جنگ غزه و انفجار تروریستی در کرمان

جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، چندی پیش اذعان کرده بود که دنیا در حال تغییراتی اساسی بوده و تلویحا پذیرفت که نظم آمریکایی در جهان به طور بسیار جدی به چالش کشیده شده است.

به نظر من، هر شش تا هشت نسل یک بار زمانی فرا می رسد که جهان در زمان بسیار کوتاهی تغییر می کند. و من فکر می کنم هر اتفاقی که طی دو سه سال آینده بیافتد تعیین خواهد کرد که جهان برای پنج یا شش دهه بعدی به چه شکلی باشد. و به این ترتیب ما، به اتفاق هم، شاید بتوانیم آن را [به نفع خودمان] بهتر کنیم.

"In my view, there comes a time, maybe every six to eight generations, where the world changes in a very short time. And I think what happens in the next two, three years are going to determine what the world looks like for the next five or six decades. And so, together, maybe we can make it better."
Biden: What Happens In The Next 2-3 Years Will Determine What The World Will Look Like For The Next 6 Decades | Video | RealClearPolitics

با توجه به این اظهارات جو بایدن، تحولات کنونی در جهان علی الخصوص برای قدرت های بزرگ اهمیتی حیاتی و بسیار تعیین کننده دارد. پس:

اولا، تعجبی ندارد اگر شاهد اتفاقات بی سابقه باشیم.

ثانیا، اهمیت خروجی این تحولات آنقدر بالا است که هر یک از قدرت های بزرگ حاضرند هزینه های بسیار زیادی برای رسیدن به اهداف خود بپردازند.



در نگاه کلان، رقابت اصلی میان دو قدرت برتر اقتصادی در جهان است. یک طرف ایالات متحده آمریکا که در راس نظم موجود جهانی قرار دارد. و طرف دیگر جمهوری خلق چین که بر اساس تحلیل خود آمریکایی ها، در حال خیز برداشتن برای تصرف جایگاه فعلی آمریکا است.

نظم آمریکایی روی سه ستون استوار گردیده:

1- قدرت اقتصادی، که مهمترین مولفه آن در حال حاضر در حوزه مالی و پولی و بانکی است.

2- قدرت نظامی، که بیش از هر چیزی متکی به همان قدرت مالی است تا بتواند پر هزینه ترین نیروی نظامی جهان را اداره نماید.

3- قدرت هژمونی فرهنگی، که علاوه بر خصلت های ایدئولوژیک، با اتکا به دو ستون دیگر همچنان بیشترین نفوذ در افکار عمومی جهان را در اختیار خود دارد. یعنی پول های حاصل از رانت امپریالیستی، در کنار بهره مندی از فناوری های نظامی، در خدمت هالیوود در سایر دستگاه های سرگرمی سازی از قبیل نتفلیکس و اسکار و غیره قرار گرفته و نفوذ فرهنگی و فکری آمریکا را در جهان تقویت می کند.

این ساز و کار دهه ها است که کارآمدی خود را اثبات کرده. لیکن درون همین ساز و کار و در جزئیات آن تضادهایی هست که نظم مستقر را دچار بحران کرده و فرصت ظهور چین در جایگاه یک رقیب جدی را فراهم نموده است.

بر خلاف قدرت اقتصادی آمریکا که بیشتر در حوزه مالی و پولی قدرتمند است، قدرت اقتصادی چین بیشتر در حوزه صنعت و تولید رشد کرده و لذا چین برای حفظ و گسترش قدرت اقتصادی خود نیازمند دسترسی به بازارهای مصرفی است.

راه اتصال چین به بازارهای مصرفی از طریق همان کریدورها است. و اینجاست که عظیم ترین و پر هزینه ترین پروژه ملی چین معنا و مفهوم پیدا می کند.

اَبَر پروژه «کمربند و راه» که قرار است قدرت صنعتی چین را به بازارهای مصرفی در کل جهان متصل نماید، از طرفی بزرگترین فرصت برای چین بوده، و از طرف دیگر بزرگترین تهدید برای ایالات متحده محسوب می گردد. حتی بسیاری معتقدند یکی از انگیزه های آمریکا برای هل دادن اوکراین به سمت جنگ با روسیه، قطع ارتباط چین با اروپا از مسیر روسیه بوده است.

