برنامه نویس node js و DevOps کار - دانشآموخته اقتصاد علاقهمند به کارآفرینی و استارتاپ ها - sadeghmohebbi.ir
چرا نمی توانم در کار و زندگیم تعادل برقرار کنم؟
پیش نوشت۱: چند وقت به رویداد اکران فیلم The Founder توسط باشگاه کسب و کار دانش بنیان (باکس) رفته بودم. جاتون خالی نشستم با خیال راحت یه فیلم رو کامل دیدم (من سالی شاید دو سه تا فیلم ببینم!) بعد از فیلم و پذیرایی کوتاه ، نوبت تحلیل و گفتگو همراه کارآفرینان و بنیان گذاران گرامی جلسه رسید. بحث ها و سوال ها با توجه به فضای کسب و کاری آن دوران آمریکا ، بیشتر درمورد مسائل جدی و حقوقی و اخلاق کسب و کار و چالش های بازاری استارتاپ ها گذشت ، تا این که آخرای جلسه ، یکی یه سوال جالبی پرسید (ممکنه دقیق نباشه...همین جا پوزش می طلبم):
سوال کننده پرسید: چطوری بفهمیم که دیگه روی استارتاپمون کار نکنیم و اون رو شکست خورده در نظر بگیریم؟؟ (آرام با اندکی بغض فرو خورده شده)
پاسخ بنیان گذار طاقچه: هر وقت دیگه خوابش رو ندیدی و شب ها از استرس کار استارتاپت از خواب نپری! البته آرام آرام یاد می گیرید که چگونه بین کار و زندگی تعادل برقرار کنید...
پاسخ هم بنیان گذار میاره: باید برای استارتاپ کار کرد ... هر وقت دیدی بین سلامتی و کار ، سلامتی رو انتخاب کردی بدون که کار روی اون استارتاپ فایده نداره و این که باید از جون و دل براش مایه بذاری...(بغض همراه با امید و خرسندی سوال کننده) من خودم چند روز پیش زخم معده داشتم و بیشترین استراحتی که کردم این بود که پنج شنبه به جای این که ۸ برم سر کار ، ساعت ۱۰ رفتم! (با افتخار و اشاره ی به این که هیچی نیست این کار)
... و جلسه تموم شد
واقعا رویداد خوبی بود. از صحبت های کارآفرینای عزیز جلسه به اندازه ی یک سال انرژی گرفتم. توی راه برگشت به خونه مدام داشتم به کارام فکر می کردم و این که باید خیلی خیلی بیشتر کار کنم و بترکونم و از این حرفا! ولی سریع جلوی خودم رو گرفتم و به خودم گفتم که باید بین کار و زندگی تعادل بر قرار کرد!
پیش نوشت۲: این موضوع تعادل در کار و زندگی خیلی برام مهم بوده. به طور اتفاقی مقاله ی خوبی دربارش پیدا کردم و متن پایین ترجمه ی خودم از این مقاله است. این همون چیزی بود که دنبالش بودم!!!
الآن وقتشه که برای چیزی بیشتر تلاش کنید
تعادل در کار و زندگی: به اقدامات و تصمیمات و تعهداتی اشاره می کند که میزان وقت کاری و بقیش ، وقت زندگی را مشخص می کند. همان طور که این تعریف نشان می دهد ، بخشی از این تعادل تحت کنترل ماست (اقدامات و تصمیمات) و بخشی دیگر در دست ما نیست (تعهدات)
به نظرتون جمله ی بالا چه کاربردی می تونه داشته باشه؟ یکی از ارزش هایی هست که کارفرما ها به فرهنگ سازمانی شرکت خودشان اضافه می کنند یا این که به درد برخی همایش های انگیزشی می خورد؟
من اعتراف می کنم که وقتی از دانشگاه فارق التحصیل شدم ، به شدت به دنبال موقعیتی عالی برای کار می گشتم و این موضوع از همان اول از اولویت های فکری و دغدقه هایم بود.
بله ... من به دنبال تعادل و فراتر از آن بودم! من یاد گرفتم که تعادل در کار و زندگی ، الزامات و نحوه ی برقراری خاص خودش را دارد. زندگی در یک مسیر هموار و مستقیم حرکت نمی کند و همواره پر از پستی و بلندی ها ، شکست ها و سختی ها و بحران ها و موفقیت هاست (این قانون زندگیه!) و انتظار داشتن یک تعادل در کار و زندگی ایده آل یک پارادوکسه و به صورت پایدار امکان پذیر نیست ، چون ما عملا می خواهیم تعادل را بر پایه ای قرار دهیم که ممکن است در طول زمان با مشکل مواجه شود.
