جان کلام کتاب «پاسخ‌های کوتاه به پرسش‌های بزرگ»

نام اصلی کتاب: Brief answers to the big questions

سال ۲۰۱۸، استیون هاوکینگ درگذشت و اتفاقاً سال ۲۰۱۸ کتابش منتشر شد: «پاسخ‌های کوتاه به پرسش‌های بزرگ».

کتاب را در یک نشست تمام کردم و از همه‌اش لذت بردم، به جز ترجمه‌ی دل‌به‌هم‌زن دکتر وفایی که خب ... دیگر عادت کرده‌ایم به ترجمه‌های غیرقابل فهم. خواستید بخوانید، ترجمه‌ی مزدا موحد را بخوانید. بهتر است.

استیون هاوکینگ در این کتاب به ۱۰ سؤال بزرگ بشر جواب‌هایی کوتاه و جان‌دار مي‌دهد:

۱. آیا خدا وجود دارد؟

۲. همه‌چیز چطور آغاز شد؟

۳. آیا حیات هوش‌مند دیگری در جهان هستی وجود دارد؟

۴. آیا می‌توانیم آینده را پیش‌بینی کنیم؟

۵. درون یک سیاه‌چاله چه چیزی هست؟

۶. آیا سفر در زمان امکان‌پذیر است؟

۷. آیا به زندگی خود روی کره‌ی زمین ادامه خواهیم داد؟

۸. آیا فضا را به تسخیر خود درخواهیم آورد؟

۹. آیا هوش مصنوعی از ما پیشی خواهد گرفت؟

۱۰. چطور آینده را شکل می‌دهیم؟

اول فکر کردم با کتابی عامه‌پسند و غیرعلمی طرفم. اما جلوتر که رفتم، متوجه شدم که ۵۰ درصد خطا داشته‌ام. کتاب عامه‌پسند است، اما علمی هم است و از قضا خود استیون هاوکینگ هم اعتراف می‌کند که سعی دارد دانش فیزیک و اخترفیزیک را بدون ذکر محاسبات پیچیده و توضیحات مخ‌سوز، به زبان عموم بیان کند.

با این حال، راستش باید بگویم کسی که آشنایی پایه‌ای با علم فيزيك ندارد، بهتر است این کتاب را نخواند؛ چون چیز زیادی نمی‌فهمد.

مقدمه

هاوكينگ در مقدمه‌ي كتاب كمي از سرگذشت خودش مي‌گويد. می‌گوید دانش‌آموزی متوسط و ضعیف بوده، اما دوستانی صمیمی داشته که با آن‌ها درباره‌ی سؤالات بزرگ علمی گفت‌وگو می‌کرده و پدر علم‌دوستی که به کسب علم تشویقش می‌کرده. ماجرای سفرش به ایران و زلزله‌ی بویین‌زهرا را تعریف می‌کند و از پذیرفته شدنش در دانشگاه کمبریج می‌گوید که برایش غیرمنتظره بوده. از بیماری خودش می‌نویسد و از روند روبه‌رشد موقعیت اجتماعی‌اش. کتاب را که می‌خواندم، به شوخ‌طبعی و تیزی زبانش هم پی بردم و فهمیدم در سیاست هم از برگزیت و ترامپ دل خوشی ندارد.

فصل اول و دوم

فصل اول و بخشی از فصل دوم کتاب، بحث‌های جنجالی‌تری دارد. خود استیون هم قبول دارد که با گفتن این حرف‌ها، خودش را به دردسر می‌اندازد. او در فصل اول، وجود خدا را رد می‌کند و می‌گوید برای توضیح علت هستی، نیاز به خدا نیست. می‌گوید من با خدا و ایمان شخصی افراد دعوایی ندارم، فقط می‌خواهم دنیا را در یک چارچوب خردمندانه بشناسم. سپس وارد استدلال‌های فیزیکی و فلسفی می‌شود. همه‌ی جهان را محصول وجود دو چیز -یعنی انرژی و فضا-می‌شمارد و رک و راست بیان می‌کند که نبودن خدا و بهشت و جهنم، توضیح ساده‌تری است و به لحاظ علمی، قابل‌قبول‌تر است. هاوکینگ می‌گوید: شاید بعضی‌ها دوست داشته باشند همین قوانین هستی را «خدا» بنامند. اما واقعیتش خدایی که می‌پرستیم و با او ارتباط شرعی و قلبی داریم، نمی‌تواند قوانین علمی جهان هستی باشد.