رزم‌آهنگ ادامه داد: همین امر در زمان بایدن، به وسیله جنگ روسیه و اوکراین دنبال شد. شاخه شمالی کمربند راه چین، اتصال زیرساختی و کریدوری به اروپا بود. این مسیر از شمال شرق چین و از آسیا میانه عبور می‌کرد و به منطقه اروپا می‌رسید و این شاهراه کاملاً دچار مشکل شد. درواقع با وقوع این جنگ شاخه شمالی کمربند راه چین که از طریق روسیه و آسیا میانه عبور می‌کرد، از طریق جنگ روسیه و اوکراین کور شد.
کریدور «آی‌مِک » ابزار آمریکا برای مهار اقتصاد چین/ ابعاد و اهداف کریدور اقتصادی هند - اروپا - قدس آنلاین (qudsonline.ir)



همین چند ماه پیش بود که نتانیاهو، نخست وزیر رژیم موقت صهیونیستی، در سازمان ملل متحد از خط تجاری و کریدور جدیدی موسوم به «آی مِک» رونمایی کرد که قرار بود از هندوستان شروع شده، از امارات و عربستان و اردن عبور کرده، و از بنادر «اسرائیل» وارد دریای مدیترانه گردیده و به اروپا منتهی گردد.

پیمان موسوم به «ابراهیم» و عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی هم در راستای راه اندازی این کریدور شکل گرفت.

چنانچه این پروژه با موفقیت اجرایی می شد، نه تنها ایران از مسیر تجارت جهانی حذف می گردید و در عوض امارات و عربستان به مراکز ترانزیت تجارت جهانی تبدیل می شدند، بلکه دست چین کاملا زیر ساطور آمریکاییها قرار گرفته و آمریکا می توانست با کنترل مسیر تجارت چین، از طریق شیوه های مختلفی، از وضع تعرفه های نابرابر و سنگین گرفته تا تحریم کامل برخی صنایع راهبردی چین (مانند شرکت هواوی و فناوری نسل پنجم ارتباطات)، امکان رشد صنعتی چین را به میزان بسیار زیادی مهار نماید.

اما تنها چند روز پس از روزنمایی از این خبر هیجان انگیز بود که آتش جنگ در غزه و اراضی اشغالی دوباره زبانه کشید!

ابتدا جنبش آزادی بخش حماس وارد اراضی اشغالی شده و ضربه سنگینی به صهیونیست ها زد، و سپس ارتش رژیم صهیونیستی با سراسیمگی به غزه حمله کرده و عملیات نسل کشی فلسطینیان را از سر گرفت.

آمریکا و اروپا به دلیل هزینه بالایی که در حوزه هژمونی فرهنگی برای آنها ایجاد می شود، در ظاهر کشتار غیرنظامیان فلسطینی را محکوم کردند. اما در عمل تمام قد به حمایت همه جانبه مالی و نظامی و حتی تبلیغاتی از رژیم صهیونیستی پرداختند.

اهمیت مساله از آن جهت بود که خروجی جنگ غزه سه حالت بیشتر نمی توانست داشته باشد:

1- پیروزی نیروهای فلسطینی و نابودی اسرائیل، که یعنی از دست رفتن مهمترین پایگاه ژئوپلیتیکی غرب در منطقه و پیوستن سرزمین فلسطین به حوزه نفوذ ایران و نتیجتا پایان یافتن پروژه کریدور آی مک.

2- وضعیت نه شکست نه پیروزی برای طرفین، که یعنی ادامه و طولانی شدن جنگ و نا امن شدن اسرائیل که مجددا یعنی پایان یافتن پروژه کریدور آی مک.

3- پیروزی کامل اسرائیل و اطمینان از امنیت پایدار در اراضی اشغالی که به معنی امکانپذیر شدن اجرای پروژه آی مک خواهد بود.

ملاحظه می شود که دو مورد از سه مورد به ضرر آمریکا و غرب بوده، و تنها حالت سوم به نفع غرب خواهد بود.

