۶ توصیه و تمرین ساده برای بهتر فکر کردن

حرف‌هایی که توی این پست می‌زنم ممکنه ظاهرا خیلی ساده به نظر برسن، ولی اگه کسی در تمام افکار و صحبت‌هاش این موارد رو رعایت کنه از نظر من جزء یک درصد خوش‌فکر جامعه است.

حرفم رو پس می‌گیرم، لازم نیست در تمام افکار و صحبت‌هاش رعایت کنه، اگه فقط زمانی که سعی می‌کنه منطقی باشه این موارد رو رعایت کنه جزء یک درصد خوش‌فکر جامعه است.

(من خودم خیلی اوقات این موارد رو رعایت نمی‌کنم.)

۱. هیچ ایده‌ای اونقدر احمقانه نیست که به اشتباه بودنش مطمئن باشیم،

احمقانه‌ترین چیزی که تا به حال شنیدین رو تصور کنین و به احتمالِ درست بودنش فکر کنین. یکم بیشتر فکر کنین. ممکن نیست درست باشه؟

۲. هیچ ایده‌ای اونقدر واضح و بدیهی نیست که به درست بودنش مطمئن باشیم،

قطعی‌ترین گزاره‌ای که بهش باور دارید رو به خاطر بیارید و این احتمال رو بدید که این گزاره اشتباه باشه، دوباره فکر کنید.

۳. احمق‌ترین کسی که تا به حال دیدین رو تصور کنین،

واقعیت اینه که این فرد اونقدرها هم احمق نیست.

سعی کنین به جای این‌که با مدل ذهنی خودتون به یک حرف احمقانه‌اش فکر کنین، این سوال رو از خودتون بپرسید: چه مدل ذهنی‌ای باعث شده که این آدم چنین حرفی رو بزنه؟
احتمالا با پرسیدن این سوال بیشتر بهش حق بدید.

و بعد این سوال رو بپرسید: چه عوامل وراثتی و محیطی، و چه جور تربیت و تجربیاتی باعث شده این مدل ذهنی در این آدم شکل بگیره؟
گمان می‌کنم با پرسیدن این سوال خیلی بیشتر بهش حق بدید.

۴. خوشفکرترین و باهوش‌ترین آدمی که می‌شناسین رو تصور کنین،

واقعیت اینه که اون آدم اونقدرها هم خوش‌فکر و باهوش نیست،

یکی از دلایل مهمی که شما اینقدر افکارش رو می‌پسندید اینه که حرف‌هاش افکار شما رو تایید می‌کنن.

شما و اون افکار مشترک زیادی دارید، افکاری که در ذهن شما زیاد شفاف نیستن و حتی شاید احساستون اون‌ها رو می‌پسنده، و موقعی که استدلال‌های محکم و جذاب اون فرد رو در رابطه با افکارتون می‌شنوین خیلی زود به این نتیجه‌ی اشتباه می‌رسین که:

عجب استدلال‌های محکمی! و عجب آدم‌های باهوشی!

مثلا حسن رحیم‌پور ازغدی یا حسن عباسی رو در نظر بگیرین، یه دلیل مهمی که مذهبی‌ها این افراد رو دوست دارن اینه که خیلی باکلاس حرف می‌زنن، از کلمات قلمبه‌سلمبه استفاده می‌کنن، کلماتی که خیلی از مردم عادی معناشون رو متوجه نمی‌شن، و صرفا چون نتایج مطابق افکار آدمای مذهبی از حرفاشون می‌گیرن در چشم اون‌ها آدمای باسواد و باهوشی به نظر می‌رسن.

همین حرف درباره‌ی ریچارد داوکینز و کارل پوپر هم صادقه.
پوپر می‌گه: کتاب‌های من بیشتر از این که خونده شده باشن، درباره‌شون حرف زده شده، چون افکار و خواسته‌های یه عده رو تایید می‌کردن.

این پست که چند وقت پیش نوشته بودمش به این بخش مربوطه.

حواستون باشه:
۵. تعداد حالات خیلی بیشتر از اونیه که فکرش رو می‌کنید.

اصول‌گرا و اصلاح‌طلب،

راست و چپ،

دموکرات و جمهوری‌خواه،

خوب و بد،

تندرو و محافظه‌کار،

درست و اشتباه،

نه! این تقسیم‌بندی‌ها اشتباهن،

این تقسیم‌بندی محدود خیلی اوقات یک آفت فکری هست.

حتی اگه بخواین دقیق‌تر باشین و بگین تندرو و محافظه‌کار و معتدل، باز هم دارید اشتباه می‌کنین.

اولا معیارتون برای این تقسیم‌بندی چی هست؟

اگه از افراد بپرسیم احتمالا بیشتر آدما خودشون رو معتدل می‌دونن!

ثانیا تعداد حالات خیلی بیشتره،

اگه بخوایم دقیق صحبت کنیم بی‌نهایت حالت وجود داره.

به همین خاطره که می‌گن هر موقع از کلمات «همیشه» یا «هرگز» دارید استفاده می‌کنین احتمالا جمله‌تون اشتباهه.

مثلا این موضوع رو در نظر بگیرید:

فرض کنین یک روایت از یک معصوم نقل می‌کنن که: «آسمان بنفش است.»

و شما می‌دونید که آسمون آبی هست،

چه نتیجه‌ای می‌گیرین؟

اکثر آدما یک یا دو یا سه‌تا حالت به ذهنشون می‌رسه،

ولی بذارید تعداد حالت‌ها رو بشمریم:

  1. معصوم جاهل بوده.
  2. معصوم دروغگو بوده.
  3. معصوم در این مورد خاص دروغ گفته. (یا به خاطر نفع شخصی و یا به خاطر یک دلیل معقول)
  4. معصوم سهواً اشتباه کرده. (یا یک لحظه اشتباه دیده یا اشتباه تلفظ کرده یا اشتباه بهش خبر دادن)
  5. در اون زمان یا مکان خاص آسمان بنفش بوده.
  6. منظور معصوم از آسمان، سقف خانه بوده یا عرش یا یک معنای کنایی دیگر.
  7. حرف معصوم در گذر از نسل‌ها در جای دچار تحریف عمدی یا سهوی شده.
  8. در ترجمه‌ی عبارت اشتباهی رخ داده. (یا معنای کلمه در گذر زمان عوض شده)

بعضی از این حالات خودشون به چند حالت تقسیم می‌شن،

آدم‌هایی که از نظر فکری ضعیف هستن ممکنه با همین یک روایت به این نتیجه برسن که معصوم جاهل بوده، در حالی که کلی حالات دیگه وجود داره.

این یک مثال بود، اگه کمی دقت کنیم در زندگی روزمره با کلی آدم مواجه می‌شیم که بیشتر از یکی دو حالت برای هر مسئله به فکرشون نمی‌رسه.

و در آخر اینکه:
۶. همیشه منطقی نباشین و دقیق فکر نکنین.

قبلا هم به این موضوع اشاره کرده‌ام که فکر کردن برای مغز عمل پرهزینه‌ای هست و باعث می‌شه زود خسته بشیم.

به همین خاطر ما نمی‌تونیم همیشه کاملا منطقی فکر کنیم.

برای این‌که بتونیم بهتر فکر کنیم لازمه که وقت‌هایی که ضروری نیست فکر نکنیم!

به نظرم یکی از هوشمندانه‌ترین کارهایی که یک آدم خوش‌فکر انجام می‌ده اینه که از فکرش تنها در اوقات ضروری استفاده می‌کنه. نه در مواقع پیش پا افتاده. :)


ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.