سختی ها ، عذاب وجدان اولین روز کاری...

روز اول کاریم هم مثل روز اول دانشگاهم پر از استرس بود شاید هم بیشتر ، از یه طرف بخاطر نیازم به کار استرس اخراج شدنم رو داشتم و از طرف دیگه بخاطر کم تجربه بودنم استرس اینو داشتم که اگه بهم تماس وصل شد و اطلاعات کافی و درست نداشتم با عذاب وجدان بعدش چی کار کنم .

البته اینم بگم که برا شرکت اهمیت چندانی نداش که مشاوراش اطلاعات درستی میدن یا نه و فقط براش مهم این بود که تایم بیشتری رو با طرف صحبت کنیم تا بتونه پول بیشتری رو به جیب بزنه ، جوری که مشاورا مجبور بودن برای پاسخ به ساده ترین سوال مثل زمان کنکور که میشه توی چند ثانیه بهش جواب داد رو جوری جواب میدادن که حتی 30 دقیه طول بکشه .

بخاطر این کار خیلی عذاب وجدان داشتم و هیچ کاری هم نمیتونستم کنم چون از یک طرف به این کار نیاز داشتم و طرف دیگه عاشق کارم شده بودم و اعتراض کردنم باعث اخراجم میشد ، البته همه ی همکارام از این موضوع ناراحت بودن ولی اونا هم مثل من حق اعتراض نداشتن .

حدود ساعت 4 بعد از ظهر شیفت کاریم شروع میشد از شدت استرس دست و پام میلرزید اما نادیده گرفتمش ورفتم نشستم پشت میزم،چند دقبقه اول خیلی داشت خوب پیش میرفت چون هنوز بهم تماسی وصل نشده بود ولی از شانس بدم یهو تلفن زنگ خورد درست همون لحظه استرسم چند برابر شد جوری که جرعت جواب دادن تلفن رو نداشتم ، یهو نگاهم افتاد به مسئول شیفتمون (که بخاطر یه سری از مسائل اصلا ازش خوشم نمیاد و باهم مشکل داریم که بعدا راجبش براتون میگم) که داشت با عصبانیت بهم نگاه میکرد که چرا جواب تلفن رو نمیدم ترسیدم و سریع تلفن رو برداشتم ، طرف میخواست بدونه کنکور کی ثبت نامش باز میشهhttp://www.sanjesh.org/ خب منم بهش گفتم و اونم قطع کرد باید مسئول شیفتمونو میدیدین کارد بهش میزدین خونش در نمیومد ولی بخاطره تازه کار بودنم بهم چیزی نگفت ، تماس دوم هم بهم وصل شد ایندفه استرسم کمتر بود راستش رو بخواین اصلا یادم نیس که چه سوالی داش انگار دنبال یکی مگشته که باهاش درد و دل کنه طرف کنکور داده بوده و قبول نشده بوده راستش اشک منم داشت پشت تلفن درمیومد یه تشکر باحالت محزون کرد و بعد قطع کرد خلاصه تایم اون تماس هم خیلی زیاد نشد .

مسئول شیفت اومد بالاسرم بالبخند گفت بعدی رو اگر خراب کردی خودت وسایلتو جمع کن برو و منم بعدی رو خراب کردم و وسایلمو جمع کردم منتظر بودم بیاد درو باز کنه و من برم (هنوز نمیدونم چرا تو شیفت شب در رو قفل میکردن) اومد یه سری حرف بهم زد و منو برگردوند سرجام (اینم بعدا براتون میگم که چی گفت) اونجا فهمیدم تقصیر مسئول شیفتم نیست این سیاست کثیف ، تقصیر یکی دیگه ست.

تاحالا مسئول شیفت بدقلق داشتین؟