مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی در فرانسه
ابراز وجود، برای فلسطین
اول دبیرستان بودم که درگیر مفهوم بحران فلسطین شدم. فیلمهای جانسوز را در تلویزیون میدیدم و بهم میریختم. از فکر به خودم و حواشی سطح پایین ناراحتیهای خودم دور شده بودم و به رنج عظیم هم سن و سالهای خودم در آنجا فکر میکردم.
طاقت نیاوردم و گفتم باید کاری کنیم! بُردی در مدرسه داشتم که داستانش مفصل است. از مدیر خواسته بودم جایی باشد که من کار فرهنگی کنم. مطلب مینوشتم و روی آن نصب میکردم. امکاناتم برگه آچهار و ماژیک و عکسهای برش داده شده از روزنامهها بود...
دوست همکلاسیام به من پیوست. گفت باید کار بزرگتری کنیم. گفتم ما چه توانی داریم! گفت توان ما بیش از این است.
پیشنهاد داد نمایشگاه عکس در مدرسه راه بیندازیم و یک صندوق درست کنیم و پول جمع کنیم. گفت که با افراد معتبر که این پول را به فلسطین برسانند آشنایی دارد.
گفتم: کسی پول نمیدهد! بچههای دبیرستانی که پول ندارند! گفت: ما مامور به تکلیفیم، نه نتیجه!
متاثر شدم و شروع کردیم.
رفتیم کاغذ رنگی خریدیم. سبز. قرمز. سیاه... امکاناتمان همین بود. هر دو کمی خط خوبی داشتیم. شروع کردیم نصب تصاویر و نوشتن متنهایی از حقایق فلسطین. طناب کشی کردیم و عکسها را با گیره از آن آویزان کردیم. یک سرود حماسی فلسطینی هم گذاشتیم که زنگهای تفریح پخش میکردیم. ما را مملو از هیجان و حماسه میکرد. همه خودجوش...
روی تصاویر می نوشتیم:
بیایید ما هم سهمی در نجات مظلومان و محرومان تاریخ ایفا کرده باشیم...
صندوق را کلاس به کلاس میبردیم و پول جمع میکردیم. برای ایجاد رقابت با اعتماد به نفس گفتیم هرکلاسی بیشترین مبلغ را بپردازد اردو میبریم... (که بعد از طرف مدرسه توبیخ شدیم که چرا از خودمان وعده دادیم؛ البته بعدا مدرسه همراهی کرد و به وعده ما عمل کرد)
دوستم اعتماد به نفس بیشتری داشت. صندوق را در دفتر دبیران هم برد و با یک سخنرانی حماسی و تاثر برانگیز کوتاه از معلم و مدیر هم پول جمع آوری کرد...
صندوق شفاف بود و داخلش پیدا. خیلی ذوق میکردیم وقتی پول روی پول قرار میگرفت. پایان هفته پولهای جمعآوری شده را محاسبه کردیم. باورم نمیشد از بچههای مدرسه ما این مبلغ با یک حرکت کوچک ما جمع شود! پول را به حساب مورد نظر واریز کردیم و این بار امانت را زمین گذاشتیم.
هرگز نمیتوانم از حال تلخ و شیرین آن روزهایم بگویم. تلخی دیدن کودکان و زنان بیدفاع و شیرینی اینکه ما هم به نوبه خود کاری کردیم و بیتفاوت و بیدرد نبودیم.
این روزها هم در تاریخ ثبت خواهد شد...
شنیدم بانوانی در ایران طلاهای خود را برای کمک به مردم مظلوم و مقتدر غزه وسط گذاشتهاند... دستمریزاد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
امتداد خودآگاهی؛ از سیدجمال تا دانشگاه کلمبیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر از تاسف بمیری، سزاوار است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند نکته درباره عملیات طوفان الاقصی