بیل بعد از کدخدا

در روستای بیل چه کسی کدخدا خواهد شد؟

به قلم: حسام محمودی

عزاداران بیل مجموعه داستان‌های کوتاه در مورد روستای بَیَل است. در هر قصه، اهالی بیل با چالش‌های جدید مواجه می‌شوند. کتاب از بیماری همسر کدخدا شروع می‌شود و تا آخرین قصه، آدم‌ها و حیوان‌های مختلفی طرد یا حذف می‌شوند.

یکی از شخصیت‌های اصلی همه داستان‌ها مشدی اسلام است. کدخدا نیست ولی تکیه‌گاه و گره‌گشای روستا است. با اینکه در پایان، کدخدا مریض می‌شود و با وجود مشدی اسلام خیالش راحت است کدخدای بعدی روستا کیست، اما اتفاقی باعث می‌شود مشدی اسلام برای همیشه از روستا برود.

اینجا می‌خواهیم ببینیم با نبود مشدی اسلام و مرگ کدخدا، چه اتفاقی در روستا خواهد افتاد.

از شخصیت‌های داستان چه کسانی در بیل هستند؟ اسماعیل، مشدی بابا، مشدی صفر، پسر مشدی صفر، ننه فاطمه، ننه خانوم و چند نفر دیگر.

با سیر قصه‌ها که از مرگ همسر کدخدا شروع شد، چالش بعدی بیل مرگ خود کدخداست. مشدی اسلام که گزینه اول جانشینی کدخدا بود، از بیل رفت. مشدی رمضان، پسر کدخدا که می‌توانست به صورت ارثی کدخدا شود، از همان قصه اول رفت. از بین گزینه‌های موجود، بیلی‌ها مشدی صفر را انتخاب نمی‌کنند چون از دستش کاری برنمی‌آید. ننه‌ها هم طبیعتاً در چنین روستایی انتخاب نمی‌شوند. می‌ماند مشدی بابا، اسماعیل و پسر مشدی صفر. سن اسماعیل و پسر مشدی صفر نزدیک است. اگر خودشان هم بخواهند بقیه نمی‌گذارند کدخدا شوند. تنها گزینه مشدی بابا است.

مشدی بابا اولش کمک کار کدخدا بود. البته نه در حد مشدی اسلام. تا حدودی آدم فضولی است. تقریباً از همه چیز خبر دارد. حساب کنید زمان قحطی که بیلی‌ها یا خاتون آباد می‌رفتند یا از پوروسی‌ها دزدی می‌کردند، یک بار به سرش زده بود و رفته بود خلیجان! آخر سر هم با همراهی پسر مشدی صفر باعث شد مشدی اسلام از بیل برود.

حالا کدخدای جدید بیل، باید جنازه کدخدای قبلی را کفن و دفن کند. برای این کار باید از ده‌های دور آقا بیاورد چون آقای بیل و آقای ده‌ نزدیک مرده است. برای رفتن گاری نیاز دارد که فقط مشدی اسلام داشت. اگر کسی را پیاده بفرستد، تا برگردد بوی جنازه همه جا را می‌گیرد.

با گاو مشدی حسن طرف است. از طرفی مردهای بیل به مرور کم شده‌اند. کافی است پروسی‌ها این را بفهمند تا امنیت روستا کم شود. با رفتن مشدی اسلام تا حدودی اعتبار بیل بین روستاهای دیگر به تدریج کم می‌شود. پس کدخدای جدید با کم شدن اعتبار اجتماعی هم طرف است. با پسر مشدی صفر که برای خودش شری است هم مواجه است.

اما راهکار بیلی‌ها برای این چالش‌ها چیست؟ بیلی‌ها برای برطرف کردن هر مشکلی در نهایت یا یک آدم را از دست می‌دهند یا یک حیوان را. در این چالش‌ها هم از این قاعده مستثنی نیستند. آخر سر همگی دوباره شکست می‌خورند و تنها آدم‌ها یا حیوان‌هایی که به این وضع عادت کرده‌اند می‌توانند در روستا بمانند.

و در پایان به نظرم کدخدا در قصه هفتم وضعیت بیل را در دو جمله خلاصه کرد: «همه حیف می‌شن. همه نفله می‌شن».