دغدغه هویت
اسرائیل، ایران و مسالهی هویت
یووال نوح حراری دانشمند اسرائیلی و نویسندهی «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» میگوید «داستانهای تخیلی» مبنای تمدن بشری است که سبب تشکیل دولتها، ادیان، ملتها و حتی شرکتها میشود. یعنی همینکه عدهای انسان راجع به وجود داشتن یک چیز با هم توافق میکنند، خواه آن چیز یک هویت ملی باشد یا وجود یک برند یا ارزش داشتن یک تکه کاغذ به اسم دلار یا اقتدار دولتها، سبب همکاری و تعامل آنها میشود در حالیکه هیچکدام از این مفاهیم در واقعیت یعنی در طبیعت وجود ندارند. این قابلیت را شامپانزهها ندارند و به همین سبب نمیتوان یک دستهی هزار نفری از شامپانزهها را پیدا کرد که تشکیل جامعه بدهند. اما انسانها این قابلیت را دارند و همین همکاری و تعامل آنها وجه ممیزه اصلی میان انسان و شامپانزه است.
این ایده که مفاهیم تعالی یافته از قبیل ملیت و فرهنگ به مسائل واقعی و طبیعی، بنیادیتر و قابل تعریفتر از قبیل زبان، نژاد و مذهب تقلیل داده شوند، از آنجایی که ملیت یک مفهوم جعلی و ساختگی تلقی میشود، در اصل یک ایدهی اروپایی است متعلق به قرن ۱۷. بر اساس همین ایده ایران باید تجزیه شود زیرا مردمانی که در سرزمین تاریخی ایران زندگی میکنند نه زبان یکسانی دارند، نه از نژاد واحدی هستند و نه حتی مذهب مشترکی دارند. اما مردمی که در جایی به نام اسرائیل گرد هم آمدهاند، از آنجایی که مطابق اساطیر خودشان دارای نژاد، زبان و مذهب یکسانی تصور میشوند حق دارا بودن یک ملیت مستقل را دارند و همینکه خودشان بر اساس افسانههای ماقبل تاریخشان «تخیل» کنند که ملت یا قوم برگزیده هستند و با هم این توافق را داشته باشند کافیست.
دکارت میگفت هیچ تفاوتی بین ماشینی که طبیعت میسازد (انسان) و ماشینی که انسان میسازد وجود ندارد، پاسکال سرمست از انقلاب مکانیک نیوتونی، سیصد سال قبل از آنکه هایزنبرگ خواب او را آشفته کند، میگفت مختصات اجزای جهان را به من بدهید تا آینده را پیش بینی کنم، و ریچارد داوکینز که تاثیر زیادی روی حراری دارد میگوید زندگی مجموعهای از بایتها و دادههای دیجیتالی است.
این ایدهی تقلیل گرایانه حتی در اروپا هم دیگر خریداری ندارد زیرا در تقلیل مفاهیم به اجزای سازنده «روح» آن مفهوم از بین میرود. مثلا نمیتوان ذهن یا آگاهی را با مغز فیزیکی یکسان انگاشت. روح چیزی است که قابل تفکیک یا شناسایی توسط اجزاء نیست.
روح یا آگاهی ملی چیزی است که در ایران وجود دارد اما در اسرائیل نه. این همان آگاهی است که هر ایرانی نسبت به هویت و هستی خودش دارد تا به وسیلهی آن خودش را به مثابه یک ایرانی از سایر ملتها متمایز کند. در واقع همینکه یک ایرانی میگوید «ما ایرانیها» به منزلهی وجود این آگاهی است.
از نگاه یک جهانگرد حتی اگر هزار سال پیش از ایران یا سرزمین عجم - که متمایز از اعراب و دیگر مردمان بود - دیدن کرده باشد، غذای ایرانی، ادبیات ایرانی، موسیقی ایرانی، معماری ایرانی، و نحوهی صحبت کردن و رفتار یک ایرانی از دیگر مناطق به خوبی قابل تفکیک است.
از دید یک ایرانی نیز خیلی چیزها قابل تمییز است. مثلا اینکه ایرانیها دوست دارند نقش خود را در تکامل تمدن بشر بشناسند و نسبت به اکتشافات رازی و ابن سینا و دیگر دانشمندانشان توجه ویژهای نشان میدهند، که حتی ممکن است با اغراق همراه باشد، این خود نشاندهندهی وجود این آگاهی ملی است.
یا توجهی که ایرانیان نسبت به تاریخ خود نشان میدهند. گوبینو شرق شناس فرانسوی مینویسد تمام صحبتهای ایرانیها راجع به گذشته است. هر لحظه دم از پهلوانان و بزرگان گذشته میزنند و به وجود آنها افتخار میکنند و به این ترتیب همواره فکر آنها معطوف به گذشته است:
تودهی ایرانی ذاتا داناست. او علاقهی فراوانی به تاریخ کشور خود دارد و من تا این شدت علاقه را در توجه به تاریخ خود، در هیچ یک از ملتها ندیدهام. در ایران با هر کس و از هر طبقه که برخورد کنید میبینید از تاریخ کشور خود آگاهی دارد و چگونگی وقایع جهان را از آغاز پیدایش عالم تا به امروز به طور مختصر برای شما حکایت میکند. ممکن است این شخص تاریخ آمدن و رفتن پادشاهان را با هم اشتباه کند و رویدادهای دورهی یک پادشاه را به جای حوادث زمان سلطنت پادشاه دیگر بگیرد ولی آنچه مسلم است این است که وی به طور کلی از تاریخ کشور خود آگاهی دارد.
