فیزیکخوان - ساده
مهندس، شما بیسواد هستید!
سالانه هزاران دانشجوی کارشناسی از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند که اکثر آنها با خود برچسب مهندس را حمل میکنند. شمار بسیاری از آنها با تعریف من از مهندس کیلومترها فاصله دارند و صرفاٌ چون در کنکور مهندسی قبول شدند، به امید تبدیل شدن به مهندس معمار، مهندس عمران، مهندس برق و. . . به هر طریقی (معمولاٌ بدون علاقه) نمره میگیرند و فارغالتحصیل میشوند. خُب مهندس بودن باکلاسه!
بههرحال مهندس ما وارد جامعه شده و دست و پا شکسته میتواند کاری را انجام دهد. بعد از کلی دردسر استخدام شرکتی میشود و کار خود را شروع میکند. شکر خدا (چرا خدا باید همچین کاری بکند؟) یک پروژه خوب هم به پستش میخورد که میتواند بار خود را برای مدّت طولانی ببندد. مثلاً وزرات علوم از او خواسته تا یک سیستم دانشگاهی طراحی کند تا بتوانند انتخاب واحد، نمرهدهی، درخواستها و . . . را از طریق اینترنت انجام دهند. بنگ! ساخته شد! سیستم گلستان زاده شد و تا هفت نسل آینده باید با آن کنار بیایند. تبریک مهندس جان! حال بهعنوان مثال نگاهی فرضی به خالق گلستان داشته باشیم:
چرا رشته مهندسی کامپیوتر را انتخاب کرد؟ چون بازار کار مناسبی دارد و میتوانست کد بزند و پولدار شود! (حالا بیشتر از مهندسی صنایع یا پزشکی علاقه داشت ولی علاقه اصلیش ادبیات بود!)
تا حالا به زشت بودن شهر (بیسواد بودن معمارها)، سوتیهای سازههای عمرانی (بیسوادی مهندسان عمران)، نرمافزارهای داخلی (بیسوادی مهندسان نرمافزار) و صدها مشکل دیگر فکر کردهاید؟ چرا بیشتر مهندسهای ما بیسوادند؟ آیا انتخاب سرسری رشته مهندسی بیمسئولیتی نیست؟
تعریف من از مهندس فردی است که به ریاضیات، ساینس و کار عملی علاقه دارد و در پی استفاده از آنها برای حل مشکلات است. مهندس ظریف است و البته خلاق.
حال نوع دیگری از مهندس را در نظر بگیریم. فوقالعاده کاربلد و باهوش، توانا در حل مسائل و چالشها، فردی که اگر گروه اول اجازه بدهند و پروژهای به او واگذار شود، شاهکار تحویل خواهد داد. چنین شخصی در حوزه تخصصی خودش باسواد است. امّا او یک بیسواد است چون هیچ چیزی درباره فرگشت، حقوق اجتماعی، ادیان، تفاوت علم از شبهعلم، و . . . نمیداند. مثل یک چاه در بیابان، فرقی ندارد که چاه چقدر عمیق است، او در بیابان است. یک موجود دوهزار ساله در گوشهای از مغز او جا خوش کرده که با کوچکترین ناسازگاری با عقاید مذهبی و سیاسیاش عصبی میشود. او برچسب باسواد را هم دارد! همین توهم باسواد بودن باعث میشود به راحتی درباره اقتصاد، زیستشناسی، سیاست خارجی و . . . نظریهپردازی کند. به قول هاوکینگ (دس):
بزرگترین دشمن دانش، نادانی نیست؛ بلکه توهم دانایی است.
این تصور که مدرسه و دانشگاه برای یک داشتن یک زندگی خوب کافی است درست به نظر نمیرسد. بسیاری از چیزها را در مدرسه به ما یاد نمیدهند. آن بیرون، همیشه چیزهای خوبی برای یادگیری وجود دارد ولی باید به دنبالش برویم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه من از عشق به کامپیوتر عموم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کسب درامد از اینترنت با دوری از این ۱۰ تصور ویرانگر
مطلبی دیگر از این انتشارات
تبِ کارآفرینی