(امیرمهدی مهرگان) او منتظر است تا که ما برگردیم، ماییم که در غیبت کبری ماندیم!
معرفی کتاب روی دست آسمان
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای من !
چه بِرکه زیبایی ! چه آب باصفایی !
قربان بزرگی خدا بشوم که در دل کویر ، برکه ای به این زیبایی درست کرده است !
من کنار برکه می روم و از آب زلال آن سیراب می شوم و شکر خدا را به جا می آورم .
به راستی که این عرب ها چه زبان شیوایی دارند !
حتما می گویی چرا !
آنها چه اسم خوبی برای این برکه انتخاب کرده اند: غدیر خُم !
حق داری از من سوال کنی که معنای کلمه خُم چیست !
خوب حالا که سوال کردی باید کمی حوصله کنی تا برایت توضیح دهم .
وقتی تو جارو به دست بگیری و خانه خودت را حسابی تمیز کنی آن وقت هر کس به خانه تو نگاه کند می گوید : این خانه ، تمیز شده است .
امّا اگر یک دوست عرب زبان داشته باشی، وقتی خانه تمیز تو را ببیند می گوید : خُمّ .
منظور او این است که این خانه بسیار تمیز شده است .
خوب ، اکنون به این برکه زیبا نگاه کن ! آب این برکه چقدر زلال و صاف است !
اگر بخواهی اسمی برای اینجا بگذاری چه می گویی ؟
درست حدس زدم ؟ اسم پیشنهادی شما این است : بِرکه زلال .
امّا اینجا سرزمین حجاز است و همه به عربی سخن می گویند ، پس ما باید این اسم شما را به عربی ترجمه کنیم .
به نظر شما ترجمه عربی برکه زلال چه می شود ؟
درست ترجمه کردی : غدیر خم !
دوست خوبم ! دیگر وقت نیست ، کاروان باید به حرکت خود ادامه دهد .
کاش فرصتی بود تا کمی اینجا می ماندیم و صفا می کردیم !
من نمی توانم از آبیِ این آب، چشم برگیرم !
ساعت حدود نه صبح است ، ولی ما نمی توانیم اینجا بمانیم ، ان شاءاللّه برای نماز ظهر در منزلگاه بعدی توقّف خواهیم کرد !
عدّه ای مشک ها را پر از آب می کنند و به کاروان ملحق می شوند .
پیامبر در حالی که بر شتر خود سوار است به برکه می رسد .
صدایی به گوش پیامبر می رسد : «یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...
: ای پیامبر ! آنچه بر تو نازل کرده ایم برای مردم بگو که اگر این کار را نکنی، وظیفه خود را انجام نداده ای و خداوند تو را از فتنه ها حفظ می کند ».
وعده خدا فرا می رسد ، خدا می خواهد کنار این آب ، مردم را با ولایت آشنا سازد .
همان گونه که آب این برکه ، تشنگان کویر را جانی تازه می بخشد ، ولایت علی(علیه السلام) هم تشنگان مسیر کمال را جانی دیگر خواهد بخشید .
مردم از آیه مهمّی که بر پیامبر نازل شده است خبر ندارند .
صدای پیامبر سکوت صحرا را می شکند :
«شتر مرا بخوابانید ! به خدا قسم ، تا دستور خدای خویش را انجام ندهم از این سرزمین نمی روم ».
همسفرم ! اینجا سرزمین مقدّسی است ، خدا اینجا را برای بیعت مردم با علی(علیه السلام) انتخاب کرده است .
سرزمین عرفات، شایسته این نبود تا جشنِ ولایت علی(علیه السلام) در آنجا برگزار شود ، امّا این سرزمین شایستگی دارد تا آیینه تمام نمای ولایت شود .
شتر پیامبر را به زمین می خوابانند و پیامبر از شتر پیاده می شود .
چهره پیامبر از خوشحالی می درخشد ، هیچ کس پیامبر را تا به حال این قدر خوشحال ندیده است .
به خدا قسم ، هیچ قلمی نمی تواند این شادی پیامبر را به تصویر بکشد !
مردم ، همه در تعجّب هستند ، آنها نمی دانند چرا پیامبر دستور توقّف داده است .
همسفرم ! یادت نرفته که جمعیّت این کاروان ، 120 هزار نفر است !
نگاه کن ! اوّل کاروان چند کیلومتر جلوتر از ما هستند ، خیلی ها هم هنوز از ما عقب ترند ، من فکر می کنم که طول این کاروان چندین کیلومتر بشود .
باید صبر کنیم تا همه به اینجا برسند .
پیامبر دستور می دهد تا چند سوار نزد او بروند ، پیامبر به آنها دستور می دهد تا به همه کسانی که جلوتر رفته اند خبر بدهند که برگردند .
همچنین پیامبر عدّه ای را می فرستد تا به آنهایی هم که عقب هستند خبر بدهند که زودتر خود را به اینجا برسانند ، همه باید کنار این غدیر جمع بشوند .
سلام
متن بالا که قسمتی از کتاب روی دست آسمان بود
به قلم مهدی خدّامیان آرانی
همنطور که احتمالا متوجه شدید این کتاب درباره ی عید غدیره
و سعی داره تصویری واضح از این عید بزرگ به مخاطب نشون بده
اگه دقت کرده باشید، نویسنده برای این کار از زاویه دید اول شخص و حتی دوم شخص استفاده کرده!
یعنی حتی توی متن ما رو جزء ماجرا حساب کرده و جوری نوشته که ما در عید غدیر حضور داریم و همه ی ماجرا رو مو به مو داریم تماشا می کنیم و حتی درباره ی برخی موضوعات نظر میدیم!
نکته ی مهمی که این کتاب داره اینه که نویسنده همه ی ماجرا رو بر اساس واقعت های نقل شده نوشته و متن کتاب بر اساس 168 کتاب عربی روایت شده!
برای همه ی ماجرا ها هم منبع ها آخر کتاب مشخص و شفاف نوشته شده!
توی این کتاب برخی شبهات در رابطه با غدیر هم به صورت مفصل توضیح داده شده
پیشنهاد می کنم حتما این کتاب خوندنی و البته دیدنی رو تهیه و تجربه کنید!
منبع: کانال «هیات حضرت عبدالله بن الحسن @nojavanane »
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه عیدی ناب برای دهه هشتادیا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیوار قُلدُری که جانم را نجات داد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
میشه روزی به لذتی برسیم که دیگه تموم نشه؟