ناگفته نماند که ملت ایران تنها خواهان سرگذشتهای تاریخی کشور خود است و علاقهای به تاریخ آلمان یا فرانسه ندارد و هر چه در اینباره برای او حکایت کنند در خاطرش باقی نمیماند و حتی از شنیدن آنها کسل میشود. اما اگر دربارهی تاریخ کشور خودشان باشد، به دقت به سخنان ناطق هر کس که باشد نقال قهوهخانه، ملای بالای منبر، معرکهگیر میدان، ریشسفیدان مجالس، گوش میدهند و تا سخنگو حرف خود را تمام نکرده مجلس او را ترک نمیکنند و به قدری دقت و توجه دارند که ما نظیرش را در هیچیک از کنفرانسهای علمی پاریس ندیدهایم.
و یا رابرت گرنت واتسون سیاستمدار انگلیسی مینویسد:
سرزمین ایران با همهی طبیعت گوناگونش مورد تحسین و علاقهی هر ایرانی واقعی است. او میپندارد که در دنیا کشوری که شایستهی مقایسه با ایران باشد وجود ندارد. به نظر من اگر اکثر ایرانیها محکوم به تبعید ابدی از ایران شوند، باز نخواهند توانست از کثرت علاقه به تجدید دیدار وطن عزیز، از بازگشت خودداری کنند.
و لرد کرزن ایرانشناس معروف بریتانیایی:
ایرانیان که به حد خیلی زیادی نسبت به میراث تاریخی خود غرور میورزند و شبههای هم ندارند که ایران برترین سرزمین دنیاست
و ارنست اورسل جهانگرد بلژیکی:
ملت ایران چون یک ملت کهنسال است در قرون و اعصار گذشته ریشههایی مستحکم دارد. بدین سبب یک ملت پابرجا و پرجاذبه است. این ملت چنان اصالتی دارد که تمامی اقوام و عناصر خارجی را که طی چند هزار سال به دفعات به ایران یورش آورده و ساکن شدهاند، در خود مستحیل کرده و همسان خود گردانده است.
و هانری رنه دالمانی تاریخ نگار و عتیقهشناس فرانسوی:
ایرانیان ذاتا به سنن و آداب و رسوم دیرینهی خود دلبستگی تام دارند و در تمام انقلاباتی که بر اثر تهاجمات خارجی در این سرزمین روی داده، ایرانی همیشه کوشیده که از سنتها و عادات نیاکان خود دست نکشد. ایرانی نه فقط هیچگاه به آداب و رسوم فاتحان اعتنایی نکرده بلکه آنها را هم به آداب و رسوم خود آشنا و آموخته ساخته و بعد در خود تحلیل برده است.
آن چیزی که ملتهای باستانی نظیر ایران را میسازد همین روح تاریخی است و نه نژاد و مذهب و زبان و مرزهای جغرافیایی و اقتدار سیاسی. این در حالیست که اسرائیل بر اساس یک ایدئولوژی نژادی دارای نژاد و مذهب واحد پنداشته میشود و به دلیل حمایت غرب دارای اقتدار سیاسی است اما همچنان فاقد روح تاریخی و در نتیجه یک ملیت جعلی است.
جعلی است زیرا همانطور که حراری میگوید بر اساس «داستانهای ساختگی» و قراردادی میان گروهی از انسانها به وجود آمده. در واقع تعریف حراری و امثال او به درد رسمیت بخشیدن به ملیت اسرائیل میخورد و نه ملیتهای تاریخی نظیر ایران که ناشی از یک فرایند تاریخی است.
اسرائیل حتی در ماهیت جعلی بودنش هم یکتاست زیرا برخلاف بسیاری از ملتهای جدید التاسیس و غیر تاریخی قرن ۲۰ بر اساس ایدئولوژی نژادی ناسیونالیستی بنا شده است.
این ایدئولوژی حتی با تعریف علمی نژاد و نسل ناسازگار است چنانکه بین یهودیان آن منطقه با مسلمانان و مسیحیان تفاوت نژادی وجود ندارد. پس یک ایدئولوژی غیرعلمی و غیرتاریخی است.
غیر تاریخی است چون اولا بر پایهی اساطیر یهود است و دوما گسست تاریخی دارد. یعنی اگر فرض کنیم که قوم یهود ۳۰۰۰ سال پیش در آنجا حکومت میکرده، پیوستگی تاریخی با زمان ما ندارد.
ایدئولوژی کلا ضد تاریخ است. مثلا ناسیونالیستهای ایرانی به دوران هخامنشی تعلق خاطر دارند در حالیکه هخامنشیان با وضعیت فعلی ایران شباهتی ندارد و این ناسیونالیستها سیر تکامل تاریخی که در این ۲۵۰۰ سال طی کردیم را نمیبینند. در نتیجه تاریخ را بر اساس تصورات خود جعل میکنند و تصویری غیر واقعی از گذشته نشان میدهند.
در مورد اسرائیل که آنها مشخصا همین را هم ندارند و تاریخی که از خود ارائه میدهند در واقع اسطوره شناسی قوم یهود است.
پس از هر جهت که به ملیت اسرائیل نگاه میکنیم همان «ساختگی» و «جعلی» و «خیالی» بودن حراری را میبینیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهندس سلیمانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه یک حزب بسازیم؟ | قسمت ۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
موج جدید نسل کشی در غزه