نانوا هم جوش شیرین می زند...
جنگ چهره ای معصومانه ندارد
انگار انسان همیشه زاده ی حوادث است. به دنیا می آید برای دو ماموریت، یک بجنگد و دیگری اینکه همیشه آماده ی جنگ باشد. تفسیرها زیاد هستند و هر کس در این باره نظری یا نقل قولی بیان می کند. یک نفر از نظریه ی توطئه می گوید و دیگری از نشانه های آخر زمان. ولی هر چند برای انسان های معمولی هیچ راه گریزی از جنگ نیست.
هر جا کوچ کنی جنگ با تو می آید. تو او را در کوله ات داری و در کشوری جدید همین که آن را بر زمین می گذاری، جنگ آغاز می شود. باید برای نان و پناهگاه مبارزه کنی و یا برای نجات جان و جلوگیری از نفوذ دشمن اسلحه به دست بگیری. حکایت همان مهاجرانی است که به اوکراین رفتند و جنگ به آنها خوش آمد گفت.
این وسط اما بار جنگ گاهی تقسیم می شود، یعنی جنگ محدود به جبهه و خط مقدم نیست و موشک ها از بالای سر سربازان پرواز می کنند و مرگ را برای زنان، کودکان و سالخوردگان به ارمغان می آورند. فرقی هم ندارد کدام طرف جبهه باشی، مرگ با هیچ کس رفیق نیست.
یک نفر با گذاشتن عکس بدن بدون سر سرباز اسرائیلی جنگ را سرزنش کرده بود و یک نفر دیگر هم او را تأیید و می گفت همه این ها بر سر دین است. کاری به نظرشان ندارم که برای هرکس محترم است اما یک سوال از این دو نفر پرسیدم و آن این بود که اگر کسی بخواهد به زور خانه ات را تصاحب کند، عکس العمل تو چه خواهد بود؟
آن دو نفر جوابی به این پرسش ندادند و بیشتر سفسطه کردند. از طرفی نمی شود به جنگ نگاهی پاستوریزه داشت، به قول معروف در دعوا شیرینی پخش نمی کنند چه برسد به جنگ و هر چند به این دو نفر هم زیاد نمی شود خرده گرفت چون کشور ما سال هاست از جنگ دور بوده و تصور جوان ها محدود است به فیلم های جنگی خارجی و قسمت کمتری هم داخلی. این را هم باید بگویم جنگ همیشه زشتی هایی دارد که فقط محدود به جبهه ی باطل نمی شود و معمولا حکومت ها زشتی ها را به نسل بعد جنگ نشان نمی دهد تا از قداست آن کاسته نشود که می شود همان داستان قهرمان پروری و هر چه هم بیشتر از جنگ فاصله می گیریم این مقدس پروری کاذب شدت می گیرد تا جایی که نسل جدید از آن زده و باعث می شود کل جهادی که در راه خدا و برای دفاع از وطن انجام شده است، پیش چشم جوانان ارزشش را از دست بدهد و به هر چه زودتر فراموش شدن آن کمک کند و نتیجه اش هم این می شود که عده ای بدون اینکه اصلا مفهوم جنگ را درک و علمی در مورد آن بدانند، در قامت یک کارشناس اظهار نظر کنند.
این طور می شود که جوان امروزی با دیدن جسد بدون سر یا بدن سوخته ی یک اسرائیلی، روح لطیفش تحت تأثیر قرار می گیرد و می آید با اطلاعاتی که از شبکه های مجازی کسب کرده، فریاد وا اسفا سر می دهد.
صحبتم در مورد جبهه ی حق و باطل نیست. بروید تحقیق کنید ببینید کدام بر حق است، البته به شرطی که عادلانه و بدون هیچ چارچوب ذهنی این کار را انجام دهید و بعد بیایید به اشتراک بگذارید تا امثال من هم از این تحقیق استفاده کنیم. هر نوشته ای که صرفا بیان احساسات محض باشد را رد می کنم. جنگ بچه بازی نیست. وقتی اولین بمب به خانه ات بخورد یا گلوله ای داغ بر بدنت بنشیند، عشق آتشین و فراغ یار را فراموش می کنی. اما اگر مرد میدان باشی، می روی تا با دشمن بجنگی و اگر هم ترسو، فرار خواهی کرد. پس بی خود داد عدالت سر ندهید و بیهوده شلوغش نکنید. خودتان را آماده کنید و کوله ها را ببنید که هر موقع ناقوس جنگ نواخته شد، یا به سمته جبهه بشتابید یا در خلاف آن فرار کنید.