اما پیروزی اسرائیل میسر نیست مگر از طریق پاکسازی قومی و بیرون راندن یا کشتار کامل فلسطینیان. و دقیقا به همین دلیل حجم بمب های ساخت آمریکا و اروپا که توسط رژیم اشغالگر صهیونیستی بر منطقه کوچک نوار غزه ریخته می شود از حجم بمب هایی که متفقین روی شهرهای آلمان نازی در جنگ جهانی دوم ریختند بیشتر است.



اما این بازی به غزه و حتی کل فلسطین اشغالی محدود نیست.

در پاسخ به عملیات نسل کشی و پاکسازی قومی که توسط رژیم موقت صهیونیستی و با حمایت غرب علیه ساکنان نوار غزه صورت می گیرد، یمن رسما به اسرائیل اعلام جنگ نموده و ارتش یمن هر گونه عبور و مرور کشتی های تجاری به مقصد یا از مبداء اسرائیل را ممنوع کرده و این کشتی ها را به عنوان هدفی مشروع مورد اصابت انواع سلاح ها قرار می دهد.

به عبارت ساده تر، دریای سرخ و کانال سوئز برای عبور و مرور کشتی های تجاری دیگر امن نیست.

اگر چه طبق معمول آمریکا و متحدانش سعی کردند با نشان دادن سبیل کلفت فرماندهان زن و مخنث و نیمه مرد خود، ادعا کنند با اعزام چند ناو جنگی می توانند اقدامات ارتش یمن را بی اثر کرده و امنیت را به دریای سرخ باز گردانند، اما در عمل با اصابت اولین موشک به یکی از کشتی های تجاری پس از استقرار «ائتلاف آمریکایی»، دوباره ثابت شد نا امن کردن بسیار ساده تر از امن کردن است. یک قدرت کوچک با چند موشک و پهپاد و حتی مین دریایی می تواند یک دریای پهناور را نا امن کند. و یک «ابرقدرت» با همکاری چندین نوچه و چاکر و مخلص نمی تواند امنیت از دست رفته را احیا نماید.

اهمیت کاری که نیروهای یمنی در دریای سرخ و با بهانه حمایت از مردم فلسطین انجام می دهند، زمانی مشخص تر می شود که به یاد بیاوریم «کریدور شمال جنوب» که از ایران به سمت روسیه و سپس اروپا حرکت می کند، از مدتها قبل به عنوان رقیبی برای کانال سوئز مطرح شده بود.

فروردین ماه سال 1400 که کانال سوئز به دلیل ایجاد شدن مشکلی برای یک کشتی کانتیتربر ، برای چندین روز بسته شد، کاظم جلالی سفیر ایران در روسیه با اشاره به خسارت روزانه ۹ میلیارد دلاری به اقتصاد دنیا به خاطر بسته شدن این شاهراه تجاری جهان گفت: ضرورت تسریع در تکمیل زیرساخت ها و فعالسازی کریدور شمال - جنوب به عنوان جایگزین مسیر کانال سوئز، بیش از گذشته دارای اهمیت شده است.
جلالی در توئیتی نوشت:  کریدور شمال- جنوب با برخورداری از کاهش مدت زمان سفر تا ۲۰ روز و صرفه جویی در هزینه ها تا ۳۰ درصد گزینه ای برتر برای جایگزینی کانال سوئز در ترانزیت است.
وی تصریح کرد: اتفاق اخیر نمایانگر آن است که با توجه به عبور سالانه بیش از یک میلیارد تن کالا از مسیر کانال سوئز باید مسیر جایگزین و کم ریسک تری را در نظر داشت و کریدور شمال- جنوب با برخورداری از کاهش مدت زمان سفر تا ۲۰ روز و صرفه جویی در هزینه ها تا ۳۰ درصد گزینه برتر است».
کریدور بین‌المللی شمال-جنوب‌؛ جایگزینی امن برای کانال سوئز - ایرنا (irna.ir)

اکنون علاوه بر کاهش مدت زمان و صرفه جویی در هزینه، مساله امنیت هم به دلیلی دیگر برای جایگزینی کانال سوئز با کریدور شمال- جنوب تبدیل شده است.



بنابراین، مشخص می شود که تداوم جنگ غزه دو کارکرد بسیار مهم دارد:

1- کریدور آی مِک مسدود می شود.

2- کانال سوئز غیر قابل استفاده می شود.

