سطحی، کوچیک، حقیر و احمق.

با دیدن بعضی آدم‌ها احساس سطحی بودن می‌کنم، احساس کوچیکی.

وقتی که به حرف‌هاشون گوش می‌دم و نوشته‌هاشون رو می‌خونم به این نتیجه می‌رسم که هیچی نیستم.

به این فکر می‌کنم که در این سال‌ها، چقدر سطحی زندگی کرده‌ام.

لذتم سطحی، دردم سطحی،

دینداریم سطحی، عصیانم سطحی،

تفکرم سطحی، دغدغه‌هام سطحی،

سوال‌ها و جواب‌هام سطحی،

ارزش‌هام سطحی،

احساساتم سطحی،

شوق‌ها و ترس‌هام سطحی،

امیدها و ناامیدی‌هام سطحی،

روابطم سطحی،

دوستی‌ها و دشمنی‌هام سطحی،

موفقیت‌ها و شکست‌هام سطحی،

خنده‌ها و گریه‌هام سطحی،

مشاهده‌هام سطحی، تعمق‌هام سطحی!

حرف‌ها و نوشته‌هام سطحی،

دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌هام سطحی،

چقدر سطحی یاد گرفته‌ام،

چقدر کم کار کرده‌ام،

چقدر کم پول درآورده و خرج کرده‌ام،

چقدر کم عشق و تنفرم رو خرج کرده‌ام،

و چقدر کم زندگی کرده‌ام.


از این جهنم متنفرم،

از کوچیک بودن بدم میاد،

این که می‌بینم بی‌نهایت آدم از من عمیق‌تر و بزرگترن برام غیر قابل تحمله،

از این که این همه «زندگی بهتر» می‌بینم ناراضیم.

دوست دارم بیشتر زندگی کنم.

دلم می‌خواد بزرگتر بشم.

شکوه و عظمت رو می‌خوام.

نمی‌تونم بدون احساس کردن و حرکت کردن به سمتش زندگی کنم.

این متن به نتیجه‌ی مشخصی نمی‌رسه،

اصلا قرار نیست تموم بشه،

این متن رو باید تا آخر عمرم ادامه بدم،

باید تا آخر عمرم زندگیش کنم،

من می‌خوام بهتر از این زندگی کنم ...


پانوشت:

خواهشا توی کامنت‌ها درباره‌ی امید و تلاش و شکر کردن خدا و تفاوت آدم‌ها و مقایسه نکردن و رضایت از زندگی و مشکلات دیگران و تو هم خوبی و حالا اشکالی نداره و خودت رو اذیت نکن صحبت نکنید.

بذارید از احساسات منفی در جای درستش استفاده بشه.

راستی توی نوشته‌ی گری وینرچاک هم به این موضوع اشاره کرده‌ام،

قرار بود یک نوشته درباره‌ی زندگی کردن با کله بنویسم، باید بنویسمش.

این نوشته هم نامربوط نیست.


ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.