این ره عشق است راه عقل نیست...
چگونه یک حزب بسازیم؟ | قسمت ۱
به قول همجنس بازا:
به نام خداوند رنگین کمان
سلام
پست قبلی یه خط فکری جالب و یه ایده خوب بهم داد برای اینکه این پست رو بنویسم. به دلیل وجود چند حزب و مکتب فکری در اون پست و اشاره کاربر خرگوش در کامنتها، این جرقه توی ذهنم خورد که بیامو درباره این ایسمهای بیشمار و نحوه تشکیل شدنشون حرف بزنم.
ابتدا باید به این اشاره کنم که در این مطلب کلمات حزب، مکتب، آیین، فرقه و گروه همه به یک معنی است و تفاوت آنچنانی با یکدیگر ندارند؛ مهم فقط نحوه بهوجود آمدن اینهاست که محل بحث است.
- مقدمه درباره فرقهها
اساساً رویکرد تشکیل فرقهها بهم زدن نظم یک سیستم سالم است. آنها مانند کِرمهایی در درون یک دین، آیین، سنت یا اعتقاد رخنه کرده و تمام سلامت آنرا بهم میزنند. فرقهها رنگ و لعابی بیش نیستند اما آنقدر خود را ریشهمند و با اصالت نشان میدهند که شما با خود فکر میکنید نکند حق با آنهاست!
تشکیل یک فرقه آنقدر کار راحتی است که شاید حتی در تصورتان هم نگنجد! چرا که فرقهها دیگر زحمت ریشهسازی یا ساخت بنمایه را به خود نمیدهند؛ بلکه از سایر ادیان و آیینها برای برحق بودنشان کمک میگیرند.
برای مثال فرقه ضاله بهائیَت، ریشهاش را از بابیَت گرفته و خودِ بابیت ریشهاش را از شیخیه. شیخیه نیز فرقهای انحرافی از تشیع است. شما نمیتوانید شیعه را زمین بزنید اما با تکه تکه کردن آن چرا. شما زمانی اسلام را از بین خواهید برد که آنرا فرقه فرقه کنید. هر گروه و طایفهای یک طور متفاوت فکر کند؛ یکی عطوفت داشته باشد و دیگری گردنزدن هر غیر مسلمانی را جایز بداند.
«تفرقه بیانداز و حکومت کن» استراتژی بینظیری که حقیقتاً تاکنون به بهترین شیوه جواب داده است.
شما کافیست حزبی برای حمایت از حقوق زنان راه بیاندازید و در کنارش حزب حمایت از حقوق مردان. حال بنشینید و تماشا کنید که این دو چه بر سر یکدیگر میآورند. یا میتوانید حقوق بشر را تشکیل دهید و از آن برای رسیدن به منافع خود و پایین کشیدن برخی رقبای سرسختتان استفاده کنید.
دیگر مقدمهچینی کافیست؛ برویم سراغ اصل مطلب.
چگونه یک حزب بسازیم؟
لازمه ساخت یک حزب، مکتب یا آیین چند پیشنیاز است که بدون آنها عملا هیچ کاری از پیش نمیرود.
- سیستم اعتقادی
حزب مورد نظر آیا بر مبانی معنوی تمرکز دارد یا دنیوی؟
آیا به گذشته اهمیت میدهد یا آینده؟
آیا این حزب متکی به خشونت است یا عطوفت؟
و سوالاتی نظیر آن که میتواند اعتقاد دقیق و سوگیری ما را مشخص کند. باید در همین ابتدا این سیستم مشخص باشد تا بتوانیم با تمرکز بیشتر و دقت عمل بالاتری جلو برویم.
- اولین پیروان
پیروان این حزب باید چگونه باشند؟
ثروتمند یا فقیر؟
مرد یا زن؟
گوشتخوار یا گیاهخوار؟
بسیار حائز اهمیت است که گروه مخاطب را مشخص کنیم. اولین پیروان را باید دقیق انتخاب کنیم. باز هم بحث تمرکز به میان میآید؛ یک انتخابِ درستِ معقول از طیف جامعه کمک بزرگی به رشدِ سریعترِ حزب میکند.
