یک آموزگار...
اگر من وزیر آموزش و پرورش باشم...
اگر همین الان به شما بگویند وزیر آموزش و پرورش باشید، چکار میکنید؟
شما هم در کامنت پاسخ خود را بنویسید.
حدود ۱۲ میلیون دانشآموز و ۱ میلیون معلم، باعث میشود که پاسخ به این سوال، برای آدمهای دغدغهمند، بسیار سخت باشد. البته وزرایی از جنس آنهایی که آمدند و رفتند و هستند، به کتفشان هم نیست که کوچترین تصمیم آنها برای بیش از ۱۳ میلیون ایرانی سرنوشتساز و چه بسا سرنوشت خراب کن خواهد بود. بگذریم.
و اما اگر من همین الان وزیر آموزش و پرورش باشم چکار میکنم!
گام اول: مدارس را تعطیل میکنم.
در گام اول یک انقلاب فرهنگی راه میاندازم و حداقل به مدت یک سال مدارس ابتدایی تا دبیرستان را تعطیل اعلام میکنم که زمان داشته باشیم ببینیم چه خاکی به سرمان کنیم و آنچه این مدت به اسم آموزش و پرورش به مغز بچهها کردهایم چه بوده و چه کنیم از این به بعد.
گام دوم: تمام میز و نیمکتهای دانشآموز و معلم را میفروشم به ذوب آهن.
میسپارم به مدیر هر مدرسهی دولتی (فقط با دولتیها کار داریم) تمام تیر و تخته و میز و نیمکت و مبلمان اداری و کلاسی و آموزشی و آزمایشگاهی، شامل خراب و سالم و نو و کهنه و هرچه که چوب و آهن دارد را به ضایعاتیها و ذوبآهن بفروشند و پولش را در حساب مدرسه بگذارند که باهاش خیلی کار داریم.
گام سوم: با حفظ اسکلت ساختمان مدارس، کف و سقف و دیوار، هرچه غیر از آن هست را میکوبم و از نو میسازم یعنی بازسازی کامل مدارس.
میگویم با درآمد حاصل از فروش تیر و تختهها بعلاوهی پول بیپایان نفت هر مدیری هرچه که در چنته دارد رو کند و مدرسهی خودش را زیبا، شیک، نو و مدرن کند. دستور میدهم هیچ چیزی تعمیر نشود، شوفاژ خراب است؟ بیندازند توی کوره ذوب آهن، سرویس کامل موتورخانه و شوفاژ و پکیج و رادیاتورها، نو شوند. سیمکشی و تاسیسات و برق و فاضلاب و گاز و تلفن خراب است؟ بریزند بیرون و همه را نو کنند. خدا برکت بدهد به چاههای نفت این کشور. پولش را میدهیم.
گام چهارم: مدارس را به بهترین امکانات مجهز میکنم.
همهی کلاسها را فرش میکنم. بهترین موکت و فرش را کف تمام کلاسهای مدارس کشور پهن میکنم.
میخواهم همه دانشآموزان و معلمها روی فرش دور هم بنشینند و صفا کنند. یک تخته هوشمند از بهترین نوع هم برای هر کلاس خواهم خرید. از سیستان تا تهران، همه کلاسها موکت و فرش و یک تخته هوشمند. علاوه بر آن در هر کلاس یک آب سرد کن و یک یخچال میگذارم که نیاز آب و غذای همه دانشآموزان را رفع کنیم و هیچ کسی نخواهد با خودش بطری آب و تغذیه به مدرسه بیاورد. به مدیران مدارس میگویم هر روز صبح یخچال هر کلاس را از میوه و خوراکی سالم پر کنند.
حیاط تمام مدارس ایران را با چمن مصنوعی فرش خواهم کرد.
دستشوییهای مدارس را با بهترین کاشی و سرامیک و شیرآلات تجهیز خواهم کرد. تمام شیرآلات چشمی باید باشند که دانشآموزان دست به شیر آب نزنند و دستشان آلوده نشود.
میگویم برای دفتر مدیر و معلم و معاونین بهترین مبلمان را بخرند. بهترین چوب و چرم و انواع کمد و قفسه با بهترین برند و کیفیت.
پولش؟ خدا برکت بدهد به منابع نفت و گاز این کشور. پول داریم، پولش را میدهیم.