پس منافع مشترک ایران، روسیه، و چین، در تداوم جنگ و نا امنی در اسرائیل است. پس ادامه جنگ توسط نتانیاهو و تندروهای اسرائیلی از دو ناحیه به غرب ضربه اساسی وارد می کند. این مطلب غیر از هزینه های مستقیم نظامی و اقتصادی است که بر اثر این جنگ به اسرائیل و حامیان غربی آن وارد می شود. خصوصا که می دانیم این هزینه ها هم بسیار سنگین و کمر شکن بوده و موجب کاهش حمایت های آمریکا و غرب از اوکراین هم شد، که از این جهت هم مجددا مشاهده می کنیم جنگ غزه با منافع روسیه همسو می شود.

حتی اگر رژیم صهیونیستی موفق شود تمام فلسطینیان را قتل عام کرده یا وادار به کوچ اجباری از اراضی اشغالی نماید، باز هم مشکل حل نخواهد شد. چون یمن در واکنش به این نسل کشی، به تحریم اسرائیل و نا امن کردن دریای سرخ ادامه داده، و عربستان و امارات هم حاضر به پذیرش هزینه ایجاد کریدور آی مک و همکاری تجاری با اسرائیل نخواهند شد.

به بیان ساده تر، نه اسرائیل و نه آمریکا و کل جهان غرب، توان باز گرداندن امنیت به منطقه را ندارند.



دقیقا همینجاست که عملیات تروریستی در کرمان معنا و مفهوم پیدا می کند.

همانطور که گفتیم، ایجاد نا امنی بسیار ساده تر از ایجاد امنیت است. این قاعده منحصر به اسرائیل و غرب نیست. در مورد ایران هم همین قاعده صدق می کند. پس طبیعتا وقتی اسرائیل توان ایجاد امنیت برای خود را نداشته باشد، باید تلاش کند برای طرف مقابل نا امنی ایجاد کند.

یکی از انگیزه های عملیات تروریستی در کرمان ایجاد نا امنی در ایران است تا از این طریق در برابر نا امنی در دریای سرخ به نوعی موازنه سازی شود.

اما دلیل دیگر می تواند این باشد که نا امنی دریای سرخ و کانال سوئز موجب فشار زیادی بر آمریکا شده و آمریکاییها به اسرائیل فشار وارد می کنند تا به نوعی صلح و آتش بس در غزه تن بدهد. اما کابینه تند روی نتانیاهو می داند در صورت پذیرش هر گونه صلح و آتش بس در غزه، حیات سیاسی جریان تندرو ممکن است برای همیشه پایان یابد. و لذا سعی می کند با بالا بردن سطح تنش در منطقه، آمریکا را وادار به همکاری با خود کرده و از فشاری که برای پذیرش صلح بر اسرائیل وارد می شود بکاهد.

پس منافع نتانیاهو و تندروهای اسرائیلی در افزایش سطح تنش در منطقه است.

همچنین از سوی دیگر، حمله زمینی ارتش اسرائیل به غزه یک فاجعه تاکتیکی و آبروریزی بسیار پرهزینه برای ارتشی از آب در آمد که مدعی بود چهارمین ارتش قدرتمند جهان و قدرتمندترین ارتش منطقه است!

نیروهای آزادی بخش حماس موفق شدند از حماقت و خوی وحشی تندروهای حاکم بر اسرائیل استفاده کرده و آنها را به زمین خود درون نوار غزه کشانده و آنجا ضربات خود را بر ارتش اسرائیل وارد کنند.

دقیقا همین راهبرد از سوی حزب الله لبنان هم پیگیری می شود. حملات حزب الله لبنان به اسرائیل بسیار محدود و در محدوده نزدیک به نوار مرزی بوده و حزب الله نیروهای خود را وارد عمل اراضی اشغالی فلسطین نکرده است.