- تشریفات
این را بخورید، آنجا بایستید، فلان جملات را تکرار کنید، تعظیم کنید، زانو بزنید، هورا بکشید، برقصید و بچرخید!
مهمترین بخش هر آیین و مکتبی همین است؛ تشریفات. آنها به آیینها جلوه میدهند و به مقبولیتشان اضافه میکنند. اگر بخواهیم تشریفات را تعریف کنیم، میتوانیم اینگونه بگوییم:
ابداع کردن مسائل احمقانهای که همه توافق میکنند معنای خاصی دارند و مجبور به پیروی و انجام دقیق آنها هستند.
- انتخاب دشمن
مگر بدون دشمن هم میشود؟
باید در این مسیر کسی باشد که بتوانیم عقدههایمان رویش خالی کنیم.
در اوج مشکلات و نابهسامانیها، به او فحش دهیم.
و پیروان خود را قانع کنیم که از یک دشمن تنفر داشته باشند.
هیچچیزی مانند تنفر داشتن از یک دشمنِ واحد، ما را متحد نمیکند!
- بدست آوردن پول
پول بخش مهمی از ماجراست؛ ساخت یک مکتب نیاز به پول دارد و ما هم باید کمی هزینه کنیم. اما اصلاً نگران نیستیم چون قرار است هزاران برابر آن مبلغ را از پیروانمان بگیریم. بله، آنها خودشان به گسترش این مکتب کمک خواهند کرد! خودشان پول میدهند و هزینه میکنند و ادامه راه را میروند.
همه ما برای ایجادِ امید، به اجتماع نیاز داریم.
و همه برای خودکشی نکردن به امید نیازمندیم!
احزاب، مکاتب، آیینها و فرقهها، منبعِ تأمینِ امیدِ اجتماعی هستند.
وقتی گروهی از آدمها با ارزشهای یکسان را دور هم جمع کنیم، طوری رفتار میکنند که هرگز در تنهایی رفتار نمیکردند. امیدشان در نوعی اثرِ شبکهای چند برابر میشود و اعتبارِ اجتماعی حاصل از عضویت در گروه، ذهن عقلانی آنها را میدزدد و اجازه میدهد ذهن عاطفیشان آزاد هرجایی برود.
فرقهها گروههایی از مردم را دور هم جمع میکنند تا متقابلاً یکدیگر را تصدیق کنند و باعث شوند، دیگری احساس ارزشمندی کند.
اصل نانوشتهای است که میگوید: اگر همه تحت هدفی مشترک گرد هم بیاییم، احساسِ اهمیت و ارزشمندی خواهیم کرد و حقیقتِ ناخوشایند از ما بیشتر فاصله خواهد گرفت.
و این است دلیلِ وجودِ امیدِ وافر در احزاب و فِرَق مختلف!
این مسئله از نظر روانی به شدت رضایت بخش است. مردم عقل خود را از دست میدهند و بدتر از همه به شدت تلقینپذیر میشوند. همچنین به شکل متناقضی، تنها در محیطهای گروهی که فرد هیچ کنترلی روی آن ندارد، میتوان شاهد افرادی بود که تصور میکنند کنترل نفس کاملی دارند! خطر این دسترسی مستقیم به ذهن عاطفی، این است که گروههای بزرگی از مردم، معمولاً دست به انجام کارهای غیرمنطقی و نسجیده میزنند. پس از طرفی مردم به احساس کمال دست پیدا میکنند، انگار دیگران آنها را درک میکنند و دوست دارند؛ از طرف دیگر، گاهی به شورشیانی عصبی تبدیل میشوند!
لوازم تمام شد؛ برویم سراغ مراحل...
اما دیگر چشمانم یاری نمیکند؛ بماند برای قسمت ۲
وَ مِن اللهُ توفیق
مطالب قبلی که خوب است بخوانید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
امتداد خودآگاهی؛ از سیدجمال تا دانشگاه کلمبیا
مطلبی دیگر از این انتشارات
جریان سازی موازی با زامبی ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
عملیات «وعده صادق» و پیامدهای پیش رو