تا اینجا مربوط بود به آنچه که از مدارس داشتیم. همه این کارها، کار کمتر از یک ماه است.
و اما بقیه مربوط است به آنچه باید داشته باشیم.
گام پنجم: مدرسه میسازم.
آماری میگیریم از تعداد کلاسهای موجود، و تعداد دانشآموزان موجود و پیشبینی شده برای سالهای آینده، تعداد کل دانشآموزان کشور را تقسیم بر ۱۰ میکنیم، که هر کلاس درس در این کشور ماکزیمم ۱۰ نفره باشد، چند کلاس و مدرسه کم داریم؟ دستور میدهم بسازند. از سیستان تا تهران باید برای هر ۱۰ دانشآموز یک کلاس درس داشته باشیم. فقط هم در یک نوبت. چه معنی دارد مدارس دو نوبته باشند؟ شیف صبح و ظهر؟ مگر این مملکت گداست؟ مگر نفت نداریم؟ مدرسه میسازیم. آنقدر میسازیم که تک شیف، هر ۱۰ دانشآموز یک کلاس داشته باشیم. پول که باشد در کمتر از یک سال ساخته میشود. پول هم که شکر خدا در این کشور معدنخیز و نفتخیز فراوان است. مدرسهها میسازیم و بهترین تجهیزات و امکانات را برایشان فراهم میکنیم.
گام ششم: سیستم استخدام معلم را لغو میکنم و آن را با تایید صلاحیت حرفهای جایگزین میکنم.
گام بسیار بسیار مهمی است. چون در این مرحله باید به فرایند استخدام معلم در کشور پایان دهیم و آن را به سیستم تایید صلاحیت حرفهای تبدیل کنیم. سیستم جذب معلم باید بر اساس صلاحیت حرفهای باشد نه استخدام سازمانی. نقش وزارت آموزش و پرورش در اینجا این است که یک گواهینامهی تایید صلاحیت حرفهای برای هر معلم صادر کند، در موضوع و رشتهی تخصصی همان معلم. معلم با این گواهینامه، به نزدیکترین مدرسهی محل خود مراجعه میکند و در رشتهی تخصصی خود مشغول به کار میشود.
با یک مثال موضوع را تفهیم میکنم: یک آموزشگاه خصوصی را در نظر بگیرید. زبان، موسیقی، هنر، ریاضی تقویتی، هرچه که هست. کلاسهایش را با چه معلمی پر میکند؟ معلوم است، با معلمی که توانایی تدریس موضوع مورد نظرش را داشته باشد. چطور آن را پیدا میکند؟ گزینش و مصاحبه! چطور حقوق میدهد؟ توافق! نتیجه؟ مدیر آموزشگاه راضی، معلم هم راضی.
تفاوت آموزشگاه خصوصی با مدرسه دولتی در این خواهد بود که حقوق را مدیر آموزشگاه پرداخت نمیکند بلکه وزارت آموزش و پرورش پرداخت میکند.
گام هفتم: حقوق معلم را به اندازه حقوق نماینده مجلس افزایش میدهم.
و هر بار که نمایندگان مجلس حقوق خود را افزایش دادند، دو برابر مقدار افزایشی آنها، حقوق معلم را افزایش میدهم.
گام هشتم: مستخدم و آبدارچی را حذف میکنم.
مستخدم مدارس (همان بابای مدرسه) را حذف میکنم. دانشآموز و معلم و مدیر و معاون، دوش به دوش هم در نظافت مدرسه خود خواهند کوشید.
آبدارچی را هم از ادارهها حذف میکنم. کارمند عزیز اداره، زحمت ریختن یک چایی را به خودش خواهد داد.
در مدارس و ادارهها، به جای حقوقی که به آبدارچی میدهم، یک یخچال پر از مواد غذایی و چای ساز و قهوه ساز و ماکروفر میگذارم که هر کسی از خودش پذیرایی کند. کجای دنیا آبدارچی دارند؟؟؟
تا اینجا تقریبا یک سال تعطیلی ناشی از انقلاب فرهنگی ما تمام شده و اول مهر دانشآموزان میخواهند به مدرسه بروند.
و اما بقیه موارد را بخوانید.
گام نهم: کتابهای درسی را حذف میکنم.
با برپایی سیستم آموزشی غیرمتمرکز، به مدیران مدارس سرفصلهای آموزشی در هر موضوع را میدهم و انتخاب محتوا و نوع آموزش را به خودشان واگذار میکنم.
