.
تصمیم گرفتم کارهای با بازدهی کم رو هم انجام بدم،
حتی با انجام دادن کارهای ظاهرا بینتیجه راحت باشم.
(دقت کنین: دارم دربارهی مشکل کسایی حرف میزنم که اونقدر نگران منابعشون هستن، و اونقدر به دنبال مفید بودن کارهاشون هستن، و اونقدر از مردن میترسن که نتیجتاً دست به هیچ کاری نمیزنن و خودشون و ظرفیتهاشون رو دستنخورده تحویل خاک میدن. دربارهی تلف کردن هوشمندانهی منابع یک پست مینویسم.)
همیشه کار درست رو انجام میدین و همیشه از عهدهی کارهاتون برمیاین؟
تبریک میگم، به باشگاه «معمولی»ها خوش اومدین.
این ترس از شکست و مرگ و اشتباه کردن باعث میشه تمام زندگیمون توی یک دایرهی کوچیک مطمئن و امن بگذره.
همون comfort zone خودمون.
همون جایی که احتمال اشتباه و شکستمون توش خیلی کمه.
همون جایی که با چالشهاش آشناییم و به تواناییهامون در اون محدوده مطمئنیم.
همون جایی که همهی آدمای معمولی دیگه هم همونجا زندگی میکنن.
ولی برای بزرگ شدن چارهای نداریم جز اینکه مرزهامون رو جا به جا کنیم.
ناچاریم وارد محدودههایی بشیم که توشون اشتباه میکنیم، با احتمال بیشتری شکست رو تجربه میکنیم.
ولی این یک ریسک معقوله، و بهتون اطمینان میدم با این کار «نمیمیرین».
همین ست گودین یک دورهی آموزش مدیریت و رهبری برگزار میکنه به اسم altMBA.
این دوره غیر حضوریه، ۴ هفته طول میکشه، تمام وقتت رو میگیره در این یک ماه، و حدود ۴هزار دلار هزینه داره.
خودش دربارهی altMBA میگه:
«هیچ رازی وجود نداره. هر چیزی که باید بدونید رو میتونید رایگان توی وبلاگم پیدا کنین.
ولی برای یادگیری واقعی یک سری از مفاهیم باید توی شرایط خاصی قرار بگیرید.
ما توی این دوره همین کارو انجام میدیم.
توی این دوره شما مجبور میشید پروژههایی رو انجام بدید که نمیتونید انجامشون بدید!
این دوره فوقالعاده فشرده است و شما برای انجام پروژههاتون وقت خیلی کمی دارید.
توی این ۳۰ روز باید ۱۰ تا پروژهی ۳ روزه رو به پایان برسونید در حالی که وقت خیلی بیشتری نیاز دارین!
ما میدونیم که شما نمیتونید انجامش بدید، ولی با این فشار زیاد شما یاد میگیرید که چطور خودتون رو مدیریت کنید، چطور از کمالگرایی دست بکشید، چطور از شکست خوردن نترسید، و چطور مرزهای تواناییهاتون رو جابهجا کنید.
وقتی توی این دوره ۱۰ بار با این چالش دست به گریبان میشید تفکرتون عوض میشه و به چالشها به یک چشم دیگه نگاه میکنین.»
راستش نمیدونستم امشب چی بنویسم؛
و از این بابت خیلی خوشحالم!
این اتفاق یعنی چالش ۱۰۰روزه داره وارد بخش جذابش میشه.
روزهایی که نوشتن برام سخت میشه،
از حالا به بعد قویتر شدنم اتفاق میافته.
از همینجا که میفهمم حرفی برای گفتن ندارم،
از همین امشب که برای پیدا کردن سوژه به ذهنم فشار آوردم و یه دوری توی وبلاگها زدم.
«یکی از موهبتهای نوشتن اینه که بیسوادی و نادانی ما رو توی صورتمون میکوبونه.»
و امشب من سیلی نوشتن رو روی گونههام احساس کردم.
خوشحالم که چالشی که انتخاب کردم فراتر از تواناییهام بوده،
(اصلا چالش باید فراتر از تواناییها باشه.)
خوشحالم که مجبور میشم در طول روز بیشتر فکر کنم و بیشتر بخونم و مشاهده کنم.
خوشحالم که ماهیچههای تفکرم دارن درد میگیرن.
و خوشحالم که ممکنه شکست بخورم.
در همین رابطه بخونید:
ادریس میرویسی هستم. دربارهی زندگی، تفکر، دین و روانشناسی مینویسم.
در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.
اگه میخواین نوشتههام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.
و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای ادامه دادن به این چالش باید یه سری چیزها اصلاح بشن:
مطلبی دیگر از این انتشارات
به احترام همهی چیزهای «خوب»ی که «نیست»ند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولویتهای زندگی من در این لحظه