در ادامه، موضوع زمان و سرگذشت هستی را باز می‌کند. این‌که بپرسیم «قبل از مهبانگ، جهان چگونه بود؟» به نظر او سؤال غلطی است؛ چون خود زمان هم پس از مهبانگ به وجود آمد. این مهبانگ بود که جهان و زمان را از هیچ به وجود آورد. شاید بپرسید چطور همه‌چیز از هیچ‌چیز به وجود می‌آید؟ جواب این است که این هیچ (صفر ریاضی)، به ترکیبی از انرژی مثبت و منفی و ماده و پادماده تبدیل شد و جهان هستی را شکل داد. انرژی مثبت همان انرژی‌ای است که همه‌مان می‌شناسیم (گرما، نور، حرکت، ...)، اما انرژی منفی در فضا پراکنده است. حاصل جمع این انرژی‌های مثبت و منفی و ماده و پادماده، برابر با صفر، یعنی هیچ است.

کفریات کافی است. برویم سراغ فصل‌های بعد.

او می‌گوید ما باید در آینده زمین را به مقصد سیاره‌ای دیگر ترک کنیم؛ چون اگر بمانیم، منقرض می‌شویم. زمین به‌زودی دیگر جای مناسبی برای ما نخواهد بود.

او بزرگ‌ترین تهدیدهای حیات انسان را (۱) برخورد سیارک‌های بزرگ به زمین، (۲) جنگ هسته‌ای و (۳) مشکلات آب‌وهوایی می‌داند. راستش حرف‌هایش منی را هم که در ایران دغدغه‌ی قیمت بنزین و خدمت سربازی دارم، ترساند.

هاوکینگ در خطرناک بودن هوش مصنوعی با ایلان ماسک هم‌نظر است. او می‌گوید برای آینده‌ی هوش مصنوعی و این‌که شاید در صد سال آینده، ماشین‌های هوش‌مند قصد جانشینی انسان را بکنند، باید نگران بود و تدبیری کرد.

در مقابل، حرف از مهندسی ژنتیک و فناوری CRISPR می‌زند که با کمک آن، روزی قادر خواهیم بود تا توان‌مندی‌های آن‌چنانی در ژن‌هایمان بکاریم و عمر و جوانی بی‌پایان و بدن‌هایی مقاوم و زیبا برای خودمان بسازیم. آن‌وقت دیگر لازم نیست میلیون‌ها سال منتظر جناب فرگشت بنشینیم تا ما را اندک‌اندک توان‌مندتر کند.

بحث از سیاه‌چاله‌ها که می‌شود، هاوکینگ ناچار است سطح صحبت را بالا بکشد و علمی‌تر حرف بزند. اما در کل، سیاه‌چاله‌ها جایی هستند که داستان‌های علمی تخیلی به حقایق علمی تبدیل می‌شوند و سوژه‌ی گفت‌وگوهای علمی بسیاری شده‌اند.

استیون هاوکینگ سفر در زمان را تقریباً غیرممکن می‌داند، ولی به نظریه‌ای اشاره می‌کند که در آن، امیدی برای سفر در زمان وجود دارد: نظریه‌ی M. طبق این ایده، جهان از ۱۰ بُعد فضا و ۱ بعد زمان تشکیل شده و به دلایلی که محاسبات ریاضی، آن را توضیح می‌دهند، شاید راهی باشد که از دل این ابعاد یازده‌گانه، یک خمیدگی در فضا-زمان ایجاد کنیم و چند سال نوری را در دم طی کنیم و به عمه و خاله‌هایمان که در پروکسیما قنطورس خانه خریده‌اند، سر بزنیم.

بد نیست حرف‌هایم را با طنازی استیون هاوکینگ در جایی از کتابش به پایان ببرم. وقتی از او سؤال شد که «اگر خدا را ملاقات می‌کردی، از او چه می‌پرسیدی؟» جواب داد: «اگر دلتان خواست، قوانین علم را "خدا" بنامید. اما این دیگر خدایی شخصی نیست که بتوانید ملاقاتش کنید و از او سؤال بپرسید. با این حال اگر چنین خدایی وجود داشته باشد، دوست دارم از او بپرسم که چگونه چیزی به پیچیدگی نظریه‌ی M در یازده بُعد به ذهنش خطور کرد؟»