برای مثال، برای اول ابتدایی اهداف زیر را پیشنهاد میکنم:
دانشآموز کلاس اول ابتدایی باید در پایان سال تحصیلی بتواند:
- همکاری و همیاری در گروه دوستان را آموخته باشد. توانایی کار گروهی داشته باشد.
- بتواند مشکلاتش را با گفتگو، نه با دعوا، با دوستانش حل کند.
- قدرت نه گفتن داشته باشد و حریم خصوصی خودش را بشناسد.
- مفاهیم ابتدایی موسیقی را بداند. نتها را بشناسد. با بلز یا فلوت یک قطعه ساده بنوازد.
- حداقل ۲ رشته ورزشی را آموخته باشد و در آن به مهارت نسبی دست یافته باشد.
- با نقاشی، خط، سفالگری، کاردستی آشنا شده باشد و به یکی از اینها علاقه نشان دهد.
- الفبای فارسی را بیاموزد و متنهای سادهی فارسی را بخواند و بنویسد.
- اعداد و شمارش را بیاموزد و تا عدد ۱۰۰ را بخواند و بنویسد. تا عدد ۵۰ را جمع و تفریق کند.
اینها فقط مثال بودند که بدانیم سرفصل دادن یعنی چه و در آخر، خواستن یعنی چه. یعنی به همین شیوه برای ۱۲ پایه تحصیلی سرفصلهای آموزشی میدهیم و در پایان سال، نه از دانشآموز، که از مدیر مدرسه بازخواست خواهیم کرد که برای دستیابی به هر کدام از این هدفها چه کردی. مستنداتش را ارائه بدهد.
دانشآموزان؟ امتحان؟ فراموشش کنید. دانشآموزان از بازخواست مبرا هستند. مگر وقتی شما مدرسه را با عشق بسازید و در آنجا با عشق کنار دانشآموز بنشینید، کسی هم پیدا میشود که نتواند تا عدد ۱۰۰ را بشمارد و بخواند؟
گام دهم: مشق شب را ممنوع میکنم.
هرچه قرار است یاد بچهها دهید در مدرسه انجام دهید. تکلیف خانه، مشق، رونویسی، سوال و امتحان تستی و کتبی و تشریحی، همه و همه را ممنوع اعلام میکنم. کیف و کتاب و دفتر بچهها باید در قفسههای شخصی در مدرسه باقی بماند و آزاد و رها به مدرسه بیایند و آزاد و رها از مدرسه به خانه برگردند.
معلم میخواهد نوشتن آموزش دهد؟ سر کلاس با ۱۰ نفر دانشآموز بسیار وقت برای تمرین و نوشتن دارد. دیگر نیازی به مشق شب نیست.
گام یازدهم: ساعت شروع مدارس سراسر کشور را ۹ صبح اعلام میکنم.
کدام شیر پاک خوردهای تا امروز این قانون را وضع کرده بود که بچه ۷ ساله، ساعت ۶ صبح در سرمای زمستان، به سختی بیدار شود و ساعت ۷ صبح شال و کلاه کند و برود مدرسه که ساعت ۷ و نیم صبح در مراسم صبحگاه دندانشهایش از سرما بلرزد؟
تف به این قانون ظالمانه. همه کودکان این سرزمین باید به اندازه کافی بازی کنند و بخوابند. ساعت ۹ صبح سلانه سلانه در مدرسه حضور به هم رسانند. ساعت ورود و خروجی سخت گیرانهای نداشته باشند. مراسم صبحگاه نداشته باشند. وقتی به کلاس رسیدند با دوستان و معلم خود به خنده سلام کنند و خوش باشند. نه عبوس و اخمو و خوابآلود در دلشان به زندگی فحش بدهند.
گام دوازدهم: چهارشنبهها را هم علاوه بر پنجشنبهها، تعطیل اعلام میکنم.
چه خبر است از شنبه تا چهارشنبه بچهها بروند مدرسه؟ (ما بدبختها که از شنبه تا پنجشنبه میرفتیم!)
همان ۴ روز هم زیاد است. چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه، تعطیلی کل مدارس کشور را اعلام میکنم.
گام سیزدهم: به همه دانشآموزان تمام مقاطع، ۹ صبح، در مدرسه صبحانه میدهم.