نظریه ی تعادل کار و زندگی دلسوزانه است اما کاری برای فرصت های زندگی ما نمی کند...
همین طور که موقعیت های شغلی رو یکی پس از دیگری طی می کردم ، متوجه شدم که کار و زندگی دو بخش جداگانه نیستند و باید هر دو در زیر یک سقف وجود داشته باشند.
دستیابی به تعادل در کار و زندگی راز خوشبختی و شادی نیست و بایستی این تعریف را از واژگان و افکار روزمره مون بیرون کنیم!
تلاش برای قراردادن تعادل بین کار و زندگی ناگزیر باعث ایجاد جنگی تمام عیار بین این دو مفهموم می شود اما در واقعیت ، ما دو تا زندگی نداریم! البته منکر تمایز بین زندگی شخصی و حرفه ای نیستیم ولی یک و تنها یک زندگی دربردارنده ی تمامی این لحظه هاست. (متیو کلی ، Matthew Kelly)
در جستجوی راهی بهتر
اجازه دهید روندی که در یک روز معمولی در هفته طی می شود را مرور کنم:
کار من از ساعت ۸ صبح شروع و تا ساعت ۵ عصر ادامه پیدا می کند (من به ندرت شده ساعت ۵ از سر کار بزنم بیرون) اگر اوقات اضافه کاری و زمان های رفت و آمد را لحاظ نکنید ، خوشبینانه در روز ، ۱۰ ساعت برای کار صرف می شود. در آخر با کم کردن ۷ الی ۸ ساعت خواب ، ۱۴ ساعت زمان باقی می ماند. ساعاتی که بخش کمی از آن صرف دوستان و خانواده می شود و بخش زیادتری از آن به فعالیت های شخصی ضروری و غذا خوردن و .. می گذرد.
بنابراین با توجه به فروضی که در نظریه تعادل کار - زندگی داشتیم ، به نظر می رسد که در روند عادی زندگی به هیچ وجه تعادلی برقرار نشده است.
اما چرا تعادل برای ما حتی به عنوان هدفی مهم مطرح شده است؟ برای این که ابزاری برای برقراری تعادل و حمله به این نابرابری و افزایش فضا و آزادی برای زندگی خودمان داشته باشیم.
متیو کلی (Matthew Kelly) در کتاب Off Balance بیان می کند که ما باید به دنبال رضایتمندی باشیم نه تعادل. یافتن تعادلی کامل برای متوسط کار های فردی تقریبا خیالی و غیر واقعیست. تلاش برای ایجاد تعادل و کنترل زمان های بین کار و زندگی ممکن است منجر به استرس و اضطراب شود. اگر چه که افکار سرگردان درباره ی سبک سنگین کردن زمان های بین کار و زندگی امری اجتناب ناپذیر است ولی اساسا نتیجه ای ندارد. وقتی هدفتان را دستیابی به تعادل در کار و زندگی بگذارید ، شما به اجبار وارد بازی دو سر باخت شده اید!
با قرار دادن خودتان در جایگاهی بالاتر به عنوان تصمیم گیرنده و بخشیدن خودتان در عدم تحقق برنامه ریزی ها ، خودتان را در سطح بالایی از معناداری در زندگی قرار داده اید ، با تعادل یا بی تعادل فرقی نمی کند. (متیو کلی ، Matthew Kelly)
باید هدف به صورت موفقیت آمیز ، کار و خانواده و اجتماع و شخص را با تمامی کارکرد هایش در هم بیامیزد و با رویکردی واقع بینانه اشتباهات انسانی و اتفاقات غیر منتظره ی طبیعی زندگی را در نظر داشته باشد.
تیم فریز (Tim Ferris) هوشمندانه این موضوع را در وبلاگش مطرح می کند:
کوارتت جاز (jazz quartet) تشبیه بهتری برای جستجوی ماست: یک رهبر ارکست تمام عیار شدن با نواختن یک موزیک غنی و تمام عیار با تمامی ابزار های منتوع موجود امکان پذیر است و در موسیقی جاز خیلی بعید است که نواختن ترومپت (trumpet) را متوقف کنید تا صدای ساکسفون (saxophone) شنیده شود! پس شما حداقل باید راهی را انتخاب کنید که چهار حوزه ی زندگی را ادغام کند و حتی اندکی پناه بردن به هر کدام از این حوزه ها باعث ایجاد استرس و فشار در سایر حوزه ها می شود و در نتیجه نمی توان به سینرژی (هم افزایی) و سرمایه گذاری در حوزه های زندگی رسید ، همان طور که خیلی از ماها آن را هنوز در زندگی خود ندیده و نچشیده ایم.
