جهان چندقطبی و رازهای سر به مهر

نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاری‌های شانگهای در شهر سمرقند ازبکستان در 15 و 16 سپتامبر 2022
نشست سران کشورهای عضو سازمان همکاری‌های شانگهای در شهر سمرقند ازبکستان در 15 و 16 سپتامبر 2022


جهان انسانی، با سرعت و غلظت بالایی در حال تحول در تمامی ابعاد است. مجموعه‌ی این تحولات، یادآور تقابلی هستند که اکنون به بزنگاه تاریخی خود نزدیک می‌شود. این تقابل در سایه‌ی مفهوم موازنه‌ی قدرت معنا پیدا نمی‌کند، بلکه توصیف دقیق‌تر این است که از نوعی نبرد میان قدرت هژمونیک و قدرت‌های پیش‌قراول ضد هژمونی سخن بگوییم؛ یا به عبارتی، نبرد میان داعیان جهان‌های تک‌قطبی و چندقطبی.

مأموریت در اوکراین و اسرائیل، طلیعه‌ی جهان چندقطبی، و بهایی است که باید برای پیدایش آن پرداخت. با تحلیل درست وضعیت کنونی، منادی نوعی رستاخیز سیاسی به معنای قیام و واخواهی جریان‌های مستقل از میان مردم به نمایندگی قدرت‌های ضد هژمونی خواهیم شد. از میان مهم‌ترین این جریان‌ها، می‌توان اسلام، سوسیالیسم، مسیحیت ارتدوکس، و برخی گروه‌های اجتماعی پیرو خرده‌فرهنگ‌ها را بر شمرد. شاید بتوان ادعا کرد که این قیام، صف‌آرایی و ایستادن تمام‌قد در برابر سرمایه‌داری و بالاترین مرحله‌ی آن، یعنی امپریالیسم است.

ایران در این گرماگرم واجد موقعیتی ویژه است، چرا که همزمان به دو جبهه‌ی مهم تعلق دارد: اول ائتلاف اوراسیا که بعضاً در اشکالی همچون سازمان همکاری شانگهای عینیت یافته، و دوم ائتلاف کشورهای اسلامی سراسر جهان. به این دلیل، ایران یکی از کانونی‌ترین مراکز اقدام علیه تک‌قطبی و توسعه‌طلبی هژمونیک آن است، که همزمان احتمال فعالیت جنگی در آن را بالا می‌برد. حمله‌ی نظامی به اوکراین، مبارزه با اقدامات غرب به رهبری ایالات متحده‌ی آمریکا، کشورهای عضو پیمان ناتو، و الحاق‌جویان مورد حمایت آن‌ها همچون گردان نئونازی آزوف است، که ضامن نظریه‌ی تک‌قطبی هستند. حمله‌ی نظامی جنبش مقاومت اسلامی علیه اسرائیل نیز، حمله به صهیونیسم و حامیان غربی آن است، که در طول بیش از هفت دهه، بیشترین جنایات جنگی در سایه‌ی حمایت قدرت‌های غربی را علیه جان و مال فلسطینیان موجب شده است. حمایت‌ها و صف‌آرایی‌هایی از این دست، تنها دروغ‌های غرب را افشا می‌کند؛ و نشان می‌دهد که در نظر آن‌ها، سفاکی بهایی نیست که در ازای تثبیت قدرت از اهمیت چندانی برخوردار باشد.

وقوع جنگ و بروز تلفات انسانی، رکن اجتناب‌ناپذیر دوران گذار است. تسلیحات هوایی همچون هواپیماهای جنگنده-بمب‌افکن و موشک‌های بالستیک، اصلی‌ترین تسلیحات ایفاگر در جنگ‌های جدید است. از این نظر، آمار تلفات غیرنظامی -مخصوصاً در جبهه‌هایی که نیروی هوایی‌شان واجد ضعف نسبی در برابر جبهه‌ی مقابل است- بالا خواهد بود. سندروم ویتنام غرب (به خصوص درمورد سرکرده‌ی آمریکایی آن) و هراس از تلفات زیاد در نتیجه‌ی جنگ تمام‌عیار، عامل ضعف و عقب‌نشینی احتمالی آن خواهد بود.

در یک جهان چندقطبی بی کم و کاست، روند جهانی شدن به سوی جهان‌محلی، و در نهایت محلی شدن پیش خواهد رفت. هویت‌یابی جمعی، از مجرایی ملی-میهنی و تاریخی پیش خواهد رفت و نوعی رمانتیسیزم سیاسی-اجتماعی را موجب خواهد شد. با افول جهانی‌سازی اقتصادی، سرمایه‌داری از مقام رب‌النوعی تاریخ خواهد افتاد.

در اواخر قرن بیستم، الکساندر کوژو این پرسش که پایان تاریخ دقیقاً چگونه شکل خواهد گرفت را پرسشی قلمداد می‌کرد که از اهمیت چندانی برخوردار نبود، چرا که از نظر او هرکدام از تزهای هگلی‌های چپ و راست مبنی بر پایان تاریخ با سوسیالیسم شوروی و سرمایه‌داری آمریکا، به ایجاد نوعی دولت جهان‌شمول منجر می‌شدند که خود آغاز مسیر پیشرفت بود. استقرار و تثبیت سرمایه‌داری آمریکایی اما، به ساخت دولتی منجر نشد که پیشرفت و رضایت توده را فراهم آورد. سرمایه‌داری موفق به در هم شکستن اختلاف ارباب-بنده‌ی هگلی نشد، دولت جهان‌‌شمول به بازوی پرتحرک امپریالیسم بدل گردید، و هژمونی غرب، به از بین رفتن فرهنگ‌ها و هراس از ادیان منجر شد. چنانکه بودریار می‌گوید، نظم کنونی جهان را از معنا تهی کرده، و پديده‌ها را به ظاهری از واقعيت ناموجود تبدیل کرده است.

از همین رو، به نظر می‌رسد که جهان چندقطبی محکوم به ظهور است، چرا که نارسایی‌های تک قطبی مدتی است که پدیدار شده‌اند.