کافران، منافقین، مومنین و پیامبران ( فدای چه چیزی می‌شوی؟)

کافران، فدای خودشان می‌شوند.

یک حصار سفت و سخت دور «خود»شان می‌کشند، همه‌چیز رای برای «خود»شان می‌خواهند و صبح تا شب به فکر «خود»شان هستند.

تمام هستی را به دو بخش تقسیم می‌کنند: «من» و «دیگران».

و شروع می‌کنند با هر چیزی که «من» نباشد بر سر منابع می‌جنگند.

شاید گمان می‌کنند تا ابد زنده‌اند که این چنین زندگی می‌کنند.

شاید فکر می‌کنند می‌توانند در مقابل «تمام هستی» پیروز شوند.

منافقین، فدای هیچ‌چیز.

این‌ها بیش از حد احمق یا بیش از حد ترسو هستند.

بیش از حد احمقند چون فکر می‌کنند که می‌توانند دارایی‌هایشان را «حفظ کنند» و فدای هیچ چیز نشوند.

فکر می‌کنند می‌توانند دنیا را ثابت نگه دارند، آن‌ها می‌خواهند منابع‌شان را خرج نکنند، حتی اگر بتوانند می‌خواهند زمان را نگه دارند، دوست دارند درهمان لحظه‌ای که شاد و دارا هستند زمان بایستد.

درک نمی‌کنند که زمان هیچ‌گاه نمی‌ایستد و منابعشان خواه‌ناخواه از دستشان خواهد رفت.

و یا بیش از حد ترسو هستند،

این حقایق را می‌فهمند ولی جرئت اقدام ندارند.

اینان از کافرها هم ترسوترند، چرا که کفار حداقل با تمام هستی به جنگ برخاسته‌اند، ولی منافقان آنقدر متوهم یا ترسو هستند که می‌خواهند تمام هستی در «صلح کامل» به سر ببرد.

مومنین، فدای خدا.

مومنین محکوم بودنشان را فهمیده‌اند.

این‌که ناچارند فدای چیزی شوند،

آن‌ها می‌دانند که تا ابد زنده نیستند،

می‌دانند که نمی‌توان در مقابل تمام هستی قد علم کرد،

آن‌ها می‌دانند که محکومند به دنبال کردن خوبی،

و فدا شدن در راهش.

آن‌ها «بالاجبار انتخاب کرده‌اند» که فدای خدا شوند.

و پیامبران، فدای خلق خدا.

اما پیامبران داناترین و شجاع‌ترین مومنانند.

آن‌ها خدا را خوب می‌شناسند.

بی‌نیازیش را باور دارند.

آن‌ها به دنبال فدا شدن برای «یک موجود بزرگ» نیستند،

آن‌ها در فدا شدنشان به دنبال «جاودانگی» یا «شکوه و عظمت» یا «پاداش» نیستند،

آن‌ها نمی‌خواهند داستان شکوهمندی بسازند یا از خودشان نامی به یادگار بگذارند،

حتی فکر کردن به این نوع فدا شدن هم ترسناک است،

و ایشان آن‌قدر شجاع هستند که این‌گونه بیندیشند و این‌گونه عمل نمایند.

پیامبران فدای ضروری‌ترین حق‌ها می‌شوند،

فدای مهم‌ترین وظیفه‌ها،

هرچند در ظاهر کاملا بی‌اهمیت و «معمولی» و کوچک به نظر برسند.

آن‌ها زیبایی و بزرگیِ «حق» را درک کرده‌اند،

و این زیبایی و بزرگی را در زشت‌ترین و کوچک‌ترین کارها هم می‌توانند ببینند.


برای ارتباط بیشتر با این نوشته کلیشه‌های ذهنی‌ رو کنار بذارید:

تعریفتون از کافر و منافق و مومن و پیامبر و کنار بذارید،

تعریفتون از صلح و صرفه‌جویی در منابع و جنگ رو کنار بذارید،

اون جمله‌ی راسل که می‌گه «من فدای عقیده‌ام نمی‌شم چون شاید اشتباه باشه» رو کنار بذارید.

(اساسا مگه آدم می‌تونه فدا نشه؟ هر روزی که می‌گذره ما با انتخاب‌هامون داریم فدای یک چیزی می‌شیم. در واقع داریم بخشی از زمانمون رو صرف چیزی می‌کنیم و مگه صرف بخشی از زمانمون صرف بخشی از خودمون نیست؟)


ادریس میرویسی هستم. درباره‌ی زندگی، تفکر، دین و روان‌شناسی می‌نویسم.

در صورتی که این پست رو دوست داشتید، با دیگران به اشتراک بذاریدش.

اگه می‌خواین نوشته‌هام رو دنبال کنین عضو این کانال تلگرام بشین.

و اگه اهل اینستاگرام هستین، اونجا دنبالم کنین.