تو ارزشمندی

شروع کردم به خوندن منطق الطیر، از همین ابیات اول عطار مدام داره نهیب میزنه بهم، فکر نکن چیزی نیستی، تو در جایگاه خودت ارزشمندی. وقتی میگه:

عنکبوتی را به حکمت دام داد/ صدر عالم را درو آرام داد

اشاره داره به داستان هجرت پیامبر ص که به غاری پناه برد و عنکبوتی بر در غار تنید و هنگامی که دشمن به در غار رسید و عنکبوت رو دید فهمید که کسی نمیتونه به داخل غار رفته باشه و برگشت.

برای من این نکته مهمو داشت که حتی اگر تو به جایگاه صدر عالم هم برسی نمیتونی حتی ذره ای رو بی ارزش بدونی و عنکبوتی به کمک تو میاد تا تو رو نجات بده، از سمت دیگه اگر ما دچار خود کم بینی هستیم بما داره میگه تو حتی میتونی در ظاهر ذره ای کوچک و بی ارزش مثل عنکبوت باشی ولی انقدر رفیع و بلند بشی که به صدر عالم کمک کنی، خودت رو دست کم نگیر، اگر وارد این جهان شدی، حتما علت و هدفی برا تو تصور شده که باید به خودت برگردی و اونو محقق کنی.

خویش را بشناس صد چندان تویی
خویش را بشناس صد چندان تویی

بیت بعد در مورد مورچه و بحث مورچه با سلیمان میشه و اینکه خداوند سوره ای رو بنام مورچه نام گذاری کرده، باز هم داره میگه بهمون تو ارزشمندی حتی اگر مورچه ای باشی...

گه سگی را ره دهد در پیشگاه/ گه کند از گربه ای مکشوف راه

چون سگی را مرد آن قربت کند/ شیر مردی را به سگ نسبت کند

تو میتونی از سگ بودن تبدیل به شیر مرد بشی و چنان منزلت و قرب به دست بیاری که یار اصحاب کهف بشی...

تو میتونی از یک گربه راه را پیدا کنی، همه چیز معلم توست، هر آنچه که میبینی نشانه ای برای توست که تو راه رو پیدا کنی و به راه بیای (گویا گربه ای سبب هدایت اصحاب کهف برای فرار از دغیانوس و پناه به غار، می شود، جالبه در داستهانها همیشه برای فرار از دشمن، از اون ایگویی که دشمن ماست به غار پناه میبریم، به خود حقیقی به روح خدایی که در ماست، برای نجات یافتن باید به خودمون برگردیم!)



تو نکردی هیچ گم چیزی مجوی/ هرچه گویی نیست آن چیزی مگوی
آنچه گویی و انچه دانی آن تویی/ خویش رابشناس صد چندان تویی