من شروع به تلاش برای زندگی ای روان کردم. (مثل آب در رود های خروشان) این به معنای «تعادل در کار و زندگی» نیست اما این سیالیت و روانی باعث شد تا بتوانم در مورد چگونگی اختصاص انرژی و وقتم تعریف راحت تر و بهتری داشه باشم.
تصمیم بگیرید که چه چیزی برایتان مهم است
تعادل کار - زندگی سوالی احمقانه است همان طور که تعادل کار - غذا و تعادل کار - تنفس سوالی احمقانه است. (سس گودین ، Seth Godin)
بعضی از افراد برای زنده ماندن به کار نیاز دارند در حالی که برخی دیگر تنها کار را برای پرداخت آخر ماه تحمل می کنند. برخی افراد موفقیت را در داشتن زندگی ای پر از خاطرات لذت بخش فراموش نشدنی با خانواده و دوستان می بینند ، در حالی که برخی دیگر آن را در حساب و کتاب های پول و مقام دنبال می کنند...
خانم باربارا کرکوران (Barbara Corcoran) ، کارآفرین موفق و فوق العاده ثروتمند و موسس Shark Tank به تازگی در پادکست iHeartRadio خودش درباره ی تعادل کار - زندگی گفت: «این مفهوم به هیچ وجه وجود خارجی ندارد!»
در ادامه افزود که: تعادل در کار و زندگی مفهومی گریز ناپذیر بود که او را تا سن ۴۰ سالگی دنبال می کرد و همواره دغدقه ذهنی اش بود. ناگهان کرکوران دریافت که می تواند با متوقف کردن این درگیری و تنش و جدا سازی کار و زندگی برای ایجاد تعادل ، می تواند ۱۰۰ درصد انرژی و تمرکز خود را روی «بهترین مدیر» شدن در محیط کاری بگذارد و در عین حال «بهترین مادر» در خانه باشد و به معنای واقعی ، به سمت سعادتمندی و موفقیت حرکت کند.
من به شخصه از رفتن به سر کار و تولید محتوا و آنالیز داده ها و روند ها و یادگرفتن و رشد لذت می برم. من به شغلم به عنوان یک چرخه ی بی پایان و تکراری خسته کننده نگاه نمی کنم و منتظر این نیستم که کی ساعت ۵ می شه و سریع برم خونه و در مقابل مثل یک تیرانداز به دنبال بعدی هستم که بیاد...کار من چیزیه که می خوام بهترین نقشم رو توش اجرا کنم.
زندگی چیزی نیست جز چشم انداز ، سازگاری ، روابط ، سلامتی و کیفیت. یافتن ترکیبی بین کار و زندگی کاملا بستگی به فرد دارد ولی به طور کامل از این برمی آید که چه چیزی برایتان اهمیت دارد.
نتیجه گیری
آینده همواره پر از کار ها و فرصت های جدید خواهد بود و دلیلی وجود ندارد که سایر جنبه های زندگی مان را تحت تاثیر قرار دهد. من نمی خواهم در ۵۰ سالگی به این فکر کنم که «اوه... من چقدر زیاد کار کردم» و پاسخ به این فکر تعادل کار - زندگی نیست بلکه چیزی فراتر از آن است.
البته به عنوان نکته ی آخر ، حواستان باشد که به چه چیزی در زندگی تان اهمیت می دهید:
شما به زودی خواهید فهمید که «کار» یک توپ پلاستیکی است. اگر آن را پرت کنید ، به سمتتان بر می گردد. اما سایر جنبه های زندگی - خانواده، سلامتی، دوستان و معنویت - مثل توپ گلف رفتنی و شکننده هستند. اگر شما یکی از آن ها را از خودتان دور کنید ِ غیر قابل بازگشت یا آسیب دیده یا خراب خواهند شد. آنها (کار و هر چه غیر از کار) هیچگاه شبیه به هم نخواهند بود. (برایان دایسون ، Brian Dyson)
شما به چه چیزی در زندگی تان اهمیت می دهید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
23 کتاب پیشنهادی مارک زاکربرگ برای رسیدن به موفقیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
کاربرد اینترنت اشیاء در حوزه انرژی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاسخنامه آزمون نظام مهندسی تاسیسات مکانیکی