نفت داریم آقاجان، مگر پول صبحانهی ۱۲ میلیون دانشآموز برای هر سال تحصیلی چقدر میشود؟ نفت میفروشیم و خرج سلامت و بهداشت جسم و جان آیندهسازان این کشور میکنیم.
که هیچ کودکی گرسنه به کلاس نیاید، در کلاس از گرسنگی ضعف و غش نکند. همه با هم از عدالت آموزشی و اجتماعی بهرهمند شوند. به همه دانشآموزان ۱۲ پایهی تحصیلی صبحانهی رایگان میدهیم.
و در آخر...
در این مدت من هیچ مدیر مدرسه، مدیر اداره و منطقهای را از سمت خود برکنار نمیکنم، ولی با کارهایی که خواهم کرد خودشان بار و بندیل را جمع میکنند و میروند، البته اگر اهل تغییر باشند میمانند و با ما همراه خواهند شد و به مدیرانی که تا این مرحله دوام آوردهاند به پاس تاب آوری در برابر این تغییرات بنیادین، پاداش نقدی میدهم و برای آنها که تغییرات را تاب نیاورده و فرار کردهاند جایگزین منصوب میکنم.
کنکور؟ پر!
وقتی ما در مدرسه به جای تست فیزیک و ریاضی، موسیقی و نقاشی و همدلی و کار گروهی را تمرین کنیم، آن وقت دانشگاهها باید خودشان پی حل مشکل خودشان بیفتند.
دانشجو میخواهند؟ خودشان راه جذب دانشجو را پیدا کنند. تا آنجا که به آموزش و پرورش مربوط است، ما تست و کنکور یاد بچهها نخواهیم داد و این مشکل را سر دانشگاهها خراب خواهیم کرد. خودشان معضل کنکور را ساختهاند خودشان هم به فکر راه حل باشند.
مدارس غیررانتفاعی؟ پر!
شما اگر پدر و مادری باشید که این مدرسهی دولتی را ببینید، باز هم فرزند خود را به مدرسه غیرانتفاعی خواهید برد؟ قول میدهم به سال نکشیده، خودشان جمع کنند بروند!
خلاصه که اگر من وزیر آموزش و پرورش شوم، مدارس را میکوبم و از نو میسازم.
شما چکار میکنید؟
ویرایش ۱ اسفند ۱۴۰۲
گزیدهای از نظرات و پاسخ من به آنها:
پرسش: اگر از شما میپرسیدند از بین همه این پیشنهادها کدامیک نسبت فایده به هزینهاش بیشتره، کدام را انتخاب میکردید؟
پاسخ: مدرسه تجهیز باشد، ولی کلاس ۴۰ نفره باشد، باز هم به درد نمیخورد.
مدرسه از امکانات لخت باشد، ولی کلاس ۱۰ نفره باشد. باز هم مفت نمیارزد.
معلم به اندازه نماینده مجلس حقوق بگیرد، ولی کلاسش ۴۰ نفره و دیوار کلاسش ترک خورده باشد و نیمکت شکسته، باز هم کار از پیش نمیرود.
کلاس ۱۰ نفره باشد، مدرسه پر از امکانات، معلم با حقوق عالی، محتوای درسی در حد لیگ برتر، ولی دانشآموز صبحانه نخورده باشد، باز هم مفت همه اینها نمیارزد.
پس تنها گزینهای که به تنهایی میتواند انتخاب نهایی من باشد که فایده به هزینهاش بیشتر ارزد، تعطیل کردن مدارس است.
پرسش: گران نیست؟
پاسخ: بله گران است. خیلی هم گران است. آموزش و پرورش یک کشور گران است. کشورهایی که این هزینه گران را متقبل شدند، امروز سرآمد تکنولوژی و علم و رفاه شهروندانشان در دنیا هستند.
نظر کاربران: منم گاهی بهش فکر کردم و اکثر این کارها میکنم. برای دوستان انگار زیادی تخیلی میاد. ولی اکثر این موارد در کل دنیا در حال اجراست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دستاورد ۱۶ سال ارزشیابی توصیفی
مطلبی دیگر از این انتشارات
استخدام در آموزشوپرورش، تهدیدها و فرصتها
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدهایی بر آموزش و پرورش - بخش ششم - بزرگترین مانع آموزش