(امیرمهدی مهرگان) او منتظر است تا که ما برگردیم، ماییم که در غیبت کبری ماندیم!
رویایی بی پایان!
بسم الله
در رویا شاید هیچ چیز طبیعی نباشد. همه چیز همان است که تو می خواهی و هر کاری که بخواهی می توانی آن را انجام دهی! هرچه بخواهی داشته باشی و هر چقدر که بتوانی از هر چیزی لذت ببری! من هم هر وقت تخیل می کنم، چیزهای عجیبی را می توانم ببینم که در واقعیت نمی توانم و در رویای خود ماجرا جویی می کنم: ماجراجویی بی پایان!
حال می خواهم یکی از رویاهایم را به شما نشان دهم. پس خوب بنگرید:
چشم هایم را باز می کنم. جایی را می بینم که جز سفیدی چیزی ندارد و تا چشم کار می کند، اینجا بی هیچ چیز است!در حالی که به اطرافم نگاه می کنم، چند قدم به جلو می روم... ناگهان زیر پاهایم خالی می شود و با سرعت خیلی زیاد به پایین پرت می شوم؛ اینقدر تند حرکت می کنم که نمی توانم جایی را ببینم. قلبم تند تند می زند و وحشت تمام وجودم را گرفته. احساس می کنم که دیگر آخر خط است؛ امّا... چیز نرمی در زیر خود احساس می کنم: چقدر سفید و پشمالو است! خدا را شکر می کنم که زنده مانده ام! امّا.. چیزی از خوشحالی من نگذشته که زلزله ی شدیدی را حس می کنم. این دیگر چیست؟ بایک صدای عجیب ، شگفت زده ماجرا را می فهمم : بع... بع بع! بله... من کوچک شده ام و روی یک گوسفند افتاده ام! شاید هم گوسفند بزرگ شده! حالا این به کنار، این گوسفند به کجا می رود؟!
رویاهای من یک ماجراجویی دلپذیر است و هیچ گاه پایان نمی یابد!رویا هایم همیشه به من یا نشاط می دهند و یا باعث می شوند هدفم را باور کنم و امید وار باشم.رویا خیلی بهتر از فیلم و سریال است، باور کنید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب روی دست آسمان
مطلبی دیگر از این انتشارات
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام...
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب از روز هم روشن تر است!