کارآفرین، مهندس، نویسنده، بشردوست و خوشبین
تجربیات استارتآپهای من به عنوان کارآفرین

برای کسی که مدتهاست برنامهنویس و کارآفرین بوده است، مفید دانستم که مروری بر روی تمامی کسبوکارهایی که راهاندازی کردهام داشته باشم.
شاید این مرور گذشته، علاوه برای خودم، برای کسی که میخواهد درسهایی از شکستها بگیرد مفید باشد. هر چند نوشتن از شاید شکستها به نظر درست نرسد، اما مطمئنم درسهایی برای هر کس در آنها هست.

اوایل سال ۲۰۰۸ بود که فکر میکنم اولین بیزینس را راه اندازی کردم.
لوتوس:
لوتوس شرکتی بود در راستای انجام پروژههای برنامهنویسی، پس از چند ماه در دانشگاه بودم، تصمیم گرفتم سال بالاییهای توانمند در زمینهی برنامهنویسی را پیدا کنم و با آنها در ارتباط باشم.
پس از مدتی، طی صحبتهایی که با همدیگر داشتیم، دیدم که آنها نیز در حال تشکیل شرکتی هستند، در نتیجه بالافاصله شروع کردم و توانستیم جلسات اولیه برای تشکیل شرکت و هدفگذاری را در پارک دانشگاه یا خوابگاه داشته باشیم.
پس از مدتی، شرکت را ثبت کردیم، هر کسی پولی در شرکت گذاشت و دفتر شرکت را هم گرفتیم. دفتری در میدان رسالت که با کمی وسائل حتی شروع به کار کردیم.
پروژههایی طی یکسال فعالیت لوتوس در زمینههای مختلف، وبسایت، شبکه و ... میامد و ما میتوانستیم دخل و خرج متناسبی داشته باشیم.
پس از یکسال همه به این نتیجه رسیده بودیم که بر خلاف صمیمتها و دوستیهایی که هنوز هم برقرار هستند، علاقهمندیهای مشترک و هدفهای مشتری در راستای شرکت نداریم. یا بهتر بتوان گفت کار تیمی و آیندهای را نمیبینیم.
درسی که از این شرکت گرفتم آن بود که یک شرکت خوب الزاما از آدمهای توانمند در آن زمینه به وجود نیامده است. هدف مشترک و شاید از خودگذشتگی برای رسیدن به آیندهای بهتر لازم اس
رادینکالا:
یکی از پروژههای خوبی که شروع کردهبودیم این فروشگاه اینترنتی کالاهای دیجیتال بود. با این حال که با گروهی از دوستان توانسته بودیم وبسایت خوبی بسازیم و جزو اولین تجربههایمان بود، فروش هم داشتیم.
درسی که از این فروشگاه گرفتم این بود که شاید فرهنگ خرید فروش اینترنتی در آن نبود، اما پروژهای مثل دیجیکالا در همان سال شروع کرد. برای بعضی از ایدهها میبایست زمان بیشتری گذاشت و انتظار کمتری در شروع داشت.
آتیس:
یک تجربهی خوب و چند ساله، پروژهی سایتساز آتیس بود. که سال ۲۰۱۰ شروع شد. این سایت ساز که شاید به شکل ایدهآل سایتسازهای امروزی نبود، اما پروژهی جدیدی بود و سایتهای زیادی را به صورت دمو و حتی اکانتهای پولی پشتیبانی میکرد.
این پروژه بر خلاف ایدهی سادهای که شاید داشت، موفقیت خوبی داشت، شاید بیشتر از ۵۰۰۰ کاربر داشت و روزانه بیشتر از ۱۰ هزارتا بازدید داشت.
سالها بعد حتی ویژگیهایی نظیر فروش توسط نمایندگیها هم به آن اضافه کرده بودیم.
درسی که از این ایده گرفتم آن بود که تفکر محصولی به معنی اضافه کردن هر ویژگیای که مشتریها میخواهند نیست. یک سیستم خوب الزاما تمامی کارها را انجام نمیدهد و میبایست به ویژگیهای زیادی که هست نه گفت.
خاله رورو:
پروژهی جالبی، که بر اساس یک بیزینس خارجی خریدهداری شده از آمازون راهاندازی شد و سرمایهگذار نیز داشت. خالهرورو، چندین فروشگاه با هدف تامین نیاز مادران بود که شروع بسیار خوبی داشت و با دفتر و سایر امکاناتی که بود به خوبی پیش میرفت.
درسی که از این ایده گرفتم آن بود که وجود سرمایهگذار خوب الزاما به معنی تغییر جهت فکری نیست و پول تنها دلیل موفقیت یک پروژه نیست.
پلاکی:
سیستم پلاکی، شاید نمونهای ساده از Mailchimp برای ارسال ایمیل گروهی بود. این محصول یک قسمت از پروژهی آتیس بود که به خوبی کار میکرد.
درسی که از این پروژه گرفتم آن بود که پراکندگی تمرکز روی چند ایده ممکن است جذاب باشد، اما فشار زیادی وارد میکند.
هایکوکتاب:
پروژهای تفریحی که برندهی جایزهای از وزارت ارشاد برای ترویج کتابخوانی نیز شد. امروزه شاید به این پروژه Hackathon یا هکاتون بگویند. این پروژهی ساده برای اشتراک گذاری عکسهای کتابها در یک هفته بازدید فوقالعادهای داشت، طوری که ما را ترغیب کرد تمرکز بیشتری روی آن داشته باشیم.
درسی که از این پروژه گرفتم، اضافه کردن ویژگی به یک محصول ممکن است آن را پیچیده کند و جذابیتش را کمتر کند.
سرنگیز:
پروژهی هایکوکتاب در حال بزرگتر شدن بود که تصمیم گرفتیم آن را یک قدم نیز بزرگتر کنیم و پروژه سرنگیز شروع به کار کرد. معرفی پروژه در چند رسانه نیز از رویدادهای هیجان انگیز آن زمان بود.
درسی که از این پروژه گرفتم، آن بود که ویژگیها میبایست به ندرت اضافه شوند و کم کم میبایست سایت را تغییر داد. تغییر ناگهانی قالب وبسایت، کاربران را شوکه کرده بود.
لیستومایز:
یک پروژهی تفریحی دیگر که پیادهسازی خوبی داشت.
درسی که گرفتم آن بود که سیستمهای چند وجهی نیازمند اطلاعات اولیه بیشتری هستند تا کاربران را به خود جذب کند.
گیتیسا:
یک مجلهی آنلاین، بر خلاف ایدهی بسیار سادهی آن، بازدیدکنندگانی پیدا کرد و توانست جذابیت خوبی داشته باشد.
درسی که گرفتم آن بود که علاوه بر هدفگذاری، نحوهی رسیدن به هدفها نیز میبایست در انتخاب تیم مهم باشد.
مطمئنم پروژههای بیشتری . هم بودهاند که شاید در این مقاله لازم به ذکر نباشد. درسهایی از تمامی آنها گرفته ام و شاید مدتی من را از شروع یک کار جدید نا امید نیز کرده باشند.
دلایل متعددی ممکن است برای شکست یک پروژه، ادامه ندادن یک پروژه موفق و یا عوض کردن پروژه وجود داشته باشد که همه تنها باعث کسب تجربه است.
و حالا ایدهی جدیدی در ذهن دارم که شروع شده است.
الان چند تا از این کسب و کارهایی که گفتید؛ همچنان کار میکنند؟
http://nakamology.ir/