حزب الله یک نیروی رزمی بسیار موثر و قدرتمند است که در شیوه جنگ نامتقارن دارای مزیت و برتری است. در صورت حمله زمینی اسرائیل به لبنان، ضربه ای که حزب الله می تواند به ارتش اسرائیل وارد کند بسیار شدیدتر و جدی تر از ضربه ای است که رزمندگان فلسطینی در نوار غزه به ارتش اسرائیل وارد کرده اند. لیکن حمله حزب الله به داخل خاک تحت کنترل ارتش اسرائیل موجب از دست رفتن کلیه مزیت های حزب الله و برتری یافتن ارتش اسرائیل می شود. پس تحت هیچ شرایطی نباید حزب الله وارد جنگ تهاجمی شود و تنها باید تلاش کند اسرائیل را وادار به تکرار حماقتی کند که در غزه مرتکب شدند.

اما نکته جالب اینجاست که در شرایطی که نه حزب الله به اسرائیل حمله می کند و نه اسرائیل به لبنان حمله می کند، نهایتا برنده این بازی محور مقاومت و بازنده آن اسرائیل و کل جهان غرب است. چون مساله اصلی ایجاد نا امنی است، و نا امنی با همان عملیات محدود حزب الله هم ایجاد شده است.

همینطور ایران علیرغم هزینه هایی که پرداخت کرده، از قبیل حمله سایبری به پمپ بنزین ها یا ترور سردار موسوی در سوریه یا انفجار تروریستی در کرمان، همچنان در موضع برنده این بازی قرار دارد. چون این هزینه ها با هزینه هایی که رژیم صهیونیستی و غرب در حال تحمل آن هستند قابل قیاس نیست.

پس واکنش ایران به همه این موارد، منطقا باید تلاش برای حفظ وضع موجود باشد، نه تصاعد تنش.

باید توجه داشته باشیم منافع و موضع هر یک از بازیگران در تنش کنونی منطقه به این ترتیب است:

1- ایران و محور مقاومت: حفظ تنش در سطح کنونی.

2- اسرائیل: تصاعد تنش به یک درگیری بزرگ منطقه ای، به گونه ای که آمریکا و ناتو و همچنین کشورهای عربی مانند عربستان و امارات مستقیما وارد درگیری نظامی علیه ایران و محور مقاومت شوند.

3- آمریکا و غرب: کاهش تنش و جلوگیری از افزایش هزینه های ناشی از تنش در منطقه که بر دوش غرب سنگینی می کند. خصوصا با توجه به هزینه های جاری در جنگ اوکراین و اولویت مهار چین.

ایران تلاش می کند تنش در سطح کنونی تا زمانی ادامه پیدا کند که غرب فرسوده شده و تن به سازش و دادن امتیاز به ایران بدهد. یعنی این پروژه ژئوپلیتیکی برای ایران به دلیل همسویی با روسیه و چین طراحی نشده. بلکه هدف ایران نهایتا عادی سازی روابط با غرب است. هر چند که تداوم این تنش منطقه ای اتفاقا در راستای منافع روسیه و چین هم قرار گرفته است. اما فراموش نکنیم که حتی روسیه و چین هم نهایتا به دنبال عادی سازی و تنش زدایی با غرب هستند و ریشه اصلی تنش غرب با هر سه به دلیل سیاست مهار و یکجانبه گرایی است که از سوی آمریکا دنبال می شود.



نکته جالب دیگر سیاستی است که عربستان و امارات در پیش گرفتند که موجب شد در تنش کنونی لااقل تا این لحظه هیچ هزینه ای ندهند!

یعنی اگر چه اسرائیل تلاش می کرد از طریق پیمان ابراهیم، دعوای خود با ایران را به مرزهای ایران آورده و کشورهای عربی را با خود علیه ایران همسو نماید، اما دقیقا سر بزنگاه که رسید، عربستان با ایران آشتی کرده و عادی سازی روابط ایران و کشورهای عربی موجب شد تمام هزینه های درگیری ایران و اسرائیل روی سر اسرائیل هوار شده و عربستان و امارات نه از اینطرف ضربه ای بخورند و نه از آنطرف!

شاید بد نباشد برخی مدعیان سیاست در ایران که شعار «نه شرقی نه غربی» بعد از چهل و چهار سال هنوز از دهانشان نمی افتد، کمی از عربستان سیاست ورزی را بیاموزند!

این عربستان با آن عربستانی که در سوریه و یمن ماجراجویی می کرد و هزینه های بی دلیل برای خود ایجاد می کرد زمین تا آسمان تفاوت می کند.