موضوع دیگر در مورد تئوری توطئه هست و بحث های پیرامون آن. من می گویم فقط با مطالعه منابع معتبر تاریخی می شود حقیقت را یافت و این کار آسان نیست و باید زحمت کشید که متاسفانه در این عصر سرعت کسی حوصله اش نمی کشد که برود چهار تا کتاب تاریخی بخواند فلذا هر لقمه ی آماده ای را می بلعد حتی اگر محتویات آن پسماند معده ی انسان باشد، هر چند برای مغزهای پر شده از کاه زیاد فرقی هم نمی کند.
سوال دیگر این است که با توجه به کشتار انسان ها چه در جنگ و چه در بلایای طبیعی ما منفعل هستیم؟
در این مورد نباید مردم عادی را قضاوت کرد. حجم حوادث آن قدر زیاد شده است که آدم نمی داند به کدام بیشتر برسد. زلزله در افغانستان و انسان هایی که هنوز زیر آوار هستند و به دلیل نبود امکانات زنده به گور می شوند و دقیقا همین وضعیت برای مردم فلسطین هم می باشد که تنها فرقش این است که موشک ها باعث این حادثه شده اند. با دیدن و شنیدن این اخبار نمی شود متأثر نشد، از طرفی یک نفر معمولی که درگیر جنگ با بی عدالتی ها و گرانی های داخل کشور با همین ابراز تأسف و همدردی نهایت کاری است که می تواند انجام دهد و به نظرم همین هم ارزشمند است. همین که حداقل در نهان خود تمایل به حق و حقیقیت داشته باشیم و نخواهیم گول ظواهر را بخوریم، این خود یک جهاد بزرگ است.
دوستی فرهیخته از ویرگول گلایه داشت که چرا نسبت به حوادث غزه بی تفاوت است و عکس العملی نشان نمی دهد و تهدید کرد که در صورت ادامه داشتن این رفتار، دیگر در ویرگول نخواهد نوشت. باید به این برادر گفت آزموده را آزمودن خطاست. کارنامه ویرگول را خیلی وقت است که همه دیده اند، پس بنظرم توقع بی جایی است که بخواهیم مدیران ویرگول حزب اللهی باشند و پرچم فلسطین را بکوبند بر سر سایت ویرگول. نه برادر من، به جای این توقع واهی، خودت دست به کار شو و محتوا تولید کن و مطمئن باش اگر مطلب خوبی بنویسی، حتما در جستجوی های گوگل بالا می آیی و باعث آگاهی عده ی زیادی می شوی، در غیر این صورت همان بهتر حساب کاربری ات را حذف کنی. باز هم می گویم احساسی تصمیم نگیریم.
کاری که از دست من برمی آمد در حد نوشتن همین مطلب بود و اگر بیشتر می خواهید بسم الله، اسلحه و تجهیزات بدهید تا بروم در میدان تا کارآیی خودم را نشان دهم، یا با اولین گلوله جان بی ارزشم را از دست می دهم یا اینکه شاید به اندازه ی سر سوزنی بتوانم مفید باشم. این را هم بگویم که بیایید خودمان را از این دسته بندی ها رها کنیم، حزب اللهی، بسیجی، ارتشی، سپاهی، انقلابی و هر لقب دیگر، اگر کار برای خدا و رضایت بنده اش نباشد، این عناوین یک ریال هم ارزشی ندارد. بهتر است آزاده باشیم تا اسیر گروه بندی و جناح بندی ها. خودمان باشیم کفایت می کند و اگر هم می ترسیم صادقانه بیانش کنیم تا اینکه بیاییم با چهار تا دروغ فلسفی، ترسمان را پنهان کنیم.
چه خوب بود می توانستیم حتی به اندازه یک بند پوتین چمران بودیم.
26 مهر 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند نکته درباره عملیات طوفان الاقصی
مطلبی دیگر از این انتشارات
در هفتم اکتبر چه کسانی غیر نظامیان را کشتند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
این نبرد، آخرین جنگ اسرائیل و فلسطین است