مدرس و مشاور مارکتینگ و برندینگ
چرخه عمر کارمندان!
پس از تصویب کارگروه مربوطه و ابلاغ دستور به کارخانه، تولید محصول آغاز شده و عضوی جدید به خانواده ی یک برند پا میگذارد...
جلسات متعددی برای نحوه ی معرفی محصول به بازار، استراتژی تبلیغات، تصاحب سهم بازار و توزیع به نحو احسن و بسیاری دیگر از آیتم های دخیل در لانچ موفق یک محصول مورد بحث قرار میگیرد. در این بین یک متخصص بازاریابی به بحث ورود پیدا کرده و با بهره بردن از داده های آماری موجود اقدام به تدوین و تشریح "چرخه عمر محصول" می کند.
تمام واحد های ستادی و فروش بسیج می شوند تا تحت یک استراتژی واحد و دقیق به بهبود المان های موثر بر چرخه ی عمر محصول کمک کنند، تیم مدیریت با اهتمامی بی مثال در صدد حفظ محصول و افزایش دوره ی بلوغ و شکوفایی محصول بر می آید و حتی با صرف هزینه هایی بیشتر، برای ایجاد بازارهای جدید و بعضا صادرات تلاش میکنند تا حتی دوره ی افول محصول هم به خوبی مدیریت شود.
دلیل این پروسه کاملا مشخص است، یک محصول برای برند ثروت آفرینی می کند و طبعا ابقای برند را رقم می زند پس ضروری است که مورد توجه قرار بگیرد.
در این نوشتار سعی دارم تا توجه شما را به دارایی ارزشمندتری جلب نمایم و با هم سعی بر بهبود چرخه عمر این دارایی داشته باشیم...
تصور برند بدون منابع انسانی...
تصور کنید پس از لانچ محصول، تیم فروش و یا کارمندی برای اجرای فرامین و ورود به بازار وجود نداشته باشد!
اگر یک محصول با بهترین کیفیت پا به عرصه ی ظهور بگذارد اما تیمی برای فروش و صدایی برای پرزنت آن وجود نداشته باشد شانسی برای موفقیت دارد؟! قطعا نه...
پس عاملی مهمتر از بهبود کیفیت، سیاست قیمتگذاری، تحلیل بازار و ... هم وجود دارد، منابع انسانی!
تکه ای که در پازل کاری گاها به فراموشی سپرده شده و توجه کافی به آن وجود ندارد در حالی که به احتمال بسیار زیاد در صورت مدیریت بهینه ی منابع انسانی، بسیاری از مشکلات شرکت مرتفع می گردد.
بیایید با هم مروری داشته باشیم بر پروسه ی جذب، ارزیابی و به کارگیری دو مدیر در یک سازمان:
"مدیر فروش" و "مدیر منابع انسانی"
احتمالا مدیر فروش چندین روز در هفته و طی جلسات متعدد پیرامون وضعیت بازار با مدیریت عامل و سایر اجزای سازمان در ارتباط است، اما مدیر منابع انسانی به ندرت و بسیار کوتاه و محدود در ارتباط با تیم مدیریت باشد!
احتمالا مدیر فروش به طور مداوم مورد ارزیابی قرار میگیرد و درصورت عدم تحقق فروش تنبیه و یا در قبال کامیابی در فروش پاداش دریافت می کند، اما مدیر منابع انسانی در یک بروکراسی مشخص و در قالب یک پروتکل سازمانی کار خودش را میکند!
احتمالا مدیر فروش باید در قبال عدم آموزش صحیح نیروهای تحت امر خود به شدت پاسخگو باشد، اما از مدیر منابع انسانی پرسیده نمی شود که برای آموزش و بهبود عملکرد کارمندان چه استراتژی دارد!
احتمالا مدیر فروش باید فردی خبره و متخصص در این امر باشد وگرنه در پروسه جذب ممکن است دچار مشکل شود، اما مدیر منابع انسانی با عبور از فیلتری مشخص استخدام می شود!
احتمالا ...
احتمالا تا به الان به این ابعاد و فاکتور ها فکر نکرده بودید! کارمندان سرنوشت شرکت و برند را رقم میزنند پس لازم و صد البته ضروری است که به مدیریت صحیح آنها توجه داشته باشیم.
سازمان های موفق و ماندگار قبل از تدوین استراتژی برای بازار، استراتژی مدیریت منابع انسانی را به نگارش در می آورند.
دکتر ویلیام گلسر، بنیانگذار تئوری انتخاب معتقد است که مدیریت صحیح و بهینه ی کارمندان سبب می شود تا برندی به استواری و جهان شمولیِ تویوتا پا به عرصه ی ظهور گذارد. شاید تعهد سازمانی اصلی باشد که در صورت تحقق سبب شود تا اتفاقات زیر را پیش رو داشته باشیم:
- کاهش هزینه های جاری در سازمان
- افزایش راندمان کاری و کاهش زمان حصول نتیجه
- تولید محصولی با دقت و کیفیت بالاتر
- دلسوزی برای برند و انتقال عواملِ مخرب که در نهاد شرکت مستتر هستند
- کاهش اتلاف انرژی انسانی و سازمانی
- افزایش سهم بازار به طبع اعتقاد کارمندان به مصرف محصولات برندِ خود
- افزایش فروش به سبب اهتمام تیم فروش و خودباوری در عملکرد
- افزایش پویایی با احساس مسئولیت کارمندان و ارائه نقطه نظرات کاربردی و راهبردی
- تعهد نیرو به اجرای هرچه بهتر فرامین و عدم تاثیرپذیری از روح اجبار در کار
- و ...
جذب یک کارمند از بدو آغاز به فعالیت برای سازمان هزینه تلقی می شود. جدای از هزینه های مالی که برای ایجاد بستر فعالیت شخص در سازمان در نظر گرفته می شود، هزینه های غیرمالی چون زمان سپری شده برای توجیه وی، پتانسیل خرج شده برای آموزش و افزایش مهارت و ... نیز بسیار حائز اهمیت هستند.
به زبان ساده، با شباهتی بسیار بالا به نمودار عمر محصول، کارمند شما هم تا رسیدن به بلوغ کاری برای شما هزینه تلقی می شود!
طبیعی است که هیچ عقل سلیمی حاضر به ابطال یکباره ی سرمایه گذاریِ خود نیست، با نگاهی به همین چند سطر نوشتار نتیجه میگیریم که:
- خروج یک کارمند از سازمان یعنی ابطال سرمایه گذاری
- عدم آموزش یک کارمند یعنی ابطال سرمایه گذاری
- عدم توجه به دغدغه های یک کارمند یعنی ابطال سرمایه گذاری
- عدم تعریف و مدیریت صحیح وظایف یعنی ابطال سرمایه گذاری
- و ...
فقدان مدیریت صحیح و حرفه ای منابع انسانی همواره از اصولی بوده که در ارائه مشاوره مارکتینگ به شرکت های مختلف، عامل اصلی بسیاری از مشکلات شناخته شده است.
با توجه به انبوه خدمات/کالاهای تولیدی در بازار امروز، ایجاد "وفاداری" در مشتریان برگ برنده در تصاحب و حفظ بازار می باشد و صادقانه و صریح می گویم سازمانی که از "وفاداری کارمندان" و "رضایت سازمانی" برخوردار نیست قادر نخواهد بود وفاداری مشتریان را جلب نماید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر روز فیلتر تر از دیروز!
مطلبی دیگر در همین موضوع
همیشه میگن؛ ثروت یک قدم آنطرفه جرئته...!
بر اساس علایق شما
بار دیگر: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا