رازآرماگدون 2 : ارتش سایه ها


بخشی از قسمت اول مجموعه مستند "راز آرماگدون 2" (88-1387) :


شاید باورکردن آن قدری دشوار باشد ، اما واقعیتی است که وجود دارد. این واقعیت، بعد ایدئولوژیک عملکرد امروز نظام سلطه جهانی در خاورمیانه و سایر نقاط این کره خاکی است که ریشه هایش را بایستی در اعتقادات صهیونی جستجو کرد.

اعتقادات و باورهایی که بیش از 4 قرن است با تحریف در ادیان و مذاهب ، صدها و هزاران فرقه جعلی و دست ساخته به نام معنویت و ایمان به وجود آورده تا به تدریج یکتاپرستان را همچون دوران جاهلیت به سوی شرک و بت پرستی و البته این بار از نوع مدرنش سوق دهد که آنان را به مانند سربازان خویش در ارتشی پنهان برای در اختیار گرفتن ذهن و فکر و سپس روح و جان آدمیان به کار بگیرد و نقشه های دیرین خود جهت حکومت جهانی را جامه عمل بپوشانند.

شاید از همین روست که هم جرج بوش و هم وزیر خارجه اسراییل ، جنگ های تجاوزکارانه خود را بیش و پیش از هر عنوانی جنگ ایدئولوژیک خواندند .ایدئولوژی که در طی این 4 قرن به شکلی بطئی در دل آیین ها و ادیان و مذاهب الهی پیشروی و نفوذ کرد تا بتواند آنها را مسخر خود بگرداند و از آن طریق پیروان آن ادیان را برای آرمان های شوم و شیطانی خویش در تسخیر کره ارض بسیج کند.

واین کهن ترین و اصلی ترین تهاجم فرهنگی سپاه کفر و شرک به جبهه توحید است که همواره محور تمامی تهاجمات و یورش ها و جنگ های ضد بشری بوده و هست. از همین جاست که اساس تهاجم فرهنگی دیروز و امروز را می توان در همان اعتقادات و باورهای صهیونی جستجو کرد و به تحلیل نشست. اما این اعتقادات و باورهای صهیونی چه بوده که در طول قرون گذشته همیشه به عنوان بیرق ارتش شیطانی و نیروی شر در مقابل آرمان های انسانی قرار گرفته است.

این کدام اندیشه و تفکر جهنمی است که در طی این قرن های سپری شده ، محور و ستون فقرات کثیف ترین اقدامات فاجعه بار ضدبشری تاریخ معاصر قرار داشته است . پدیده هایی همچون به برده کشیدن سیاهان و قتل عام رنگین پوستان ، غارت ثروت ملل و تجارت تریاک و اساسا پدیده شومی به نام استعمار که بیش از 400 سال است دنیا را به خاک و خون کشیده و جنگ های خانمان سوز و دیوانه واری را به جامعه بشری تحمیل نموده که نمونه های آن را هر روز بیشتر و بیشتر در کنار و پیرامون خود می بینیم.

این چه فکر و طرح و راهی است که اینچنین سبوعانه و وحشی بر هرگونه بارقه های انسانیت می تازد تا بالتبع ابلیس ، اشرف مخلوقات خداوند را به سوی تباهی سوق دهد؟ و اینک به عنوان عامل اصلی هرگونه انحراف و گناه ، قتل و غارت و ترور و وحشت شناخته می شود؟

در واقع می توان گفت پدیده شیطانی صهیون پس از اینکه گروهی از جادوگران فرعونی که در زمره پیروان حضرت موسی (ع) در آمده بودند تا در میان یاران آن حضرت اختلاف بیندازند ، از قوم ایشان جدا شدند و پیرامون سامری و گوساله معروفش تجمع کردند ، شکل ابتدایی خود را یافت. آنها در آغاز دین یهود را بهانه و خاستگاه خود قرار دادهد بودند اگرچه حضرت موسی (ع) نفرینشان کرد و آنها در میان مشرکان فرعونی باقی ماندند و همواره مترصد بودند تا اقلیت بسیار اندک خود را با شرارت و اعمال شیطانی در مقابل اکثریت دیگر ادیان الهی در موضع قدرت بنشانند. از همین رو ابتدا با اختلاف اندازی و سوء استفاده از اعتقادات دین یهود ، پیروان دیگر ادیان را به جان هم انداختند و سپس با انباشت سرمایه های نامشروع ، حاکمیت خویش را در بازارها و شریان های اقتصادی اروپا که نبض دربارها را نیز در دست داشت ، گسترش دادند. یکی از نخستین اقداماتشان برای برافروختن اختلاف در میان پیروان ادیان توحیدی ، جنگ های صلیبی بود. آنها از همین جنگ های صلیبی برای نفوذ در میان مسیحیت که اکثریت قابل توجهی از متدینین را شامل می گردید ، استفاده نموده و نخستین تخم های نفاق را با به خدمت گرفتن گروهی از شوالیه های صلیبی ، تحت عنوان شوالیه های معبد سلیمان در دین عیسوی کاشتند. شوالیه های معبد ، خود و دست آموزانشان را تحت عنوان نگاهدارندگان راز جام مقدس و نسل حضرت عیسی مسیح(ع) در سراسر اروپا پراکندند و بنیاد فرقه های مخفی و مرموزی همچون فراماسونری و کابالا، به مثابه بازوهای سیاسی تفکر صهیونی را پی افکندند.

تهاجم دوم و شاید سنگین ترین تهاجم فرهنگی اندیشه صهیون به مسیحیت در اوایل قرن شانزدهم تحت عنوان پروتستانتیزم شکل گرفت و یکپارچگی مسیحیت تحت تاثیر انشقاقی مهلک واقع شد . اندیشه های مسیحی با آموزه های صهیونی آمیخته گشت و پروتستانتیزم به عنوان شاخه تهاجمی و ریشه بسیاری از فرقه های شبه مسیحی با تفکر صهیونی ، حیات خود را در دل مسیحیت و با جذب دهها میلیون پیرو جدید آغاز کرد. پروتستانتیزم در وهله نخست با نفی اندیشه کاتولیسم ، تفکر مادی و سکولار را فرا راه پیروان خویش قرار داد و حیات دنیوی را بر زندگی اخروی ارجحیت بخشید تا انسان را از اهداف والای الهی منحرف گردانده و به سوی خود یا اومانیسم و مرزهای حقیر مادی ، محدود و محصور نماید.

نگاهی گذرا به شکل گیری این بنیاد صهیونیسم امروزین می اندازیم:

قرن 15 ميلادي: در اين قرن، يهوديان از تمدن مسيحي اروپا طرد شده، مجبور شدند در مناطق محصور (گتو) زندگي كنند. كليساي كاتوليك، سقوط اورشليم و پراكنده شدن قوم اسرائيل را مجازاتي از جانب خداوند مي‌دانست كه به دليل بر صلیب کشیدن مسيح بدان گرفتار شده‌اند، از اين‌رو كوشيد تا يهوديان را از اروپا بيرون براند يا آنان را از آيين يهود برگرداند كه در كشورهايي مثل پرتغال و اسپانيا، اين اتفاق رخ داد.

قرن 16 ميلادي: در اين قرن، جنبش اصلاح ديني (پروتستانيسم) جريان مسيحيت يهودي را پديد مي‌آورد. «مارتين لوتر» مؤسس پروتستانيسم، در سال 1533 كتاب "مسيح يهودي متولد شد" را به رشته تحرير درآورد و به يهوديان به عنوان فرزند پروردگار اعتبار بخشيد و عهد قديم را مرجع والاترين اعتقادات مسيحي دانست. در سال 1538 وقتي به دستور «هنري دوم»، انگلستان از كليساي كاتوليك جدا شد، مسيحيت يهودي همراه با جنبش اصلاح ديني در انگلستان رونق يافت.

در قرن شانزدهم، با پدید آمدن فرقه پیوریتانیسم در دل پروتستان ها ، اعتقاد به طرح خداوند براي پايان تاريخ، از سوي مسيحيت يهودي وارد مناقشات مذهبي شد. پیوریتن ها براین باور بودند ، تاريخ خداوندي با ظهور مسيح و آغاز هزارة خوشبختي شروع خواهد شد. در اين ميان كتاب دانيال نبی(عهد قديم) و مكاشفات يوحنا (عهد جديد) مورد تفسير جديد قرار گرفت كه بر اساس آن، پيش از بازگشت مسيح براي حكومت بر جهان در هزارة خوشبختي، دو گام عظيم برداشته خواهد شد:

الف ـ بازگشت يهوديان به صهيون (اورشليم)،

ب ـ ساخت معبد سليمان.

از اين رو، انگلستان قرن شانزدهم، اين رسالت مقدس را بر عهده گرفت تا يهوديان را پيش از آمدن مسيح و حكومت بر جهان، به اورشليم اعزام كند. اين خيزش، در دوران رنسانس رونق بيشتري يافت. «جان لاك» ( بنيان‌گذار ليبراليسم )«روسو» ( فيلسوف قراردادهاي اجتماعي ) «كانت» و «جان ميلتون» همگي طرفدار انديشة تأسيس اسرائيل بودند. از اين رو، جنبش صهيونيزم مسيحي چند سده پيش از صهيونيزم يهودي شكل گرفت.

در قرن 17 ميلادي، با مهاجرت پيوريتن‌ها به آمريكا، اين جنبش به اوج خود رسيد. آنها اين تفكر را با خود به آمريكاي كشف شده بردند و آن را «اسرائيل جديد» ناميدند. به زبان عبري نماز مي‌خواندند و نام فرزندانشان را از داستان‌هاي تورات انتخاب مي‌كردند. اوّلين كتابي كه در آمريكا منتشر كردند ، مزامير داوود بود. با قتل‌عام سرخ‌پوست‌ها، يك كشور بزرگ براي جنبش مسيحيت يهودي‌گرا كه از انگلستان شروع شده بود، پديد آمد.

در قرن هجدهم، با رشد پیوریتن ها و کالوینیست ها و سپس اوانجلیست ها ، تفكر مسيحي بنيادگرا مبتني بر بازگشت يهود به فلسطين، براي پايان تاريخ و آغاز هزارة خوشبختي با ظهور مسيح، جايگاه ويژه‌اي در فرهنگ آمريكايي و وجدان مردم آنجا يافت.

در قرن نوزدهم، صهيونيسم مسيحي آمريكايي در مورد اقامت يهود در فلسطين از ديگران پيشي گرفت. رهبر اين حركت «ويليام بلاكستون» (مبلغ مسيحي پروتستان) بود كه طيّ نامه‌اي به «هريسون» ( رئيس‌جمهور آمريكا ) از وي خواست براي بازگرداندن يهوديان به فلسطين دخالت كند. موضع بلاكستون حتي شديدتر از «هرتزل» (مؤسس صهيونيسم يهودي ) به نظر می رسید كه انديشه ايجاد يك سرزمين قومي را براي يهوديان در قبرس يا اوگاندا پيشنهاد مي‌كرد. بلاكستون نسخه‌اي از تورات را كه صفحاتي از آن علامت زده شده بود، براي هرتزل فرستاد و به او يادآوري كرد كه تورات، فلسطين را به عنوان سرزمين موعود براي قوم برگزيده تعيين كرده است.